اوايل منم خيلي شر و شيطون بودم .مثلا شيشه ميشكستم،حتي شده بود تخته سياه كلاسمونو هم انداخته بودم هر چند عمدي نبود
وقتي وارد دانشگاه شدم دوست داشتم واسه خودم كسي بشم و همه منو بشناسن.دو ترمي گذشت و بنده با يه تشكل دانشجويي آشنا شدم.از اون اول خودمو بد جوري فعال نشون داده بودم تا اين كه بهمون مسئوليت دادن و ما رفتيم مشهد
تو راهه مشهد كه بوديم از قضا آقا ما رو طلبيد و اسممون از كربلا در اومد......نمي دونستم من خوابم يا بيدار...من كجا و كربلا كجا....
از اونجايي كه آدم شوخي هستم به شوخي گرفتم .بعد از برگشتنمون همه چي رو خونونده آماده كرده بودن ومن فقط پيگير كاراي گذرنامه شدم.......قرار شد عيد همون سال راهي شديم.....قبل رفتن بنده خيلي با خيلي چيزها مخالف بودم،از حجاب ،طرز رابطه با نامحرم كه براي دختر و پسر فرقي نمي كنه و و و ......
بعد از اين كه برگشتيم خيلي چيزها عوض شد.رفتارم،طرز پوششم ،صحبت كردنم،ووو.....طوري بود كه يه مدت بچه هاي كلاسمون نمي دونستن چطوري باهام ارتباط برقرار كنن.
اين بهترين خاطره بنده از دوران دانشجويي بود.و الآن هم تمام تلاشم بر ادامه ي راهي هست كه آقا ازمون مي خواد و انتظار داره.
و من الله توفيق
از تمام كسايي كه اين متنو مي خونن به عنوان عضو كوچك اين سايت خواهش مي كنم تا به اين سفر نوراني برن،يا اگه براشون مقدور نست برن كربلاي ايران.
سعي كنيم بيشتر به خودمون و به نفسمون به اعتقاداتمون برسيم باور كنين جاي دوري نمي ره .
براي تمام كسايي كه مي خوان تو اين راه قدم بردارن يا تو اين راه راست هستن از صميم قلبم براشون توفيق روز افزوني رو از خداون منان خواستارم.
قرار دل بي قرارمان ذكر
يا زهرا (س)
علاقه مندی ها (Bookmarks)