خدایا ... خدایا... از چه شرمنده باشم از زخم های دست پدر و از درد و رنج و ناله های شبانه مادر .. خدایا آفریدی محتاجم کردی روز حساب منت نهادی خدایا تا کی تا کی منت خدایی بر ماست چاپلوسان که تو را نمی شناسند تو را می بینند ما که از تو می دانیم به تو امید داشته باشیم ! خدایا کدام درمان را برای زخم های چندین و چندساله ما بود که منت درد را بر ما می نهی خدایا تو که به خلق محتاج نیستی پس از نماز و عبادت و طاعت تو چه به دست می آید منت قدرت بر ما می نهی ... بندگی ثابت کردن تو را چه سود ... ما شرمنده نیستیم .. شرمندگی باید از وجود خدایانی همچون تو باشد نه بندگان ضعیف و ناچیز ی مثل ما که در جبر و قضای چون تویی گرفتارند وای از آن روزی که پرده بر افتد و 000 نباشد.





پاسخ با نقل قول


علاقه مندی ها (Bookmarks)