بگذار که خلسه گاه دیدار شوم
از هر چه ندیدنی ست ، سرشار شوم
ای صبح به دیده ام مکش سرمه نور
من خواب نبوده ام که بیدار شوم









خاموش به کوی روشن ماه برو
تا خلوت عارفان اگاه برو
حیران تماشای رسیدن ها باش
بی چشم ببین و بی قدم راه برو









آنقدر چو جاده ها دویدم خود را
تا از کس دیگری شنیدم خود را
من گمشده شهر تماشا بودم
ای چشم تو را بستم و دیدم خود را




تهیه و تنظیم : سایت علمی نخبگان جوان