
مسافری خسته که از راهی دور میآمد، به درختی رسید و تصمیم گرفت که در سایه آن قدری استراحت کند. او نمیدانست که آن درخت جادویی است؛ درختی که میتواند آنچه که بر دلش میگذرد را برآورده سازد!
وقتی مسافر روی زمینِ سخت نشست، با خودش فکر کرد که چه خوب میشد اگر تختخواب نرمی در آنجا بود و او میتوانست قدری روی آن بیارامد. در همین فکر بود که ناگهان تختی که آرزویش را کرده بود، در کنارش پدیدار شد!
مسافر با خود گفت: «چقدر گرسنه هستم. کاش غذای لذیذی داشتم...»
ناگهان میزی مملو از غذاهای رنگارنگ و دلپذیر در برابرش آشکار شد. پس مرد با خوشحالی خورد و نوشید...
بعد از سیر شدن، کمی سرش گیج رفت و پلکهایش به خاطر خستگی و غذایی که خورده بود سنگین شدند. خودش را روی تخت رها کرد و در حالی که به اتفاقهای شگفت انگیز آن روز عجیب فکر میکرد، با خودش گفت: «قدری میخوابم. ولی اگر یک ببر گرسنه از اینجا بگذرد چه؟»
و ناگهان ببری ظاهر شد و او را درید...
نظر شما در مورد این داستان چیه؟
درخت جادویی نماد چی میتونه باشه؟


 
            
            
 
            .gif) 
	
 درخت جادویی
 درخت جادویی
                 
                    
                    
                    
                         پاسخ با نقل قول
  پاسخ با نقل قول
 
            
 
                        
 
            .gif) 
	

 
                        


 
            .gif) 
	

 
            .gif) 
	
 نوشته اصلی توسط mahida
 نوشته اصلی توسط mahida
					


 
             
	
 
                
 
             
	

 
             
	
 
                         
			

علاقه مندی ها (Bookmarks)