دوست عزیز، به سایت علمی نخبگان جوان خوش آمدید

مشاهده این پیام به این معنی است که شما در سایت عضو نیستید، لطفا در صورت تمایل جهت عضویت در سایت علمی نخبگان جوان اینجا کلیک کنید.

توجه داشته باشید، در صورتی که عضو سایت نباشید نمی توانید از تمامی امکانات و خدمات سایت استفاده کنید.
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 5 , از مجموع 5

موضوع: با خشونت هرگز...

  1. #1
    کاربر جدید
    رشته تحصیلی
    ساخت وتولید
    نوشته ها
    97
    ارسال تشکر
    2,672
    دریافت تشکر: 488
    قدرت امتیاز دهی
    479
    Array
    hossein24's: خوشحال2

    پیش فرض با خشونت هرگز...

    سخت آشفته و غمگین بودم
    به خودم می گفتم:
    بچه ها تنبل و بد اخلاقند
    دست کم میگیرند

    درس ومشق خود را…
    باید امروز یکی را بزنم، اخم کنم
    و نخندم اصلا
    تا بترسند از من
    و حسابی ببرند…
    خط کشی آوردم،
    درهوا چرخاندم...

    چشم ها در پی چوب، هرطرف می غلطید
    مشق ها را بگذارید جلو، زود، معطل نکنید !

    اولی کامل بود،
    دومی بدخط بود
    بر سرش داد زدم...
    سومی می لرزید...
    خوب، گیر آوردم !!!
    صید در دام افتاد
    و به چنگ آمد زود...
    دفتر مشق حسن گم شده بود
    این طرف،
    آنطرف، نیمکتش را می گشت
    تو کجایی بچه؟؟؟
    بله آقا، اینجا
    همچنان می لرزید...
    ” پاک تنبل شده ای بچه بد ”
    " به خدا دفتر من گم شده آقا، همه شاهد هستند"
    ” ما نوشتیم آقا ”
    بازکن دستت را...
    خط کشم بالا رفت، خواستم برکف دستش بزنم
    او تقلا می کرد
    چون نگاهش کردم
    ناله سختی کرد...
    گوشه ی صورت او قرمز شد
    هق هقی کردو سپس ساکت شد...
    همچنان می گریید...
    مثل شخصی آرام، بی خروش و ناله

    ناگهان حمدالله، درکنارم خم شد
    زیر یک میز،کنار دیوار،
    دفتری پیدا کرد ……
    گفت : آقا ایناهاش،
    دفتر مشق حسن
    چون نگاهش کردم، عالی و خوش خط بود
    غرق در شرم و خجالت گشتم
    جای آن چوب ستم، بردلم آتش زده بود
    سرخی گونه او، به کبودی گروید …..

    صبح فردا دیدم
    که حسن با پدرش، و یکی مرد دگر
    سوی من می آیند...
    خجل و دل نگران،
    منتظر ماندم من
    تا که حرفی بزنند
    شکوه ای یا گله ای،
    یا که دعوا شاید

    سخت در اندیشه ی آنان بودم
    پدرش بعدِ سلام،
    گفت : لطفی بکنید،
    و حسن را بسپارید به ما ”
    گفتمش، چی شده آقا رحمان ؟؟؟
    گفت : این خنگ خدا
    وقتی از مدرسه برمی گشته
    به زمین افتاده
    بچه ی سر به هوا،
    یا که دعوا کرده
    قصه ای ساخته است
    زیر ابرو وکنارچشمش،
    متورم شده است
    درد سختی دارد،
    می بریمش دکتر
    با اجازه آقا …….


    چشمم افتاد به چشم کودک...
    غرق اندوه و تاثرگشتم
    منِ شرمنده معلم بودم
    لیک آن کودک خرد وکوچک
    این چنین درس بزرگی می داد
    بی کتاب ودفتر ….

    من چه کوچک بودم
    او چه اندازه بزرگ
    به پدر نیز نگفت
    آنچه من از سرخشم، به سرش آوردم
    عیب کار ازخود من بود و نمیدانستم
    من از آن روز معلم شده ام ….
    او به من یاد بداد درس زیبایی را...

    که به هنگامه ی خشم
    نه به دل تصمیمی
    نه به لب دستوری
    نه کنم تنبیهی

    ***

    یا چرا اصلا من
    عصبانی باشم
    با محبت شاید،
    گرهی بگشایم


    با خشونت هرگز...

    با خشونت هرگز...

    با خشونت هرگز...

    نه هر ماندنی،سکون است و نه هر رفتنی ،پویش...
    که موج میرود به ویرانگی و بذر می ماند به تقلای رویش...




  2. #2
    کاربر جدید
    رشته تحصیلی
    riaazi
    نوشته ها
    37
    ارسال تشکر
    282
    دریافت تشکر: 286
    قدرت امتیاز دهی
    36
    Array
    sahar-021's: شاد3

    پیش فرض پاسخ : با خشونت هرگز...

    فوق العاده قشنگ بود
    فهمیدن شجاعت میخواد....

  3. کاربرانی که از پست مفید sahar-021 سپاس کرده اند.


  4. #3
    کاربر جدید
    رشته تحصیلی
    مربي كودك
    نوشته ها
    97
    ارسال تشکر
    430
    دریافت تشکر: 297
    قدرت امتیاز دهی
    104
    Array
    آرزوي's: جدید73

    پیش فرض پاسخ : با خشونت هرگز...

    زیبا بود عالی
    چای روزگار بکامتان شیرین باد........از آرزو.....

  5. 2 کاربر از پست مفید آرزوي سپاس کرده اند .


  6. #4
    استعداد برتر سایت
    رشته تحصیلی
    معماری
    نوشته ها
    2,014
    ارسال تشکر
    10,146
    دریافت تشکر: 10,426
    قدرت امتیاز دهی
    25393
    Array
    SaSaMc2's: جدید25

    پیش فرض پاسخ : با خشونت هرگز...

    از اسپم دادن زير مطالب خوشم نمياد...

    ولي خيلي خوب بود...


  7. 2 کاربر از پست مفید SaSaMc2 سپاس کرده اند .


  8. #5
    کاربر جدید
    رشته تحصیلی
    کامپیوتر
    نوشته ها
    48
    ارسال تشکر
    124
    دریافت تشکر: 161
    قدرت امتیاز دهی
    26
    Array

    پیش فرض پاسخ : با خشونت هرگز...

    خیـــلی زیبا بود!!!
    گاهی می توان همه زندگی را در آغوش گرفت ....!
    کافی است تمام زندگیت یک آدم باشد!


  9. کاربرانی که از پست مفید EAGEL سپاس کرده اند.


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •