امشب بعد کلی خستگی ... یه لحظه بارون قشنگی اومد
زیرش خیس شدیم.......................................... .................................................. ............
عالی بود............................................ ...
این چند روزم که خونوادم نیستن خیلی بیشتر از قبل فکر میکنم.......
دلم بیشتر تنگه.......... داداشمم با اینکه حضوری نیست ولی مث همیشه هست....
امشب ازش قول گرفتم که از دستم ناراحت نشه... یعنی ناراحت بشه ولی کوتاه مدت زود ببخشه منو.....
ازش قول گرفتم قهر نکنه باهام...... یعنی قهر خواست کنه، قهر کنه ها!! ولی مث همیشه توو همین حد که از رفتارش متوجه شم...قهر باشه ولی حرف بزنه...... قول گرفتم که نکنه یوقت باهام حرف نزنه!!!!! نکنه چند روز باهام قهر کنه....... گفتم طاقت ندارم......... نمیخوام تجربه کنم همچین چیزیو......
داداشم اول تعجب کرد که سرم به کجا خورده اینحرفا رو میزنم
ولی بعدش بهم قول داد.... حرفاش محکم بود... محکم مثل پناهش برام.........
خیلیییییییییییییییییییییی یییییییییییییییییییییی
دوسسسسسسسسسشششششششششششششش شششش داااااااااااااااااااااارر ررررررررررررررررررررررررر ررررررم![]()






پاسخ با نقل قول
منم سرمو با افتخاربالا گرفتم گفتم بلههههههههههههههه(خیلی کشدارتر!)












در آن واحد مجبور بودم مجبور بودم مجبور بودم چند تا کار رو با هم انجام بدم.. کارایی که زمین تا آسمون با هم فرق داشتن از اداری و بیمارستانیو بانکی و هماهنگیو باربری و انبار و هماهنگ کردن ماشین اونم از نوع تریلر و کامیون!!!! واسه فرستادن به کارخونه و ... بود تا مشاوره !!!! یعنی گوشی یه لحظه از دستم زمین نموند!!! و سیم شارژر هم همینطور وصل بود توی هر بخشی که میرفتم یکم میزاشتم شارژ میشد!!


علاقه مندی ها (Bookmarks)