دوست عزیز، به سایت علمی نخبگان جوان خوش آمدید

مشاهده این پیام به این معنی است که شما در سایت عضو نیستید، لطفا در صورت تمایل جهت عضویت در سایت علمی نخبگان جوان اینجا کلیک کنید.

توجه داشته باشید، در صورتی که عضو سایت نباشید نمی توانید از تمامی امکانات و خدمات سایت استفاده کنید.
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 1 , از مجموع 1

موضوع: داستان عاشقانه و عاطفی یک ساعت ویژه

  1. #1
    دوست جدید
    رشته تحصیلی
    نرم افزار کامپیوتر
    نوشته ها
    136
    ارسال تشکر
    434
    دریافت تشکر: 499
    قدرت امتیاز دهی
    64
    Array
    kadaj's: جدید66

    Post داستان عاشقانه و عاطفی یک ساعت ویژه



    داستان عاشقانه و عاطفی یک ساعت ویژه





    مردی، دیر وقت، خسته و عصبانی، از سر کار به خانه باز گشت. دم در، پسر پنج ساله اش را دید که در انتظار او بود.
    - بابا! یک سوال از شما بپرسم؟
    - بله، حتماً. چه سوالی؟
    - بابا، شما برای هر ساعت کار، چقدر پول می‌گیرید؟
    مرد با عصبانیت پاسخ داد: «این به تو ربطی ندارد. چرا چنین سوالی می‌کنی؟»
    فقط می‌خواهم بدانم. بگویید برای هر ساعت کار چقدر پول می‌گیرید؟
    - اگر باید بدانی خوب می‌گویم، ۲۰ دلار.
    پسر کوچک در حالی که سرش پایین بود، آه کشید. سپس به مرد نگاه کرد و گفت: « می‌شود ۱۰ دلار به من قرض بدهید؟»
    مرد بیشتر عصبانی شد و گفت: « اگر دلیلت برای پرسیدن این سوال فقط این بود که پولی برای خریدن یک اسباب بازی مزخرف از من بگیری، سریع به اتاقت برو، فکر کن و ببین که چرا اینقدر خودخواه هستی. من هر روز، سخت کار می‌کنم و برای چنین رفتارهای کودکانه‌ای وقت ندارم.»
    پسر کوچک، آرام به اتاقش رفت و در را بست.
    مرد نشست و بازهم عصبانی‌تر شد: «چطور به خودش اجازه می‌دهد برای گرفتن پول از من چنین سوالی بپرسد؟» بعد از حدود یک ساعت، مرد آرام‌تر شد و فکر کرد که شاید با پسر کوچکش خیلی تند و خشن رفتار کرده است. شاید واقعاً چیزی بوده که او برای خریدش به ۱۰ دلار نیاز داشته است. به خصوص اینکه خیلی کم پیش می‌آمد پسرک از پدرش درخواست پول کند.
    مرد به سمت اتاق پسر رفت و در را باز کرد.
    - خواب هستی پسرم؟
    - نه پدر، بیدارم.
    - فکر کردم شاید با تو خشن رفتار کرده‌ام، امروز کارم سخت و طولانی بود و همه ناراحتی‌هایم را سر تو خالی کردم. بیا این ۱۰ دلاری که خواسته بودی.
    پسر کوچولو نشست، خندید و فریاد زد: «متشکرم بابا!» بعد دستش را زیر بالشش برد و چند اسکناس مچاله در آورد.
    مرد وقتی دید پسر کوچولو خودش هم پول داشته است، دوباره عصبانی شد و با فریاد گفت: « با اینکه خودت پول داشتی، چرا باز هم پول خواستی؟»
    پسر کوچولو پاسخ داد: « برای اینکه پولم کافی نبود، ولی الان هست. حالا من ۲۰ دلار دارم. می‌توانم یک ساعت از کار شمار را بخرم تا فردا زودتر به خانه بیایید؟ دوست دارم با شما شام بخورم…

    انسان هم میتونه دایره باشه هم یه خط راست انتخاب باخودته‌،تا ابد دور خودت بچرخی یاتابی نهایت ادامه بدی.k

  2. 3 کاربر از پست مفید kadaj سپاس کرده اند .


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. سوال: ساعت دیجیتال با کدویژن
    توسط gomnam707 در انجمن سوالات و درخواست ها
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 4th November 2012, 04:47 PM
  2. پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 2nd March 2012, 10:14 AM
  3. سوال: بالابردن سرعت ساعت ویندوز
    توسط Karim1504 در انجمن بخش سوالات و رفع ایرادات کامپیوتری
    پاسخ ها: 4
    آخرين نوشته: 28th July 2010, 10:15 PM
  4. ترفند: افزایش سرعت ویندوز
    توسط آبجی در انجمن ترفندهای کامپیوتر
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 4th October 2009, 10:47 AM
  5. ترفند: بالا بردن سرعت ویندوز
    توسط آبجی در انجمن ترفندهای کامپیوتر
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 27th August 2009, 11:18 AM

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •