دوست عزیز، به سایت علمی نخبگان جوان خوش آمدید

مشاهده این پیام به این معنی است که شما در سایت عضو نیستید، لطفا در صورت تمایل جهت عضویت در سایت علمی نخبگان جوان اینجا کلیک کنید.

توجه داشته باشید، در صورتی که عضو سایت نباشید نمی توانید از تمامی امکانات و خدمات سایت استفاده کنید.
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 7 , از مجموع 7

موضوع: قصه های شیرین بهلول

Threaded View

پست قبلی پست قبلی   پست بعدی پست بعدی
  1. #3
    کاربر فعال سایت
    رشته تحصیلی
    خسته
    نوشته ها
    7,415
    ارسال تشکر
    4,545
    دریافت تشکر: 11,806
    قدرت امتیاز دهی
    83291
    Array

    پیش فرض پاسخ : قصه های شیرین بهلول

    نقل قول نوشته اصلی توسط vahid5835 نمایش پست ها
    Cool قصه های شیرین بهلول


    .
    روزی یکی از دوستان بهلول گفت:
    ای بهلول! من اگر انگور بخورم، آیا حرام است؟
    بهلول گفت: نه!
    پرسید: اگر بعد از خوردن انگور در زیر آفتاب دراز بکشم، آیا حرام است؟
    بهلول گفت: نه!
    پرسید: پس چگونه است که اگر انگور را در خمره ای بگذاریم و آن را زیر نور آفتاب قرار دهیم و بعد از مدتی آن را بنوشیم حرام می شود؟….بهلول گفت: نگاه کن! من مقداری آب به صورت تو می پاشم. آیا دردت می آید؟
    گفت: نه!
    بهلول گفت: حال مقداری خاک نرم بر گونه ات می پاشم. آیا دردت می آید؟
    گفت: نه!
    سپس بهلول خاک و آب را با هم مخلوط کرد و گلوله ای گلی ساخت و آن را محکم بر پیشانی مرد زد!
    مرد فریادی کشید و گفت: سرم شکست!
    سایت پاتوق۹۸ : بهلول با تعجب گفت: چرا؟ من که کاری نکردم! این گلوله همان مخلوط آب و خاک است و تو نباید احساس درد کنی، اما من سرت را شکستم تا تو دیگر جرات نکنی احکام خدا را بشکنی!!




    - - - به روز رسانی شده - - -

    بهلول وداروغه :
    دو همسایه بانزاع کرده نزد داروغه آمدند .
    داروغه سبب نزاع را ازآندو سوال کرد وهر کدام ازآنها ادعا می کرد که :
    لا شه سگ مرده ای که در کو چه افتاده ، به خانه طرف نزدیک تراست وباید
    آن را از کوچه بردارد .
    اتفا قا بهلول هم درآن محضربود.
    داروغه ازبهلول سوال کرد :
    دراین باب عقیده شما چیست؟ بهلول گفت :
    کوچه مال عموم است وبه هیچکدام ازاین دو نفر مربوط نیست واین کار بعهده داروغه شهراست که باید دستور دهد تا لا شه سگ رااز میان کوچه فوری بردارند .

    آمدن بهلول از قبرستان وسوال از او:
    روزی بهلول ازقبرستان می آمد، از او پرسید ند:
    ازکجا می آیی ؟ گفت :
    ازپیش این قافله که دراین سرزمین نزول کرده اند . گفتند :
    آیا از آنها سوالا تی هم کرده ای ؟ فرمود :
    آری ، از آنها پرسیدم کی از اینجا حرکت و کوچ خواهید نمود ،جواب دادند که: ما انتظار شما را داریم تا هروقت همگی به ما ملحق شدید،حرکت کنیم .

    بهلول وشاعر:
    شاعری که درحضوربهلول به یاوه سرایی مشغول بود ، گفت:
    می خواهم اشعارم رابه دروازه های شهرآویزان کنم .
    بهلول در جواب گفت:
    کسی چه می داند که این اشعار را شما سروده اید،مگر اینکه تو راهم با اشعارت به دروازه ها آویزان کنند تا مردم بدانند که این اشعار راشماگفته اید

    بهلول ودعای باران:
    بهلول روزی عده ای از مردم رادید که به بیابان می روند تا از خداوند طلب باران کنند، چونکه چند سالی بودباران نیامذه بود.
    مردم عده ای از اطفال مکتب را همراه خود می بردند.
    بهلول پرسید که :
    اطفال را کجا می برید؟
    درجواب گفتند:
    چون اطفال گنا هکارنیستند،دعای آنها حتما مستجاب خواهد شد .
    بهلول گفت: اگر چنین است،پس نباید هیچ مکتبداری تا کنون زنده باشد.

    گفتگوی بهلول با مرد عرب :
    بهلول روزی با عربی همراه شد .
    از عرب پرسید :اسم شما چیست ؟
    عرب در جواب گفت :مطر .یعنی (باران ).
    بهلول گفت : کنیه تو چیست ؟
    عرب گفت :ابوالغیث . یعنی ( پدر باران ) .
    بهلول پرسید : پدرت نامش چیست ؟
    عرب گفت : فرات .بهلول پرسید : کنیه پدرت چیست ؟
    عرب گفت : ابوالفیض . یعنی (پذر اب باران )
    بهلول پرسید :نام مادرت چیست ؟
    عرب جواب داد : سحاب . یعنی (ابر).
    بهلول پرسید : کنیه او چیست ؟
    عرب گفت : ام اابحر. یعنی ( مادر دریا ) بهلول گفت : تو رو به خدا صبر کن تا کشتی پیدا کنم و سوار شوم ، وگر نه می ترسم در همراهی تو غرق شوم .
    چو کوروش از اهورا یاد می کرد زمین از عدل او بیداد می کرد
    ترفند امروز......... سایر موضوعات دیجیتالی.......... کلاس فتوشاپ


  2. 9 کاربر از پست مفید vahid5835 سپاس کرده اند .


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •