عمریست به دنبال خودِ خویشتنم من
زین روی مدام در تعب و در مِحَنَم من
.
من مست غرورم خودِ من در خواب است
خوابی که در آن روح و تنم بی تاب است
.
بیهوده پیِ روزنه ای می گردم
تا فارغ ازین درد و ازین غم گردم
.
تا ما نشوم هیچ نگردد حاصل
این چرخ بچرخد ولی بر باطل
.
گر تو نشوی یار من اینک چه کنم ؟
دستم تو اگر یار نگـــیری چه کنم ؟
.
بی تو صنما هیچ نیَم ، گمشده ام ، گمراهم
آشفته ، پریشانم و با حزن و غمت همراهم
محتاج توام ، یار ، پناهی دگرم نیست
عشقی به جز عشق تو جانا به سرم نیست
یارب به من گمشده در خود نظری کن
از کوچه ی تاریک دل ما گـذری کن
علاقه مندی ها (Bookmarks)