دوست عزیز، به سایت علمی نخبگان جوان خوش آمدید

مشاهده این پیام به این معنی است که شما در سایت عضو نیستید، لطفا در صورت تمایل جهت عضویت در سایت علمی نخبگان جوان اینجا کلیک کنید.

توجه داشته باشید، در صورتی که عضو سایت نباشید نمی توانید از تمامی امکانات و خدمات سایت استفاده کنید.
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 62

موضوع: ______دختر وپسر های بانمک ______

Threaded View

پست قبلی پست قبلی   پست بعدی پست بعدی
  1. #3
    کاربر اخراج شده
    رشته تحصیلی
    مهندسی عمران
    نوشته ها
    0
    ارسال تشکر
    11,136
    دریافت تشکر: 25,270
    قدرت امتیاز دهی
    0
    Array
    M@hdi42's: لبخند

    پیش فرض پاسخ : ______دختر وپسر های بانمک ______

    خوابگاه دختران و پسران دانشگاه

    خوابگاه دخترا:




    سکـانس اول: (دخــتر «شبنم» نامی با چـند کتـاب در دسـتش وارد واحــد
    دوستش «لالـه» می شود و او را در حــال گریه می بیــنـد.)



    شبنم:ِ وا!… خاک بـرسرم! چـ
    ـرا داری مثــل ابـر بهـار گریـه می کـنی؟!

    لالـه: خـدا منـو می کشـت این روزو نـمی دیدم. (همچـنان به گریـه ی خود
    ادامــه می دهـد.)

    شبنم: بگـو ببـینم چی شـده؟
    لالـه: چی می خواســتی بشـه؟ امروز نـتیجه ی امتـحان <آناتومی!!!> رو زدن
    تــو بُــرد. منــی که از ۶ مـاه قبـلش کتابامـو خورده بــودم، مـنی که
    بـه امیـد ۲۰ سر جلـسه ی امتحــان نشـسته بودم، دیــدم نمــره ام شـده
    ۱۹!!!!!! ( بر شـدت گریه افزوده می شــود)

    شبنم: (او را در آغــوش می کشـد) عزیـزم… گـریه نـکن. می فهـممت. درد
    بـزرگیــه! (بغـض شبنم نیز می ترکـد) بهتـره دیگـه غصه نخـوری و خودتـو
    برای امتحـان فـردا آمـاده کنـی. درس سخت و حجیــمیـه. می دونی کـه؟

    لالـه: (اشک هایش را آرام آرام پـاک می کنـــد) آره. می دونـم! امـا من
    اونقــدر سـر ماجـرای امـروز دلم خـون بـود و فقط تونـستم ۸ دور بخـونم!
    می فهـمی شبنم؟فقط ۸ دور… (دوبـاره صـدای گریـه اش بلـند می شود) حالا
    چه جــوری سرمـو جلوی نـازی و دوستـاش بلـند کنـم؟!!

    شبنم: عزیزم… دیگــه گریه نکن. من و شهــره هم فقط ۷ – ۸ دور
    تـونســتیم بخـونیم! ببـین! از بـس گریه کردی ریـمل چشمــای قشـنگ پاک
    شـد! گریـه نکن دیـگه. فکـر کردن به ایـن مســائل کـه می دونـم سخــته،
    فایده ای نـداره و مشــکلـی رو حـل نـمی کنـه.

    لالـه: نـمی دونـم. چـرا چنـد روزیـه که مثـل قدیم دلـم به درس نـمیره.
    مثـلاً امـروز صبــح، ساعـت ۵/۷ بیـدار شـدم. باورت مـیشه؟!

    (در همیــن حال، صـدای جیــغ و شیـون از واحـد مجـاور به گوش می رسـد.
    اسـترس عظیـمی وجـودِ شبنم و لالـه را در بر می گیــرد! دخـتری به نـام
    «فرشــته» با اضـطراب وارد اتـاق می شـود.)

    شبنم: چی شـده فرشــتـه؟!
    فرشــته: (با دلهــره) کمـک کنیـد… نـازی داشت واسـه بیــستمـین بـار
    کتــابشـو می خـوند که یـه دفعــه از حـال رفت!

    شبنم: لابــد به خـودش خیلی سخــت گرفته.
    فرشــته: خب، منــم ۱۹ بـار خونـدم. این طـوری نـشدم! زود باشیــد،
    ببـریـمش دکتــر.

    (و تمــام ساکنـین آن واحـد، سراسیـمه برای یاری «نــازی» از اتـاق خارج
    می شـونـد. چـراغ ها خامـوش می شود.)

    *خوابــگاه پســرا :


    سکــانـس دوم: (در اتـاقی دو پـسر به نـام های «مهـدی» و «آرمــان» دراز
    کشــیده انـد. مهـدی در حال نصـب برنـامه روی لپ تـاپ و آرمـان مشغــول
    نوشــتـن مطالبی روی چـند برگـه است. در هـمین حـال، واحدی شـان،
    «میـثــاق» در حـالی که به موبایـلش ور می رود وارد اتــاق می شـود)

    میثـــاق: مهـدی… شایـعه شـده فـردا صبــح امتـحان داریـم.
    مهـدی: نـه! راســته. امتـحان پایــان تــرمه.
    میثــاق: اوخ اوخ! مــن اصـلاً خبـر نـداشـتم. چقـدر زود امتـحانا شـروع
    شــد.

    مهـدی: آره… منــم یه چنـد دقـیقه پیـش فهمـیدم. حالا چیــه مگـه؟!
    نگـرانی؟ مگـه تو کلاسـتون دختـر نداریـد؟!

    میثــاق: مـن و نـگرانی؟ عمــراً!! (بـه آرمــان اشــاره می کنـد) وای
    وای نیگــاش کـن! چه خرخـونیــه این آقـا آرمـان! ببیــن از روی جـزوه
    های زیـر قابلمــه چه نـُـتی بـر می داره!!

    آرمـــان: تـو هم یه چیزی میگــیا! ایـن برگـه های تقـلبه کـه ۱۰
    دقیـقــه ی پیـش شـروع به نـوشتـنــش کردم. دختــرای کلاس مـا که مثـل
    دختـرای شما پایـه نیســتن. اگـه کسی بهت نـرسوند، بایــد یه قوت قلــب
    داشته باشی یا نـه؟ کار از محکـم کاری…

    مـهدی: (همچــنان که در لپ تاپــش سیــر می کنـد) آرمــان جـون… اگه
    واسـت زحمـتی نیست چنـد تا برگـه واسه مـنم بنـویس. دستـت درست!

    در همیـن حــال، صـدای فریـاد و هیاهـویی از واحـد مجـاور بلـند می شود.
    پسـری به نـام «رضـا» با خوشحـالی وسط اتـاق می پـرد)

    میـثــاق: چـت شده؟ رو زمــین بنـد نیـستی!
    رضــا:استقلال همین الان دومیشم خورد!!!
    مهـدی:اصلا حواسم نبود.توپ تانک فشفشه….. .!!! پرسپولیس قهرمان میشه
    خدا می دونه که حقشه……………

    و تمــام ساکنیـن آن واحـد، برای دیـدن ادامـه ی مسـابقـه به اتاق مجـاور
    می شتـابنـد. چراغ هـا روشــن می مانند
    ویرایش توسط M@hdi42 : 20th January 2013 در ساعت 11:49 PM


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. بحث: ****______آموزش جدیدترین روشهای خودکشی______****
    توسط M@hdi42 در انجمن سایر موضوعات علمی
    پاسخ ها: 26
    آخرين نوشته: 26th January 2013, 07:22 PM
  2. پاسخ ها: 8
    آخرين نوشته: 27th May 2012, 10:23 PM
  3. تفاوت درس خوندن دخترها وپسرها!
    توسط ساسي در انجمن سرگرمي(طنز، بازي فكري، ...)
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 5th March 2011, 11:12 PM
  4. نيمروي دخترها وپسرها
    توسط ساسي در انجمن سرگرمي(طنز، بازي فكري، ...)
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 20th February 2011, 09:43 PM
  5. دخترها وپسرها
    توسط ریپورتر در انجمن سرگرمي(طنز، بازي فكري، ...)
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 29th April 2010, 02:14 PM

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •