
همکار تالار مذهبی
چه میشد؟ گر مرا با غربت خود آشنا میکرد
چه میشد سفرهاش گر، گل برای غنچه وا میکرد
چرا میکرد دور از چار طفلش بستر خود را
گل از چه خویش را از غنچههای خود جدا میکرد
اگر از گریهاش همسایگان را شکوه بر لب بود
دل شبها نمیزد پلک و آنان را دعا میکرد
به چشم خویشتن دیدم که بشکستند بازویش
ولی مادر مگر دامان حیدر را رها میکرد
هم از سینه هم از بازوش خون میرفت در آن روز
ولیکن میدوید و باز بابم را صدا میکرد
نماز عشق نیّت کرد ما بین در و دیوار
ولی زان پس رکوع خود میان کوچهها میکرد
مرا میبرد و دست او به روی شانهی من بود
قد دختر، کنار مادرش کار عصا میکرد
در آستانه مهر قلم ها گوش تیز می کنند تا در دفتر انتظار اینگونه دیکته کنند ، ابری نیست ، ماه پشت ابر نیست ، او آمد ، او در باران آمد ...![]()
انتخاب سریع یک انجمن
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

قبل از هر گونه فعالیت در سایت به قوانین توجه نمایید.



علاقه مندی ها (Bookmarks)