دوست عزیز، به سایت علمی نخبگان جوان خوش آمدید

مشاهده این پیام به این معنی است که شما در سایت عضو نیستید، لطفا در صورت تمایل جهت عضویت در سایت علمی نخبگان جوان اینجا کلیک کنید.

توجه داشته باشید، در صورتی که عضو سایت نباشید نمی توانید از تمامی امکانات و خدمات سایت استفاده کنید.
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 4 , از مجموع 4

موضوع: تناسخ در اسلام

  1. #1
    کاربر فعال سایت
    رشته تحصیلی
    کلام,فقه,اصول,
    نوشته ها
    4,108
    ارسال تشکر
    27,914
    دریافت تشکر: 19,740
    قدرت امتیاز دهی
    0
    Array
    kamanabroo's: جدید150

    پیش فرض تناسخ در اسلام

    تناسخ به چه معناست؟و نظر اسلام در باره آن چیست؟

    پاسخ

    تناسخ به این معناست که روح انسان مرده ای به بدن انسانی دیگر و یا موجودی دیگر منتقل شود و باز در همین دنیا زندگی را ادامه دهد که عده ای از آن تعبیر می کنند به«تولد بعد از تولد»[1]

    معتقدین اصلی تناسخ بت پرستان هستند و این مسأله یکی از اصول اولیه کیش برهمیه و امثال آن از قبیل بودائیه و صابئیه است .آنها می گویند انسان در زندگی دنیا اگر از تعلقات دنیایی پاک شد در خدا فانی می شود و در صف خدایان قرار می گیرد ، و در غیر این صورت اگر شخصی است صالح ، روح وی پس از مفارقت از بدن ، به بدن دیگر تعلق می گیرد و ثواب عمل های صالح خود را که انواع و اقسام بهره وری از نعمت هاست در بدن دوم می بیند و بعد از آن در بدن سوم و چهارم و ... و اگر شخصی متمرد و معصیت کار باشد ، روح او بعد از مفارقت از بدن به بدنی دیگر متعلق شده و جزای اعمال ناشایست خود را در همین دنیا در بدن دوّم می بیند و پس از مفارقت از بدن دوم در بدن سوم و چهارم و ...

    از نظر اسلام، این فرضیه ای است باطل و محال زیرا هم مخالف عقل است و هم ضد تکامل، زیرا بدنی که این روح می خواهد به آن منتقل شود یا خودش روح دارد و یا ندارد.اگر روح دارد مستلزم آن است که یک بدن دارای دو روح بشود ( روح خودش و این روحی که وارد شده است ) و این همان وحدت کثیر و کثرت واحد است که محال بودنش معلوم است . و اگر نفس و روحی ندارد مستلزم آن است که چیزی(روحی) که به فعلیت رسیده و کمال پیدا کرده، دو باره بر گردد و بالقوه شود و محال بودن این روشن است و همچنین است اگر بگوئیم که نفس تکامل یافته ی یک انسان بعد از جدایی از بدنش به بدن گیاه یا حیوانی منتقل شود، زیرا این مستلزم بالقوه شدن چیزی است که به فعلیت رسیده است .

    از نظر آیات و روایات هم روح انسان پس از مردن ، از بدنش جدا شده و در عالم برزخ ، داری حیات برزخی ( بدون مصاحبت با جسم و بدن خاکی ) است و روز قیامت که به فرمان الهی همه انسانها زنده می شوند این روح مجددا به بدن بر می گردد و انسان برای رسیدگی به اعمالش یا همین بدن وارد محشر می شود.[2]

    [1] - محمد حسین طباطبایی – المیزان – ترجمه سید محمد باقر موسوی همدانی ج 15/ ص 43
    [2] - این پاسخ با استفاده از بحث تناسخ در تفسیر المیزان – تفسیر نمونه و در کتاب مجموعه مقالات و پرسشها و پاسخ ها ج 2 نوشته استاد علامه طباطبائی (ره) تنظیم گردیده است .


    http://www.hawzah.net/fa/question/questionview/2505


  2. #2
    کاربر فعال سایت
    رشته تحصیلی
    کلام,فقه,اصول,
    نوشته ها
    4,108
    ارسال تشکر
    27,914
    دریافت تشکر: 19,740
    قدرت امتیاز دهی
    0
    Array
    kamanabroo's: جدید150

    پیش فرض پاسخ : تناسخ در اسلام

    مي گويند تناسخ در اسلام مردود است اما با مطالعه قرآن در بسياري از آيات خداوند مي فرمايد كه ما شما را مي ميرانيم و زنده مي كنيم و از زندگي هاي متعدد سخن مي گويد. به نظر مي رسد اينكه ما چندين بار فرصت زندگي در دنيا و در قالب جسم هاي مختلفي را داشته باشيم بسيار منطقي است و با عدل خداوند هم سازگارتر است. مثلا فردي كه در اين دنيا نابينا يا فقير و يا عقب مانده به دنيا مي آيد اگر بپذيريم كه آن روح در زندگي قبلي اش طوري زندگي كرده كه براي تكامل و رشد بايد در اين دوره زندگي اش در اين وضعيت (مثلا نابينايي) زندگي و تجربه كسب كند بسيار قابل پذيرش تر است و نشانه عدل خداوند است. در غير اين صورت وقتي يك كودك از پدر و مادر كافر به دنيا آمده و تعليمات بي ديني مي بيند با كودكي كه از والدين مؤمن به دنيا مي آيد خوب اين دو نفر شرايط كاملا ناعادلانه داشته اند و با توجه به شرايط شان امكان رشد روحي و معنوي در اين دنيا را دارند. افرادي مانند اوشو عارف و فيلسوف هندي و كبير و حتي اشعار مولانا و حافظ از زندگي چندين باره در قالب جسم هاي گوناگون مي گويند و همانطور كه گفتم قرآن (متأسفانه الان يادم نيست كدام آيات) نظر شما چيست؟
    آياتي كه حضرت عالي اشاره نموده ايد احتمالا آيات زير خواهند بود.

    1. «إِنَّ الَّذينَ كَفَرُوا يُنادَوْنَ لَمَقْتُ اللّهِ أَكْبَرُ مِنْ مَقْتِكُمْ أَنْفُسَكُمْ إِذْ تُدْعَوْنَ إِلَى اْلإِيمانِ فَتَكْفُرُونَ قالُوا رَبَّنا أَمَتَّنَا اثْنَتَيْنِ وَ أَحْيَيْتَنَا اثْنَتَيْنِ فَاعْتَرَفْنا بِذُنُوبِنا فَهَلْ إِلى‏

    خُرُوجٍ مِنْ سَبيلٍ؛ كساني را که كافر شدند روز قيامت صدا مي زنند كه عداوت و خشم خداوند نسبت به شما از عداوت خودتان نسبت به خودتان بيشتر

    است؛ چرا كه به سوي ايمان دعوت مي شديد، ولي انكار مي كرديد. آنها مي گويند: پروردگارا ما را دو بار ميراندي و دو بار زنده كردي؛ اكنون به گناهان خود

    معترفيم؛ آيا راهي براي خارج شدن از دوزخ وجود دارد؟».

    2. «كَيْفَ تَكْفُرُونَ بِاللّهِ وَ كُنْتُمْ أَمْواتًا فَأَحْياكُمْ ثُمَّ يُميتُكُمْ ثُمَّ يُحْييكُمْ ثُمَّ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ؛ چگونه به خدا كافر مي شويد. در حالي كه شما مردگان بوديد و او شما

    را زنده كرد؛ سپس شما را مي ميراند؛ و بار ديگر شما را زنده مي كند؛ سپس به سوي او باز گردانده مي شويد».

    و احتمالا مراد حضرت عالي از اشعار مولوي ابيات زير بوده است:

    از جمادي مردم و نامي شدم و زنهام مردم ز حيوان سر زدم
    مردم از حيواني و آدم شدم پس چه ترسم كي ز مردن كم شدم
    حمله ي ديگر بميرم از بشر تا برآدم از ملائك بال و پر
    و ز ملك هم بايدم جستن ز جو كل شي هالك الا وجهه

    اما هيچ كدام اين موارد ناظر به مساله تناسخ نيستند. در آيه اول مراد از مرگ اول مردن در عالم دنيا و وارد شدن به عالم برزخ است و مراد از مرگ دوم مردن از عالم برزخ و وارد شدن به عالم آخرت است. چون مرگ در فرهنگ قرآن چيزي نيست جز انتقال از عالمي به عالم ديگر. و مراد از زنده كردن اول كه بعد از مرگ اول است زندگي برزخي است و مراد از زندگي دوم كه بعد از مرگ دوم است زندگي در عالم آخرت. قرآن كريم پر از شواهدي است كه مي گويد انسان بعد از مردن وارد عالم برزخ و آخرت مي شود. لذا اين آيه را بايد در كنار ديگر آيات قرآن معني نمود اما در آيه دوم مراد از موت اول، مرگ ابتدايي است يعني انسان زماني موجودي بي جان بود كه در رحم مادر زنده شد و آن گاه بعد از مدتي زندگي باز مي ميرد و در عالم برزخ زنده مي شود(با مرگ به عالم برزخ منتقل مي شود) و سپس به سوي خدا باز مي گردد. يعني به آخرت منتقل مي شود.
    بنابراين در اين آيات هيچ سخني از حيات چندين باره در دنيا نيست، اما آيات ديگري در قرآن وجود دارد كه از زنده شدن مردگان خبر مي دهد مثل جريان اصحاب كهف ( ر.ك: سوره كهف، آيه 9-12) و جريان زنده شد حضرت عزير(ر.ك: سوره بقره، آيه 259) و زنده شدن گروهي از بني اسرائيل (ر.ك: سوره بقره، آيات 55 و 56)
    لكن هيچ كدام اينها از باب تناسخ نيست بلكه از قبيل رجعت است يعني روح اين افراد مرده به اجساد خودشان بازگشت مي كند نه به بدن شخصي ديگر يا به بدن حيواني؛ و اين تناسخ نيست. معني تناسخ تعلق گرفتن روح يك شخص به بدني غير از بدن خودش است. اهل تناسخ بسيار مختلفند و هر كدام در باب تناسخ عقيده ويژه اي دارند. اما وجه مشترك همه آنها اين است كه مي گويند روح انسان بعد از خروج از بدن بلافاصله در يك بدن مادي ديگر قرار مي گيرد اعم از اين كه اين بدن، بدن يك انسان باشد يا بدن يك حيوان يا بدن يك گياه. و وجه مشترك ديگر همه اين گروه ها اين است كه هيچ كدام برهان عقلي محكمي براي اثبات تناسخ ندارند و براي اثبات آن از اموري مثل هيبنوتيزم و مكاشفات مرتاضان و امثال آن استفاده مي كنند که از نظر عقل فاقد اعتبارند چون در حال هیبنوتیزم شخص از معلومات ذهن ناخود آگاه خود بهره می گیرد و مکاشفات نیز به شدّت تحت تاثیر عقائد شخص مکاشفه کننده هستند لذا تا مکاشفه از طریق عقل یا نقل معصوم تایید نشود ارزشی ندارد و سومين وجه مشترك قائلين به تناسخ انكار معاد است. لذا تناسخيه تناسخ را جايگزين معاد مي كنند و از اين طريق سعي مي كنند مساله جزا و پاداش اعمال را تبيين كنند؛ لذا از نظر علمای اسلام قائلین به تناسخ ملکی ــ که توضیح آن بعدا می آید ــ به سبب انکار معاد کافرند و وجه اشترك چهارم آنها اعتقاد به بقاء روح است.
    شعر مولوي نيز دلالتي بر مساله تناسخ ندارد؛ آنچه شعر مولوي بيانگر آن است سير تكامل انسان از خاك تا مرتبه فوق ملك است. انسان ابتدا مواد غاذيي بي جان (جماد) بوده است آنگاه اين مواد در بدن پدر و مادر تبديل به اسپرم و تخمک مي شود و از تركيب اينها نطفه پديد مي آيد كه داراي حيات نباتي است اين نطفه دائما مثل يك گياه رشد مي كند تا به مرحله اي مي رسد كه روح حيواني در او پديد مي آيد و داراي حركت اراد مي شود؛ و به تدريج نفس او قوي تر مي شود و از حد حيواني فراتر رفته به مرتبه بشر مي رسد و باز در اثر علم و عمل رشد کرده هم رتبه فرشتگان مي شود و بالاخره از فرشته نيز فراتر رفته و به مرتبه لقاءالله مي رسد به جايي مي رسد كه جز خدا نمي بيند. لذا «مردن» در شعر مولوي مطابق فرهنگ قرآني عبور از يك مرحله به مرحله ديگر است.

    حكماي اسلامي دو نوع تناسخ را تعريف كرده اند. يكي تناسخ ملكي است كه همان انتقال نفس يك انسان از بدن خود به يك بدن مادي ديگر است؛ و تناسخ ديگر تناسخ ملكوتي است كه عبارت است از تعلق روح انسان به بدن برزخي خود بعد از مرگ و تعلق گرفتن روح به بدن اخروي خود بعد از گذر از عالم برزخ. چنين تناسخي از نظر حكماي اسلامي بلامانع است لكن تناسخ ناميدن اين امر يك نوع جعل اصطلاح است چرا كه جسم برزخي انسان چيزي جز باطن جسم دنيايي او نيست و جسم اخروي او نيز چيزي جز باطن بدن برزخي او نيست. از نظر حكماي اسلامي همين الان نيز انسان جسم برزخي و اخروي را داراست؛ و در واقع اين سه جسم يك حقيقت ذو مراتبند و مرگ يعني رها كردن بدن مادي و زندگي با بدن برزخي و مرگ برزخي يعني رها كردن بدن برزخي و زندگي كردن با بدن اخروي..

    مطلبي كه درباره سازگاري تناسخ با عدل خداوند بيان فرموده ايد با اندكي تفاوت يكي از استدلال هاي قائلين به تناسخ است. که اشكالات فراواني بر اين استدلال وارد است كه به برخي از آنها اشاره مي شود.
    1. نابينا شدن يا عقب مانده ذهني شدن و امثال آنها از ديد ما كه به حكمت آفرينش آشنا نيستيم بي عدالتي جلوه مي كند. اگر بنا شود كه اين گونه افراد چندين بار زندگي كنند پس همه حيوانات هم بايد روزي انسان شوند. مثلا يك تمساح چرا بايد كمال انسان را نداشته باشد. همين طور همه گياهان و جمادات هم بايد انسان شوند؛ و اگر قرار است كه همه اينها روزي انسان شوند، چرا از اول غير انسان آفريده شدند بلكه بالاتر از اين همه موجودات عالم بايد روزي به مرتبه حضرت رسول اكرم برسند. همه مردها بايد روزي زن شوند و بالعكس. آيا معني عدالت اين است. مگر موجودات حقي برخدا دارند كه از خدا طلبكار باشند. ما انسان ها نسبت به هم حقوقي داريم. اگر حق كسي را رعايت كنيم عدالت ورزيده ايم والا ظلم كرده ايم؛ اما كسي بر خدا حقي ندارد. عدالت در مورد خدا به اين معني است كه خدا هر چيزي را به جاي خويش آفريده است. و هر چيزي در نظام خلقت در جاي خود قرار گرفته است. اگر از فلان پدر و مادر ، فرزند معلولي به دنيا آمده است به اين دليل است كه نقصي در اين پدر و مادر يا در شرايط پيدايش جنين بوده است. عالم براساس قانون عليت اداره مي شود لذا از هر علتي معلول مناسب آن پديد مي آيد اگر ديگر انسان ها به صورت اختياري در معلوليت اين فرزند دخيلند در روز قيامت بايد از اعمال خود ، كمبود او را جبران كنند و اگر کسی در معلولیت او دخالت اختیاری ندارد خدا به فضل و جود ذاتی خود کمبود او را جبران می کند چرا كه يكي از اسامي خدا جبّار ) جبران کننده ) است. لذا چه لزومي هست كه چنين افرادي دوباره به دنيا بيايند ثانيا برخي از اين كمبودها خود عامل تكاملند. خدا برخي را با فقر امتحان می کند و برخي ديگر را با ثروت. برخي را با چشم و برخي را با نابينايي؛ برخي را با فرزند و برخي را با بي فرزندي. لذا بعلم باعورا كه مستحباب الدعوه بود كافر مي شود اما ساحران فرعون که صبح براي مقابله با موسي آمده اند ظهر نشده ايمان مي آورند و به شهادت مي رسند. كساني كه به امام حسين عليه السلام نامه نوشته اند قاتلش مي شوند و حري كه جلوي او را گرفته است در ركاب او شهيد مي شود. بلال حبشي سياه پوستِ برده از اصحاب رسول الله مي شود و عموي پيامبر ابو لهب اهل جهنم مي شود. پسر نوح و زن لوط با اینکه در بهترین محیطند به عذاب خدا گرفتار می شوند ولی زن فرعون در عین اینکه در بدترین محیط است به موسی ایمان می آورد و به مقام شهادت مي رسد هر ساله صدها و هزاران انسان در کشورهای کفر و الحاد به اسلام می گروند ودر مقابل هر ساله عده ی زیادی هم از دین خارج می شوند به جای معصومین دست به دامن عرفانهای سکولار و عرفانهای هندی و سرخپوستی می شوند . خدای حکیم برای هر کسی بسته به وجود او راه هدایت نشان می دهد و مطابق آنچه داده و با در نظر گرفتن تمام شرائط حساب رسی می کند لذا به کسی به اندازه ذرّه هم ظلم نمی شود . اين خيالات ماست كه فكر مي كنيم يك عده شرايط سعادت را دارند و عده اي ديگر ندارند. در دنیا هر چه به انسان داده شود یا از او گرفته شود از باب امتحان است وامتحان خدا برای این است که انسان به کمال برسد ؛ اما ما خیال می کنیم که هر چه به افراد داده می شود برای خود اوست لذا خیال می کنیم که اگر به کسی زیاد دادند به نفع اوست و به آنها که کم داده شده ظلم شده است . خداوند متعال می فرماید :
    « و بدانيد اموال و اولاد شما، وسيله آزمايش است؛ و(براى كسانى كه از عهده امتحان برآيند،) پاداش عظيمى نزد خداست! » (الأنفال : 28 (
    « اموال و فرزندانتان فقط وسيله آزمايش شما هستند؛ و خداست كه پاداش عظيم نزد اوست!» (التغابن : 15)

    « مبادا اموال و فرزندانشان، مايه شگفتى تو گردد! (اين براى آنها نعمت نيست؛ بلكه) خدا مى‏خواهد آنها را به اين وسيله در دنيا عذاب كند، و جانشان برآيد در حالى كه كافرند! »
    (التوبة : 85)
    -------------------------------------------------------------------------
    براي آشنايي بيشتر با كيفيت ارتباط روح با بدن هاي سه گانه و تناسخ ملكي و ملكوتي و معاد از ديدگاه اسلام و حكماي اسلامي به كتاب « معاد از ديدگاه امام خميني » مراجعه فرماييد


    http://porseman.org/q/show.aspx?id=92295
    ویرایش توسط kamanabroo : 24th December 2012 در ساعت 08:03 PM


  3. #3
    کاربر فعال سایت
    رشته تحصیلی
    کلام,فقه,اصول,
    نوشته ها
    4,108
    ارسال تشکر
    27,914
    دریافت تشکر: 19,740
    قدرت امتیاز دهی
    0
    Array
    kamanabroo's: جدید150

    پیش فرض پاسخ : تناسخ در اسلام

    تناسخ در آیین بودیسم به چه معناست و نظر اسلام در این باره چیست؟

    اديان و فرق
    سوال : تناسخ در آیین بودیسم به چه معناست و نظر اسلام در این باره چیست؟ اسماعیل روشن تن
    جواب : در سرزمین پهناور هند برخى از کیش ها و مسلک هایى وجود دارد که بن مایه هاى آن خرافى و مجرد از خمیرمایه هاى الهى است که از جمله ى آنها آیین بوداست. این آیین یکى از شاخه هاى کیش هندوست.[1] در این کیش عقاید و قوانین مختلفى حاکم است; از جمله قانون کارما ـ کرمه[2] به معناى کردار، که از برجسته ترین قوانین هندوان است; بدین معنا که
    آدمى نتیجه ى اعمال خود را در دوره هاى بازگشت مجدد خود در این جهان مى بیند; کسانى که کار نیک انجام داده اند در مرحله ى بعد، زندگى مرفه و خوشى دارند و آنان که بدکارند، در بازگشت با بینوایى و بدبختى دست به گریبان خواهند بود و چه بسا به شکل حیوان بازگشت کنند.[3]
    نام این بازگشت مجدد به دنیا سَمسارا[4] به معناى تناسخ است.
    هندوان معتقدند آدمى همواره در گردونه ى تناسخ و تولدهاى مکرر در جهان پررنج گرفتار است و تنها راه رهایى انسان از گردونه ى تناسخ و تولدهاى مکرر در جهان پردرد و بلا، پیوستن به نیروانا[5] است که مورد توجه بوداییان واقع شده است.[6] براى روشن تر شدن این بحث لازم است ابتدا معناى تناسخ و اقسام آن بازگو شود.
    معناو اقسام تناسخ
    معناى «تناسخ ارواح» این است که ارواح از جسمى به جسم دیگر منتقل مى شوند[7] و در اصطلاح هم به همین معناست; یعنى «با مرگ یک فردِ آدمى، روح او از کالبدش بیرون آمده، به بدن یک فرد دیگر، چه انسان و چه غیر انسان، حلول کند».[8]
    اقسام تناسخ
    براى تناسخ اقسام مختلفى ذکر شده است و در یک تقسیم بندى کلى مى توان گفت تناسخ[9] مطلق یا مُلکى، اعم از نزولى و صعودى،[10] عبارت اند از:
    نسخ (حلول روح شخص متوفى در انسان ها)، یا مسخ (حلول روح شخص متوفى در حیوان ها)، یا رسخ (حلول روح شخص متوفى در جمادات) و یا فسخ (حلول روح شخص متوفى در نباتات).[11]
    تناسخ هاى باطل
    تمام اقسام تناسخ، باطل و مورد انکار شرع و عقل است.[12]
    دلایل عقلى بطلان تناسخ
    همان گونه که در تعریف تناسخ گفتیم، روح مرده اى به بدن انسان یا موجود دیگرى منتقل مى شود و این انتقال دایمى و ابدى است و از آن به تولد بعد از تولد تعبیر مى کنند.[13]عقیده به تناسخ برخلاف قانون تکامل و منطق عقل بوده لازمه ى آن انکار معاد است.
    حکماى الهى در ابطال تناسخ فرموده اند:
    1. وقتى بدن مستعد حدوث نفس (روح) شد، از مبدأ أعلى به او افاضه مى شود; چون جود خدا تام و فیض او عام است و شرط صلاحیت قبول افاضه از جانب قابل (انسان) هم حاصل است. حال اگر روحى که از بدن مرده اى جدا شده به همین بدنى که آماده ى افاضه ى نفس است تعلق بگیرد، لازمه اش اجتماع دو نفس در یک بدن خواهد بود و چنین چیزى باطل است; زیرا هر انسانى با مراجعه به وجدان خویش درمى یابد که یک ذات بیشتر نیست.[14]
    2. نفس (روح) از دیدگاه تناسخى از دو حال خارج نیست: یا منطبع در ابدان است یا از بدن ها جداست و هر دو قسم باطل است. اما قسم اول (نفس منطبع در ابدان) در عین محال بودن، با مبناى خود قایلان به تناسخ منافات دارد; زیرا انتقال صور و اعراض از محلى به محل دیگر ممتنع است; چون انطباع با انتقال منافات دارد، زیرا لازمه اش این است که نفس در حال انفصال از بدن، یک موجود بدون موضوع و محل باشد.
    و اما قسم دوم (نفس مجرد از ابدان) محال است; چون عنایت خدا مقتضى رساندن هر صاحب کمالى به کمال لایق خودش است و کمال نفس مجرد، یا علمى است (که به عقل مستفاد مى رسد)، یا عملى (آراستن به مکارم اخلاق و دورى از رذایل). حال اگر نفس، بدون رسیدن به عالم انوار و عقول، دایم در حال تردد از این بدن به آن بدن باشد، در این صورت از کمال لایق خود ممنوع شده است، حال آن که عنایت الهى غیر از این است.[15]
    دلیل نقلى بر بطلان تناسخ
    خداى متعال مى فرماید:
    (کَیْفَ تَکْفُرُونَ بِاللّهِ وَ کُنْتُمْ أَمْواتاً فَأَحْیاکُمْ ثُمَّ یُمِیتُکُمْ ثُمَّ یُحْیِیکُمْ ثُمَّ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ); چگونه به خداوند کافر مى شوید؟! در حالى که شما مردگان (و اجسام بى روحى) بودید و او شما را زنده کرد سپس شما را مى میراند و بار دیگر شما را زنده مى کند، سپس به سوى او بازگردانده مى شوید.[16]
    آیه ى فوق صریحاً عقیده به تناسخ را نفى مى کند و مى فرماید: بعد از مرگ، یک حیات بیش نیست و طبعاً این حیات همان رستاخیز و قیامت است و انسان مجموعاً دو حیات و مرگ دارد. اگر تناسخ صحیح بود تعداد حیات و مرگ بیش از دو تا بود; بنابراین عقیده به تناسخ که گاهى نام آن را تغییر داده و عود ارواح مى نامند، از نظر قرآن، باطل و بى اساس است.[17]
    --------------------------------------------------------------------------------
    [1]. ر. ک: حسین توفیقى، آشنایى با ادیان بزرگ، (انتشارات سمت، چ اول، 1379)، ص 45.
    [2]. karmah
    [3]. حسین توفیقى، همان، ص 40.
    [4]. samsara.
    [5]. nirvana.
    [6]. حسین توفیقى، همان.
    [7]. معجم الوسیط، قطع رحلى، ذیل ماده ى نسخ.
    [8]. ترجمه ى المیزان، (انتشارات جامعه ى مدرسین)، ج 15، ص 43.
    [9]. گرچه براى تناسخ اقسام دیگرى ذکر کرده و گفته اند تناسخ یا ملکى است یا ملکوتى; و تمام اقسام ذکر شده مربوط به تناسخ ملکى است و اصولاً تناسخ ملکوتى از سنخ تناسخ نیست. براى تفصیل بیشتر ر.ک: شرح منظومه، ج 5، پاورقى علامه حسن زاده ى آملى ذیل تقسیم تناسخ.
    [10]. تناسخ ملکى یا عرضى، دنیوى، جسمى نزولى، صعودى به این معناست که نفس انسانى از مرتبه ى بالا به پایین نزول کند و بالعکس.
    [11]. حاج ملا هادى سبزوارى، شرح منظومه، تعلیقه ى علامه حسن زاده، ج 5، ص 196.
    [12]. ر. ک: محیى الدین مهدى الهى قمشه اى، حکمت الهى (عام و خاص)، (تهران :انتشارات اسلامى) ج 2 ـ 1، ص 314.
    [13]. ر. ک: ناصر مکارم شیرازى، تفسیر نمونه، ج 5، ص 227.
    [14]. شرح منظومه، با تعلیقه ى علامه حسن زاده آملى، ج 5، ص 191.
    [15]. ر. ک: جعفر سبحانى، محاضرات فى الهیات، تلخیص استاد ربانى گلپایگانى، 607 ـ 608.
    [16]. سوره ى بقره، آیه ى 28.
    [17]. آیت الله ناصر مکارم شیرازى، همان، ج 1، ص 164.





    http://www.porsojoo.info/fa/node/2224


  4. #4
    کاربر فعال سایت
    رشته تحصیلی
    کلام,فقه,اصول,
    نوشته ها
    4,108
    ارسال تشکر
    27,914
    دریافت تشکر: 19,740
    قدرت امتیاز دهی
    0
    Array
    kamanabroo's: جدید150

    پیش فرض پاسخ : تناسخ در اسلام

    - - - به روز رسانی شده - - -

    تناسخ از دیدگاه اسلام

    اسلام، بازگشت ارواح به دنیا در قالب یک شخص دیگر یا یک موجود جاندار برای انجام کارهای خوب و به دست آوردن شرایط همزیستی با ارواح را قبول نداشته و صریحا آن را رد می کند. قرآن در این باره می فرماید: “چون یکیشان را مرگ فرا رسد گوید: پروردگارا، فرمان ده مرا به دنیا باز گردانند، شاید کارهای نیکی را که در گذشته ترک کرده بودم،(در حیات آینده) انجام دهم ،( پاسخ داده می شود): هرگز، این سخنی است (بی اساس) که گوینده خود می گوید (و به آن ترتیب اثر داده نمی شود) و از پی (مرگ) اینان عالم برزخ است تا روزی که قیامت فرا رسد و از قبرها بر انگیخته شوند”.امام رضا (ع) می فرماید: “کسی که تناسخ را بپذیرد و به آن عقیده داشته باشد، به خدای تعالی کفر ورزیده و بهشت و دوزخ را غیر واقعی تلقی کرده است.


    مفهوم شناسی و پیشینه تناسخ


    نظریه ی «تناسخ» از قرن ها پیش در هندوستان طرح شد که از برگشت ارواح و بازگشت مکررشان به دنیا سخن می گفت. این نظریه با گذشت اعصار، رفته رفته توجه عده زیادی از مردم جهان را به خود جلب کرد و حتی کسانی به عنوان یک عقیدۀ مذهبی به آن دل بستند. در خلال این مدت متمادی دانشمندان بزرگ این مطلب را مورد بحث و انتقاد قرار دادند و چندین دلیل بر بطلان آن اقامه نمودند.


    عوامل پیدایش نظریه تناسخ


    عوامل پیدایش نظریه تناسخ را می توان در دو قسمت فکری و روانی مورد تحلیل قرار داد:الف. عوامل فکری و فلسفی:۱٫ انکار رستاخیز و جهان دیگرجمعی چون به جهان دیگر عقیده نداشتند و شاید آن را محال می پنداشتند، و از طرفی عدم پاداش نیکوکاران و بدکاران را مخالف “عدالت” خداوند می دیدند، لذا معتقد شدند که روح نیکوکاران مجدداً به بدن دیگری، در همین جهان که از بدن نخستین به مراتب خوشبخت تر است، باز می گردد و پاداش اعمال نیک گذشته خود را می بیند و روح بدکاران به بدن هایی که در رنج و زحمت به سر می برند و یا ناقص الخلقه هستند بازگشته، کیفر اعمال بد خود را خواهند دید. در حقیقت بدین وسیله شست و شو می شوند و تکامل می یابند.۲٫ توجیهی برای فلسفۀ خلقت کودکان بیمار و معلولجمعی دیگر، از مشاهدۀ پاره ای از کودکان معلول و بیمار به این فکر فرو می رفتند که این کودکان که گناهی نکرده اند؛ چرا خداوند آنها را به این صورت آفریده و مبتلا ساخته است، حتماً ارواحی که در اینها هست، ارواح افراد شریر و گناهکار و متجاوزی بوده که برای دیدن کیفر اعمال خود به این صورت درآمده و مجدّداً به این جهان برگشته اند تا رنج ببرند!ب. عوامل روانی:یکی دیگر از عوامل روانی این عقیده، این بوده است که اعمال خشونت آمیز خود را در انتقام جویی ها توجیه کنند؛ مثلاً اعراب زمان جاهلیّت که در موضوع ارضای حسّ انتقامجویی پافشاری و سرسختی عجیبی داشتند و ممکن بود کینه توزی را نسبت به شخص یا قبیله ای از پدران و نیاکان خود به ارث ببرند، گاهی برای توجیه انتقامجویی وحشیانۀ خود، دست به دامان این عقیده می زدند. آنها عقیده داشتند هنگامی که یکی از افراد قبیلۀ آنها به قتل برسد، روح او در قالب پرنده ای شبیه به “بوم” که آن را هامه می نامیدند، قرار می گیرد و پیوسته در اطراف جسد مقتول دور می زند و نالۀ وحشت زایی سر می دهد و هنگامی که او را در قبر می گذارند، در اطراف قبر او گردش می کند و مرتّباً فریاد می زند اسقونی! اسقونی؛ یعنی سیرابم کنید… سیرابم کنید! و تا خون قاتل ریخته نشود نالۀ غم انگیز او خاموش نخواهد شد.


    رجعت و تناسخ


    توجه به این نکته ضروری است که اعتقاد به رجعت (که یکی از عقاید حقه شیعه است) با اعتقاد به تناسخ فرق دارد؛ چون در رجعت روح با حفظ کمالات اولی و در همان قالب بدن قبلی بر می گردد و به همین جهت مستلزم اعادۀ معدوم و یا تبدیل و باز گشت فعلیت به قوه نیست، بر خلاف تناسخ که روح بعد از رسیدن به فعلیت و طی نمودن مراحل کمال مادی و طبیعی، در قالب های دیگر بر می گردد.

    رد تناسخ و اثبات تکامل


    صدر المتألهین شیرازی، فیلسوف معروف می گوید: “… نفس در اولین مرحلۀ تکوین، درجه اش درجۀ طبیعت است. سپس به تناسب حرکت استکمالی ماده، ترقی می کند تا از مرز نبات و حیوان بگذرد. بنابر این، وقتی نفس در مرحله ای از قوه به فعلیت می رسد هر چند آن فعلیت ناچیز باشد، محال است دوباره به قوۀ محض و استعداد صرف برگردد. به علاوه صورت و ماده، شیء واحدی هستند که دارای دو جهت فعل و قوّه اند و با هم مسیر حرکت استکمالی را می پیمایند و در مقابل هر استعداد و قابلیت به فعلیت مخصوصی نایل می شوند. بنابراین، محال است روحی که از حد نباتی و حیوانی گذشته، به مادۀ منی و جنین تعلق بگیرد.[۱]

    تناسخ و ارتباط با ارواح


    ظهور برخی پدیده های روحی و روانی و عدم درک آنها در مکاتب مدعی عرفان باعث توهم تناسخ شده است که گمان کرده اند برخی ارواح در وجود انسان های دیگری دچار تناسخ می شوند: این مطلب (توهم حلول و تناسخ) چه در مورد روح خدا و چه در مورد ارواح انسانی و چه در مورد اجنه و شیاطین مطرح می شود.باید توجه داشت که بحث تجلی وظهور و ارتباط روحی و غیره که در عرفان مطرح می شود، غیر از تناسخ بوده و در جای خود باید به آنها پرداخته شود:تناسخ زین جهت کفر است و باطل[۲]که آن از تنگ چشمی گشت حاصل….تناسخ نبود این کز روی معنیظهورات است در عین تجلی[۳]
    [۱] شواهد الربوبیه، ص ۱۶۱٫[۲] شیخ محمود شبستری، گلشن راز.[۳] همان.



    http://islampedia.ir/fa/1389/12/%D8%...7%D8%B3%D8%AE/
    ویرایش توسط kamanabroo : 24th December 2012 در ساعت 08:13 PM


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •