چندی پیش یک برنامه کوتاهی در تلویزیون پخش شد درباره آخوند چینی. فکر کردم که طلبگی را با چین و ماچین چه کار!؟ همین کنجکاوی برای آشنایی با شخصیت این فرد باعث شد تا بتوانیم او را در اصفهان پیدا کنیم. از هر دری سخن گفتیم. از خاطراتش، مشکلاتی که دست به گریبان بوده و کمک‌هایی که نشده. از سختی‌های زبان چینی و عزم راسخش که چون کوهی استوار در برابر مشکلات ایستاده است.


به گزارش ایسنا به نقل از شبکه ایران «عسگر آقایی» متولد 22 دی ماه سال 1362 است. سال 80 با دیپلم ریاضی وارد حوزه علمیه شهرستان اهر شد. دو سال در آنجا بود و برای حوزه علمیه خوراسگان اصفهان انتقالی گرفت. تا پایه هشتم هم در خوراسگان بود. بعد از اتمام دوره به مدرسه امام صادق(ع) چهارباغ رفت. نیم ترم هم در مدرسه ملاعبدالله تحصیل کرد و بعد در درس خارج فقه و اصول آیت الله مظاهری حاضر شد.

- چه شد که یک طلبه بین این همه زبان سراغ چینی رفت!؟

بنده دو ترم زبان فرانسه را خواندم. آن زمان سال ششم حوزه بودم. البته به دلیل گرفتاری‌هایی که آن زمان داشتم منصرف شدم. بعد یک دوره آموزش زبان چینی را دفتر تبلیغات گذاشته بود. حدس می‌زدم از آن دوره‌هایی باشد که دیگر تکرار نشود؛ لذا وارد دوره شدم. شروع آن در سال 87 بود.


- چند نفر در آن دوره شرکت داشتند؟

ترم اول 24 نفر بودیم. ترم دوم هم 24 نفر؛ ولی ترم سوم با ریزش 10 نفری به 14 نفر رسیدیم.

- الان همه آنها مثل شما فعالند؟

نه. باز هم ریزش بود. در مجموع حدود 10 نفر طلبه چینی بلد در اصفهان داریم که هشت نفرشان فعال‌ترند.

سال 2009 به دانشگاه زبان و فرهنگ پکن اعزام شدیم و یک دوره فشرده را گذراندیم.

- هزینه‌اش را پرداختند؟


هزینه‌ها نصف نصف بود. نصفش را خودمان تقبل کردیم و نصف دیگر را دفتر تبلیغات پرداخت کرد. البته خیلی هزینه زیادی نشد؛ چون دوره یکماهه بود.

- این دوره‌ها را که می‌گذراندید به عنوان مبلغ هم اعزام می‌شدید؟

بله، سال 2010 به عنوان مبلغ از طرف سازمان ملی جوانان دو بار به اکسپوی 2010 شانگهای اعزام شدم.

- اکسپو!؟ جای خاصی است؟

یک نمایشگاه یا به نوعی المپیک فرهنگی کشورهاست. نمایشگاه خرید و فروش نیست بلکه هر کشوری به عرضه توانمندی‌ها و فرهنگ خود می‌پردازد.

- تحصیل زبان چینی را ادامه ندادید؟

چرا، در سال 2010 دوباره در دانشگاه پکن پیش ثبت‌نام کردم ولی با وجودی که دعوتنامه هم برایم ارسال شد به دلیل مشکلات مالی نتوانستم بروم. سال 2011 المپیاد مبلغان زبان‌دان برگزار شد و من جزو نفرات برتر شدم. قرار شد کمک هزینه‌ای هم پرداخت کنند.

- خب پرداخت هم کردند؟

دوره ما سه ماهه بود و یک میلیون و خورده‌ای دادند ولی حدود هشت میلیون خرج شد! البته در کنار دوره‌ها بنده به کار تبلیغ هم مشغول بودم.

- مابقی را چطور تهیه کردید، از راه تبلیغ تامین نمی‌شد؟

نه، برای مابقی وام گرفتم!

- با این همه تحصیلات و مشکلات پیش رو اعزام دیگری در کار نبود؟

سال 2012 از طرف سازمان فرهنگ و ارتباطات به چند شهر از جمله پکن و لنجو و شانگهای رفتم.

- سرنوشت آن هفت نفر دیگر چه شد؟ در کار تبلیغ فعال هستند؟

از نظر تبلغی نه زیاد؛ اما سه نفر در چین به تحصیل مشغولند. آقای محمود ظهیری در دانشگاه ملیتهای پکن دکترای ادیان می‌خواند، آقای احسان نوروزیان کارشناسی و آقای پیرولی هم دوره فوق لیسانس علوم سیاسی را می‌گذرانند ولی خب در کار تبلیغ فعالیت چندانی ندارند و فقط به تحصیل مشغولند. بقیه هم در اصفهانند و جایی نرفتند.

- با این همه زحمت حیف نیست؟ یعنی احساس نیاز نمی‌شود؟

نه. برعکس؛ بیش از 300 طلبه نیاز داریم. ولی خب این را هم بگویم از من عسگر آقایی هم که فعالم استفاده نمی‌شود! هرچند خودم من از سال دوم آموزش چینی شروع به وبلاگ نویسی کردم. مطالب وبلاگ هم هم درباره ترویج فرهنگ اسلام و تشیع است. این اولین وبلاگ شیعه به زبان چینی هم به حساب می‌آید که نامش عسگر آقایی است. البته عنوانش به چینی می‌شود: «دین اسلام مذهب شیعه»

یک کتابخانه دیجیتال شیعه هم راه‌اندازی کرده‌ام که حدود 35 هزار صفحه درباره اسلام و ایران و تشیع به زبان چینی مطلب در آن گردآوری شده است. این هم اولین کتابخانه اسلامی به زبان چینی است. جمع‌آوریها با خودم بوده ولی ترجمه‌ها از افراد چینی یا کسانی است که دکترای زبان چینی دارند؛ چون اگر خودم ترجمه کنم شاید برای یک فرد چینی زبان جذاب نباشد و مثل متن کلاس پنجم ابتدایی به نظر برسد.


- یک سوال اساسی، پیمودن این راه و یادگیری این زبان مغلق و پیچیده سخت نبود؟

چرا سخت نبود!؟

- در بین راه به فکرتان خطور نکرد که رها کنید؟

من از همان ابتدا هم به سختی‌های کار واقف بودم. الان هم سختی و مشکلات فراوانی هست. من آقایی با شهریه ناچیز طلبگی کتاب پست می‌کنم، ارتباط برقرار می‌کنم، خودم کتاب را اسکن می‌کنم، بعد تبدیل به دی وی دی کرده و به همه جای دنیا که طالب و خواهان باشد ارسال می‌کنم. همه این‌ها با همان شهریه طلبگی است. هیچ ساپورتی هم نمی‌شوم. ساپورت من فقط خداست که بهترین پشتیبان است.

- از دفتر تبلیغات یا سازمان فرهنگ کمکی نمی‌شود؟ اصلاً اقدام کرده‌اید؟

من که بدم نمی‌اید کمک شود ولی کمک آنها هم به این آسانی نیست و الان از جایی به بنده کمک نمی‌شود.

- چقدر یادگیری این زبان طول می‌کشد؟ با زبان‌های دیگر تفاوتی می‌کند؟

یادگیری و مقدماتش چندین سال طول می‌کشد. آن بخشی که مربوط به صحبت کردن معمولی بود دو سال و نیم طول کشید. خیلی با زبان‌های دیگر متفاوت است. اصلاً بقیه زبانها در برابر چینی سختی‌ای ندارند. شاید بشود ادعا کرد که یک چهارم چینی کار دارند. البته بنده ترکی استانبولی هم کاملاً بلدم. فرانسوی هم بلغور می‌کنم!

- هدفتان از تحمل این مسیر دشوار چه بود؟

وقتی چینیی‌ها را می‌دیدم که صلوات می‌فرستند و می‌گویند: "اللهم صل علی محمد و علی آل محمد"، وقتی چینی‌ای تو را می‌بیند اشک می‌ریزد و در آغوش می‌گیرد و می‌گوید این‌ها از نسل پیغمبرند، وقتی می‌بینم یک فرد چینی حب اهل بیت دارد بر خود لازم ‌دانستم این راه پر فراز و نشیب را با وجود همه مشقت‌هایش طی کنم.

- این محبین اهل بیت که می‌گویید شیعه‌اند؟

نه، ولی من به آنها می‌گویم شما اهل سنت 12 امامی هستید. این‌ها تاثیر پذیرفته از تشیعند. ولی تمام کارها و اعمالشان مطابق فقه اهل سنت است.

- در چین شما با چه قشری بیشتر ارتباط داشتید؟

هم با بی‌دین‌ها، هم اهل سنت. ولی با شیعیان در ارتباط نبودم. حدود 17 میلیون شیعه از فرقه‌های مختلف در چین هستند که بین دو تا سه میلیون آنها دوازده امامی‌اند. اهل سنت هم تعدادشان ناقابل است، بیش از 100 میلیون!

- چرا؟ آنها کار کرده‌اند یا ما کم کاری؟

کم‌کاری از طرف ما بوده است. در همین سفر آخری که اعزام شدم به مکه چین رفتم. مکه چین منطقه‌ای مسلمان‌نشین با حدود سه هزار مسجد است که معروف به لینسیا است. من به یک روستای دورافتاده‌اش که رفتم پنج مسجد در آنجا بود و جالب اینکه هر مسجد متعلق به یک فرقه بود؛ خوفیه، جهریه، قادریه، اخوانیه و سلفیه. همه هم با فقه حنفی اعمال عبادی خود را انجام می‌دادند.

- الان که ایرانید فعال هستید؟ جلسه یا ملاقاتی؟

بله در اصفهان با طلاب چینی جامعه المصطفی در قم ارتباط دارم. چندی پیش هم از طرف دانشگاه امام خمینی(ره) قزوین دعوت شدم. جالب اینکه یکصد دانشجوی چینی آنجا تحصیل می‌کردند و من هم خبر نداشتم. حدود 60 درصدشان هم مسلمان بودند. ملاقات خوبی بود و دو اردو هم با آنها رفتم.

- در این ملاقات‌ها کسی هم به اسلام گرویده است؟

ببینید با دو جلسه نمی‌شود. ولی همین 12 شهریور امسال یک خانواده اصفهانی با بنده تماس گرفتند و گفتند کسی هست که سوالاتی دارد و اگر صلاح می‌دانید نزد شما بیاید. یک خانم 28 ساله چینی بود. آمدند و جلسه مفصلی شد. پنج ساعت نشستند و سوال و جواب رد و بدل شد و در آخر گفتم می‌آیی مسلمان شوی؟ گفت: سخت است، پنج وعده نماز دارید! گفتم حالا بیا اول خدا را بشناس، بعد اهل بیت، بعد یکی یکی درست می‌شود. گفت: مگر می‌شود؟ گفتم: بله و بعد هم بعد شهادتین را گفت و مسلمان شد.

- دین غالب چینی ‌ها چیست؟

اینها کمونیستند. دینی در کار نیست.

- خدا را قبول دارند؟ اینکه آفریده خداییم؟

درباره خدا چینی‌ها همه چیز را خدا می‌دانند. البته به این نحو که هر کسی به حد کمال برسد می‌گویند خدا شد. مثلاً‌ مائو که مرد بعضی قائل به خدایی او بودند. ولی به آن خدای خالق کل و آفریننده جهان هم اعتقاد دارند، می‌گویند شاندی یعنی خدای آسمان. اعتقاد کلی دارند. به عالم پس از مرگ هم معتقدند. حتی جشنی دارند. به اسم چین مین دیه یا جشن اموات که چیزی شبیه لیله‌الرغیب ماست. در این جشن برای امواتشان خیرات می‌کنند. به این صورت که یکسری پول الکی چاپ می‌کنند و می‌سوزانند و می‌گویند برسد به روح فلان مرده.

- در این ارتباطها که داشتید کدام بخش از اسلام یا تشیع برایشان جذابتر بود؟

این طور نیست که به یک بخش خاص جذب شوند. اینها به هر بخشی از دین که رسیدند و آن را یاد گرفتند سخت به آن چسبیده‌اند و عمل می‌کنند. اطلاعاتشان کم است ولی عمل به همان کم را سفت و سخت در رفتارشان می‌بینید. برای نمونه وقتی فهمید گوشت خوک و شراب حرام است دیگر لب نمی‌زند.

یکی از چیزهایی که برای غیر مسلمانها در چین جذاب و سوال برانگیز است این است که می‌گویند شما چهار تا زن دارید!؟

حتی وقتی می‌خواهند ما را دست بیندازند به مساله حقوق زن‌ها اشاره می‌کنند. مثلاً در کلاس آموزش زبان هر کس درباره اصطلاحات مربوط به فرهنگ کشورش توضیح می‌داد. من به عمد مثالها را درباره احکام دین می‌زدم تا سوال شود و بحثی شکل بگیرد. یکبار همین بحث حققو زن‌ها شد. گفتم درست است که ما چهار تا زن می‌توانیم داشته باشیم اما اولاً یک زن داریم و در شرایط خاص ممکن است کسی بیش از یک زن داشته باشد. ثانیاً تازه اگر بیش از یکی هم داشته باشیم با همان دو یا سه زن در ارتباطیم ولی شما در غرب به اسم یک زن با هزار زن ارتباط دارید! آنها هم منکر این قضیه نشدند و به نوعی پذیرفتند. یکبار هم صحبت کار کردن زن‌ها شد. گفتم در ایران حق خانه گرفتن، دخل و خرج، نفقه و ... همه بر عهده مرد است. خب با این شرایط زن‌ها کمتر سراغ کار می‌روند و این طور نیست که کسی با کار کردن آنها مخالفت کند. در حالی که شما دوتایی کار می‌کنید، دو تایی خانه می‌خرید و... این نکات برایشان جالب بود و دخترهای حاضر در کلاس به شدت تشویق می‌کردند. بعضی پسرها هم که زیاد باب میلشان نبود برای اینکه ضایع نشوند دست می‌زدند! من پیشنهاد می‌کنم شما مستند آخوند چینی را که در جشنواره عمار پخش شد حتماً ببینید.

- از این لفظ آخوند چینی بدتان نمی‌آید؟

چرا بدم بیاید. من عاشق آخوندی هستم. در ایران هم دوست دارم به من بگویند آخوند. آخوند یعنی آقا خوند. منظور این است که آقا حجت ابن الحسن(عج) شما را دعوت کرده به تحصیل امور دینی و شما هم اجابت کرده‌اید. در مقابل کلمه روحانی به کشیشها هم تعلق می‌گیرد اما آخوند به هر کسی نمی‌گویند. جالب اینجاست که در چین هم می‌گویند اَخوند. آنها هم خیلی احترام می‌کنند به لباس آخوندی. من به عمد با عمامه می رفتم تا سوال شود و از این طریق بتوانم ضمن توضیح درباره لباسم دین اسلام را ترویج کنم. همه همکلاسی‌ها هم که یا اروپایی بودند یا آمریکایی نگاه مقدس منطقی به من داشتند. نکته جالبی هم بود که برخی می‌پرسیدند چرا عمامه رهبر ایران مشکی است و عمامه تو سفید!؟ بعد توضیح می‌دادم که من سید نیستم وگرنه عمامه من هم مشکی بود.

- شناختشان از ایران در چه حدیست؟

شناختشان کم است. غالباً ایران را بیشتر از طریق افرادی که در رسانه‌ها مطرح می‌شوند می‌شناسند. مثلاً آن موقع حرف ایران که می‌شد می‌گفتند: نجاد نجاد، رئیس‌جمهور شما خیلی پیروزه، از آمریکا نمی‌ترسه. اقتدار ایران مقابل غرب برایشان خیلی جذاب بود. کیف می‌کنند وقتی می‌بینند ایران مقابل غرب ایستاده است. می‌گویند نه ایران می‌ترسد نه چین. البته ما مسلمانها آمریکا و اسرائیل را شیطان می‌دانیم ولی آنها خودشان را بالاتر می‌دانند و از آمریکا نفرت دارند.

- با تمام این تفاسیر تصور کنید همان اندک کمکی هم که به شما شد نباشد، اگر به عقب بازگردید دوباره این زبان را می‌خوانید؟

همین الان هم از من اسمی هست ولی کمک در حد صفر است. ولی اینقدر مصمم هستم که پاسخ شما این است: قطعاً با انگیزه بیشتر هم می‌خوانم. چند مقاله در این رابطه نوشتم که در حال تبدیل آنها به کتاب هستم؛ کتابی با عنوان "شیعیان چین".

شما وقتی ببینی بدلیل نبود مبلغ شیعه حتی محبین اهل بیت به شیوه اهل سنت نماز می‌خوانند بر خود واجب می‌کنی که این راه را طی کنی. درد اینجاست که این زبان را هرکه یاد می‌گیرد به سمت امور اقتصادی کشیده می‌شود. حتی طلبه هایی که از چین برای تحصیل امور دینی آمده‌اند -که تعدادشان بیش از 300 تاست- آنها هم درگیر مسائل اقتصادی‌اند. این‌ها را که می‌بینم دلم کباب می‌شود. لذا هرچقدر هم سخت باشد با قاطعیت ادامه می‌دهم.

- برای حسن ختام یک خاطره یا نکته ذکر بفرمایید.

یکبار در مکه چین (لینسا) بودم. در یک مسجدی مادربزرگی آمد و گفت بیا خانه ما. گفتم می‌خواهم بروم نماز. گفت منتظر می‌ماند. بعد از 20 دقیقه آمدم دیدم منتظر ایستاده و با او رفتم. در راه گفت که همسرش می‌خواهد من را ببیند. رفتم و دیدم که شوهرش هم منتظر بود. شوهر آن زن عالم بزرگ لینسا بود، یعنی آخوند اهل سنت. بعد شروع کرد به ذکر خاطره و آلبومش آورد که کجاها رفته و... یک قرآنی داشتند که با صلوات کبیره همراه بود و 30 جزء را در بر داشت. با صلوات بر ائمه هم آغاز می‌شد. می‌گفتند حدود 300 سال قدمت آن قرآن است. پسرش آمد. نامش رسول الثقلین بود. اهل سنت می‌گویند ثقلین کتاب الله و سنت است. گفتم کتاب الله و سنتی؟ گفت: نه؛ و عترتی. یعنی معتقد به اهل بودند.


بعد دیوان حافظ را آورد گفت بیا ترجمه کن. البته خودش بلد بود ولی می‌خواست ببیند من چه می‌گویم. به دلم افتاد از شعر معروف «زان یار دلنوازم» را که درباره امام حسین(ع) است برایش بخوانم. نمی‌دانستم کجای کتاب است. تا دیوان حافظ را گشودم دیدم دقیقاً همان شعر آمد. بعد از اینکه کلی توضیح دادم آخر دیوانش را باز کرد و شعری نشانم داد که مدح همه اهل بیت علیهم السلام در آن شعر بود. با خودم گفتم من را بگو که زیره به کرمان آورده‌ام!

اما با همه این تفاسیر اینها به فقه حنفی اعمالشان را انجام می‌دهند. کسی که به دیوار خانه‌اش اللهم صلّ علی فاطمه و ابیها نصب کرده نمازش را به روش اهل سنت می‌خواند.