11صبح امروز صدا نوحه و مداحی کل ساختمون و گرفته بود
از یکی پرسیدم چه خبره گفت فردا اربعین مث هر سال کاروان نمادین اسرای واقعه عاشورا تو راهه برا همین ایستگاه صلواتی گذاشتن
رفتم بیرون ساختمون دیدم شل زرد ، شیرینی ، شیرکاکائو یه طرف کلی هم آدم جمع شدن
گفتم هنوز که نرسیده میرم تو ساختمون وقتی رسیدن میام
یکی صدام کردو گفت همه کمک کردن الا شما
ازش پرسیدم کی کمک ها و حمع کردین که من بی خبر موندم
دوییدم و و برگشتم سهم خودم و بهش رسوندم البته با گوشی تا از کاروان پیاده آقا عکس بگیرم
شاید نمادین بود شاید نه نوحه بود نه مداحی
اما یه چی بدجوری دلت و میسوزوند
برا بچه های کاروان نمادین ماشین کرایه کرده بودن چون پیاده خسته میشدن
بمیرم برا بچه های آقا تو زِّلِ گرما صحرا ، پا برهنه ، تشنه ، زخمی . . . . . بمیرم
علاقه مندی ها (Bookmarks)