دوست عزیز، به سایت علمی نخبگان جوان خوش آمدید

مشاهده این پیام به این معنی است که شما در سایت عضو نیستید، لطفا در صورت تمایل جهت عضویت در سایت علمی نخبگان جوان اینجا کلیک کنید.

توجه داشته باشید، در صورتی که عضو سایت نباشید نمی توانید از تمامی امکانات و خدمات سایت استفاده کنید.
صفحه 2 از 2 نخستنخست 12
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 18 , از مجموع 18

موضوع: دانشجویان به حاجی بابایی بخاری هدیه دادند

  1. #11
    یار همراه
    رشته تحصیلی
    DVM
    نوشته ها
    1,829
    ارسال تشکر
    20,723
    دریافت تشکر: 12,331
    قدرت امتیاز دهی
    18939
    Array
    رضوس's: شاد3

    پیش فرض پاسخ : دانشجویان به حاجی بابایی بخاری هدیه دادند

    نقل قول نوشته اصلی توسط mehrab123 نمایش پست ها
    بله
    من قلبم ضعیفه ها محراب
    خدایا تو آنی که آنی توانی جهانی چپانی ته استکانی.
    زندگی را نفسی ارزش غم خوردن نیست/آنقدر سیر بخند که غم از رو برود

  2. 2 کاربر از پست مفید رضوس سپاس کرده اند .


  3. #12
    دوست آشنا
    رشته تحصیلی
    تجربی
    نوشته ها
    804
    ارسال تشکر
    5,905
    دریافت تشکر: 4,849
    قدرت امتیاز دهی
    86
    Array
    mehrab123's: جدید164

    پیش فرض پاسخ : دانشجویان به حاجی بابایی بخاری هدیه دادند

    نقل قول نوشته اصلی توسط RSA71 نمایش پست ها
    من قلبم ضعیفه ها محراب

    قربان قلبت پس بگذار بگویم معلم ادبیاتمان سرکلاس باچشمانی بغض گرفته از واقعیات سانسورشده برایمان میگف
    نتایج خوارزمی مشخص شد
    http://www.mehrab123.rozblog.com/

  4. 2 کاربر از پست مفید mehrab123 سپاس کرده اند .


  5. #13
    دوست آشنا
    رشته تحصیلی
    جنگلداری
    نوشته ها
    587
    ارسال تشکر
    2,250
    دریافت تشکر: 2,974
    قدرت امتیاز دهی
    227
    Array

    پیش فرض پاسخ : دانشجویان به حاجی بابایی بخاری هدیه دادند

    1بار 2 بار 3 بار چه قدر بگیم؟اینا متوجه نیستن دیگه خودشون غرق در رفاه اند
    اسمشونم میزارن مسئولین
    همه ی درود هایم نثار کسانی باد که کاستی هایم را میداند و باز هم دوستم دارند.

  6. 3 کاربر از پست مفید mozhgan.z.1368 سپاس کرده اند .


  7. #14
    کاربر جدید
    رشته تحصیلی
    شیمی کاربردی
    نوشته ها
    85
    ارسال تشکر
    138
    دریافت تشکر: 305
    قدرت امتیاز دهی
    27
    Array
    ayda04's: جدید46

    down پاسخ : دانشجویان به حاجی بابایی بخاری هدیه دادند

    بـــــــــــابـــــــــــ ــــایی

    داره با کارا و برنامه ریزیاش همه رو کچل میکنه!!!

    اصلن دل خوشی ازش ندارم
    آنه شرلی هم نشدم که یکی بهم بگه
    آنه!!!
    تکرار غریبانه ی روزهایت چگونه گذشت؟؟؟

  8. 3 کاربر از پست مفید ayda04 سپاس کرده اند .


  9. #15
    دوست جدید
    رشته تحصیلی
    شیمی آلی
    نوشته ها
    149
    ارسال تشکر
    1,053
    دریافت تشکر: 745
    قدرت امتیاز دهی
    329
    Array

    پیش فرض پاسخ : دانشجویان به حاجی بابایی بخاری هدیه دادند

    آفرین کارشون واقعا جای تحسین داره ایشالا که تاثیرم داشته باشه
    لبخند کم خرجترین آرایش چهره است.چهره ات به این آرایش همیشه آراسته باد.

  10. 2 کاربر از پست مفید المیرا70 سپاس کرده اند .


  11. #16
    کاربر جدید
    نوشته ها
    38
    ارسال تشکر
    14
    دریافت تشکر: 90
    قدرت امتیاز دهی
    30
    Array
    shahryar52's: جدید46

    پیش فرض پاسخ : دانشجویان به حاجی بابایی بخاری هدیه دادند

    مگه با اين چيزا اين بابا از رو ميره...
    صد رحمت به سنگ پاي قزوين ...بدبخت فقط اسمش بد رفته....
    كجا است ببينه بعضي آدمها روشون از صد تاي مثل اونم بيشتره...
    ویرایش توسط shahryar52 : 14th December 2012 در ساعت 11:02 AM
    شايد نشود به گذشته برگشت و يك آغاز زيبا ساخت . . . ولي ميشود بدقت آغاز كرد و يك پايان زيبا ساخت

  12. 2 کاربر از پست مفید shahryar52 سپاس کرده اند .


  13. #17
    دوست جدید
    رشته تحصیلی
    مهندسی شیمی
    نوشته ها
    172
    ارسال تشکر
    381
    دریافت تشکر: 375
    قدرت امتیاز دهی
    26
    Array
    موازنه's: جدید167

    پیش فرض پاسخ : دانشجویان به حاجی بابایی بخاری هدیه دادند

    امیدوارم دیگه با یه سری کارها،از این اتفاقای تلخ هیچ جا نیفته!

  14. #18
    یار همیشگی
    رشته تحصیلی
    مکانیک - طراحی جامدات
    نوشته ها
    3,892
    ارسال تشکر
    3,247
    دریافت تشکر: 14,584
    قدرت امتیاز دهی
    29855
    Array

    پیش فرض پاسخ : دانشجویان به حاجی بابایی بخاری هدیه دادند

    ناگفته های دلخراش دانش آموز شین آبادی

    عصر ایران: "یادگار مصطفی نژاد" دانش آموز ده ساله مدرسه انقلاب اسلامی شین آباد پیرانشهر که در حادثه آتش سوزی مدرسه خود از ناحیه دست و صورت دچار سوختگی شده بود، از حادثه دلخراش آتش سوزی 15 اذرماه کلاس خود می گوید.

    در روز 15 آذرماه امسال 29 دانش آموز کلاس چهارم ابتدایی مدرسه انقلاب اسلامی شین آباد پیرانشهر بر اثر آتش سوزی کلاس دچار سوختگی شدند که با گذشت 14 روز هنوز تعدادی از این دانش آموزان در بیمارستان های ارومیه و تبریز بستری هستند.

    برای بیان واقعی قضیه کردپرس با یکی از این دانش آموزان که از ناحیه دست و صورت دچار سوختگی شده بود، مصاحبه ای انجام داده است که در پی می آید.

    * در ابتدا از خودتان بگویید.

    بنام خدا یادگار مصطفی نژاد هستم دانش آموز ده ساله کلاس چهارم ابتدایی مدرسه دخترانه انقلاب اسلامی شین آباد پیرانشهر.

    با شنیدن نام "سیران" اشک در چشمان "یادگار" حلقه زد گویی نام "سیران" یادآور تمام خاطرات تلخ و شیرین کودکانه ای بود که با او در روزهای قبل داشته است و انگار هنوز کوچ ابدی او را باور نکرده بود.

    * یادگار جان برای ما از روز حادثه بگوئید.

    میدانم از کجا و چگونه شروع کنم تا به یاد آن روز می افتم ترس و و حشت تمام وجودم را فرا می گیرد.

    "یادگار" با همان حالت مصومانه و کودکانه خود آهی سوزناک از ته دل می کشد و می گوید": صبح روز چهارشنبه 15 اذرماه همانند روزهای قبل خواب شیرین صبحگاهی را بقصد ورق زدن برگی دیگر از دفتر علم و اندیشه ترک گفته و به همراه دوستانم راهی مدرسه خود شدیم.

    من که هر روز به همراه دوست و همکلاسی خوبم "مروارید حمزه"که در نزدیکی خونه ما زندگی می کنند قرار می گذاشتیم و با همدیگر به مدرسه می رفتیم بر حسب اتفاق روز چهارشنبه او از من جلوتر رفته بود و من کمی دیرتر از خواب بیدار شده بودم پدرم گفت "یادگار جان"عجله نکن خودم با ماشین تورا می برم ، تا پدرم خودش را اماده کرد من به سر خیابان رسیده بودم سرانجام سوار ماشین پدرم شدم و بسوی مدرسه حرکت کردم.

    "یادگار" در این لحظه آهی از دل کشید و انگار این لحظات برایش کاملاً زنده شده اند و یا شاید با مرور این خاطرات به یاد روزهایی می افتد که شاداب و خوشحال همه با هم در کلاس درس حاضر و یا با همدیگر در زنگ های تفریح بازی و شیطنت می کردند.

    از یادگار خواستم حرفهایش را ادامه دهد، او ادامه داد: سرانجام به مدرسه رسیدم و همانند سایر روزها سر صدای بچه ها از بیرون شینده می شد زنگ اول چهارشنبه ها درس قرآن داشتیم، هنوز خانم معلم بر سرکلاس درس حاضر نشده بود ما از او یاد گرفته بودیم که همیشه منظم باشیم و به موقع بر سر کلاس درس حاضر شویم رفتم داخل کلاس و آرام بر سر نیمکت خود نشستم.

    * "یادگار خانم" چطور شد که بخاری آتش گرفت؟

    چند لحظه بعد همانند روزهای قبل بخاری کلاس توسط سرایدار مدرسه روشن شد اما ایکاش هرگز روشن نمی شد در این میان خانم معلم نیز به کلاس درس آمد، ولی بعداز چند دقیقه بر اثر شدت نشت نفت از مخزن کوره، بخاری بحدی گرم شد که ترس و دلهره ما و خانم معلم را فرا گرفت در این میان خانم معلم به سراغ کپسول اطفاء حریق رفت تا در صورت بروز آتش آن را خاموش کند که در این اثنا آقا معلم کلاس سوم نیز متوجه این قضیه شد و با کمک سرایدار خواستند بخاری را از کلاس بیرون ببرند ولی چون خیلی داغ شده بود معلم کلاس سوم از "سنور" یکی از همکلاسی هایم خواستند تا به دفتر مدرسه برود و زود یک پارچه خیس شده بیاورد تا بوسیله آن بخاری را از کلاس بیرون ببرند. چون بخاری بحدی گرم شده بود که متاسفانه آتش گرفت و با آتش گرفتن آن معلم کلاس سوم و سرایدار مدرسه نیز مجبور شدند آن را با د ست بردارند ولی متاسفانه جلوی در کلاس، بخاری از دستشان رها شد و مخزن نفت آن منفجر شد.

    * چرا قبل از آتش گرفتن بخاری از کلاس بیرون نرفتید؟

    آخه خانم معلم گفت بچه ها نترسید هیچی نیست الان آتش را مهار می کنیم و شلوغی نکنید. ما هم به حرف خانم معلم گوش کردیم در کلاس ماندیم.

    * بعداز اینکه این مخزن نفت بخاری منفجر شد چکار کردید؟


    با دیدن آتش و شعله های آن همه جیغ زدیم و ترسیدیم می خواستیم از در کلاس فرار کنیم که متاسفانه آتش جلوی در را گرفته بود و تعدادی از همکلاسی هایم به بالای نیمکت ها رفته بودند و من و چند نفر دیگر نیز در زیر نیمکت ها مخفی شده بودیم. در این میان آغا معلم دو سه نفر از دوستانم را هر طوری بود به بیرون برد و لی انها هم کمی دچار سوختگی شدند.

    * چند دقیقه در این حالت قرار داشتید و چگونه توانستد از کلاس خارج شوید؟

    نمیدانم که چند دقیقه در این شرایط ماندگار شدیم ولی آنچه از این لحظات سخت به یاد دارم این بود که گرما و دود و آتش در این چهار دیواری بشدت ما را محاصره کرده بود و همه ما در این وضعیت زندانی شده بودیم و در این حالت فقط گریه می کردیم و درخواست کمک می کردیم.

    چند نفر از همکلاسی هایم روی نیمکت ها رفته بودند و با دستان خود به شیشه های پنجره می کوبیدند و از بیرون طلب کمک می کردند و حتی با ضربه دست شیشه ها را می شکستند ولی چون پنجره کلاسمان نرده های زیادی داشت هیچ کس نمی توانست از لابلای نرده ها به بیرون برود.

    * "یادگار خانم" آیا در این هنگامی که شما در زیر نیمکت پنهان شده بودی دست و صورت شما با چیزی برخورد کرد که دچار سوختگی شدید؟


    دقیقاً به یاد ندارم که به چیزی دست زده باشم اما حرارت آتش بحدی زیاد بود که تمام اعضای بدنمان دچار سوختگی شده بود احساس می کردم که در داخل کوره اتش سوزی هستم.

    * شما از چه طریقی از کلاس بیرون رفتی؟


    در این لحظات که معلمان و رهگذران شین آباد از حادثه باخبر شده بودند به کمک ما آمدند ولی چون بخاری آتش گرفته جلوی باز شدن در کلاس را گرفته بود نتواستند به داخل کلاس بیایند به همین خاطر بسراغ پنجره رفتند و چون دسترسی افرادیکه حیاط مدرسه بودند و میخواستند به ما کمک کنند با وجود نرده ها بسیار مشکل بود اقدام به بیرون آوردن چهار چوب آهنی پنجره نمودند که بعداً متوجه شدیم که این کار را با کمک یک دستگاه ماشین انجام داده بودند.

    با بیرون آرودن پنجره کلاس چند نفر فوراً به داخل کلاس آمدند و یک یک بچه را از این طریق به بیرون بردند و سپس در را باز کردند و بخاری را به بیرون بردند که با این اقدام دود و هوای داخل کلاس بیرون رفت، و من به همراه یک نفر دیگر از همکلاسی هایم بنام "مروارید حمزه" از زیر نیکمت ها بیرون آمدیم و از فرصت استفاده کرده و از درب کلاس به بیرون فرار کردیم.

    * "یادگار جان" از "سیران" و از رابطه خودت با او برای ما بگو.

    " با شنیدن نام "سیران" اشک در چشمان "یادگار" حلقه زد گویی نام "سیران" یادآور تمام خاطرات تلخ و شیرین کودکانه ای بود که با او در روزهای قبل داشته است و انگار هنوز رفتن ابدی او را باور نکرده است آهی کشید و گفت:

    ** "سیران" دختر شلوغ و کنجکاوی بود، در درسهایش متوسط بود او دو نیمکت از من جلوتر می نشست و بیشتر با "آمینه راک" دوست بود او بامن نیز دوست بود، ما همیشه خوراکی های خودمان را باهم تقسیم می کردیم.

    در این لحظه "یادگار" که انگار هنوز باورش نشده بود که دیگر او را نخواهد دید گفت: اگر به مدرسه برگردم این بار همیشه با او درس خواهم خواهند و با او بازی خواهم کرد.

    * ولی متاسفانه باید یادآوری کنم که "سیران" دیگر در این دنیا نیست و شما و کلاس درس و مدرسه و همکلاسی های خود را برای همیشه ترک کرد.

    راست میگویی اصلاً حواسم نبود، فکر کردم او هنوز زنده است.

    * از آخرین تصویری که از "سیران" در ذهنت داری برای ما بگو و چطور شد که او از همه بیشتر دچار سوختگی شد؟

    زمانی که بخاری منفجر شد و آتش گرفت و جلوی در کلاس با آتش بسته شد "سیران " را دیدم که لباسهایش دچار سوختگی شده بود و با هر دو دست سعی می کرد آن را خاموش کند و با همان شلوغی و کنجکاوی خود در میان دود و آتش بطرف در کلاس رفت و خواست از در کلاس به بیرون برود، من کاملاً متوجه شدم که در مسیر خود از ناحیه صورت با لوله داغ بخاری برخورد کرد و به زمین افتاد و برای مدتی در میان آتش بی حرکت شد بعداز چند لحظه دوباره بلند شد و با هر دو دستش سعی میکرد آتش را از خود دور کند تا اینکه مردم رسیدند و پنجره را بیرون درآوردند و دانش اموزان را نجات دادند بعداز این صحنه دیگر "سیران" را ندیدم.

    * هیچ میدانی خوشبختانه سوختگی شما در مقایسه با سایر همکلاسی هایت از همه کمتر بود دلیل این را در چه می دانید؟


    همه می گفتند چون من جثه کوچکی دارم کمتر صدمه دیدم ولی خودم میگم خدا منو دوست داشت و همچنین زود به زیر نیمکت رفتم تا بیشتر نسوزم. ای کاش همه همکلاسی هایم به زیر نیمکت ها می رفتند.

    * بعد از اینکه از در کلاس بیرون رفتی چه کسی تو را به بیمارستان برد؟

    اصلاً هیچی یادم نیست فقط میدانم با چند نفر از همکلاسی هایم با یک ماشین به بیمارستان اعزام شدیم.

    * در آن لحظه که آتش تمام کلاس را فرا گرفته بود و هنوز هیچ کمکی به شما نشده بود چه احساسی داشتید؟


    فقط گریه می کردیم و داد می زدیم اما "ساریا رسول زاده" فریاد میزد من را حلال کنید، من را حلال کنید.

    * اکنون که به آغوش خانواده برگشته ای چه احساسی داری آیا دلت برای کلاس و مدرسه تنگ نشده است؟

    خدا را شکر می کنم و اینقدر خوشحالم از اینکه از محیط بیمارستان جدا شدم و به خانه برگشتم خیلی هم دلم برای مدرسه و دوستانم تنگ شده است اما بدون آنها اصلاً نمی خواهم به مدرسه برگردم آخه دوست دارم همه با هم به کلاس درس برگردیم.

    * حالا که به خانه برگشته ای آیا برای دوستانت نگران نیستی؟ و بیشتر برای کدام یک از همکلاسی هایت ناراحتی؟


    دلم برای همه انها تنگ شده است اما بیشتر برای "سیران"، وقتی مادرم گفت "سیران" مرده خیلی ناراحت شدم و درد خودم را فراموش کردم وبرای او گریه کردم.


    * حالا که به منزل برگشته ای چه درخواستی از خدا داری، یعنی اگه بتونی با خدا درد دل کنی به او چه می گویی؟


    میگم خدا جون یک آرزو بیشتر ندارم، فقط ما را به روزهای اول مدرسه برگردان و "سیران" را دوباره پیش ما بفرست اخه او خیلی کوچیک بود چون هنوز تازه 10 ساله شده بود.

    * ولی این آرزو غیر ممکنه!


    پس میگم خدایا آرزو دارم که زود منو پزشک کنی تا بتونم همکلاسی هایم را درمان کنم.

    * آخرین حرفی که دوست داری بزنی چیه؟


    دوستان خوبم دلم برای همه تون تنگ شده تورو خدا زود برگردید!!

    برادر "یادگار" که در این گفتگو ما را همراهی می کرد گفت: این سومین حادثه ناگواری است که در طول عمر 10 ساله "یادگار"برای او اتفاق می افتد او گفت :"یادگار" چند سال قبل دو بار از پشت بام به زمین افتاده است و این حادثه هم سومین حادثه دوران عمر 10 ساله اوست که امیدواریم دیگر با نجات از این حادثه برای او و دوستانش هیچ اتفاق تلخ و ناگواری رخ ندهد.

    یادگار مصطفی نژاد جزو 29 دانش آموزی بود که صبح روز چهارشنبه 15 اذرماه سالجاری در حادثه آتش سوزی مدرسه شین آباد پیرانشهر به همراه دوستان خود دچار سوختگی شد و به مدت 8 روز در بیمارستان امام خمینی ارومیه بستری بود و خوشبختانه چون شدت سوختگی وی نسبت به همکلاسی هایش کمتر بود به همراه "کانی شریفی" جزو اولین مصدومانی بودند که با نظر پزشک خود از بیمارستان مرخص شد تا یکبار دیگر و پس از عبور از این حادثه تلخ و ناگوار برای رسیدن به آرزوهایش بر سر میز کلاس درس بنشینند و دوباره برای آینده خود و مملکت خویش مسیر تعلیم و تربیت را بپیمایند.

    آشوبم آرامشم تویی
    به هر ترانه ای سر می کشم تویی
    بیا که بی تو من غم دو صد خزانم

  15. کاربرانی که از پست مفید م.محسن سپاس کرده اند.


صفحه 2 از 2 نخستنخست 12

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. تصویر: عکسهای رویایی و زیبا از انعکاس تصاویر
    توسط parichehr در انجمن عکاسی
    پاسخ ها: 2
    آخرين نوشته: 27th August 2012, 10:40 PM
  2. تصویر: تصاویری از بالکن های زیبا و رویایی
    توسط poune در انجمن گالری عکس های معماری
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 7th August 2012, 12:12 PM
  3. خبر: شناسایی اولین ویروس سیستم عامل آندروید
    توسط Arash.All در انجمن شبکه های بی سیم
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 15th August 2010, 11:12 AM
  4. آموزشی: آشنایی با کار ویروسها برای ویروس کشی
    توسط engeneer_19 در انجمن آنتی ویروس
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 19th September 2009, 02:55 PM
  5. معرفی: رویایی به زیبایی Windows Live Sync
    توسط diamonds55 در انجمن ویندوز
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 19th February 2009, 04:34 AM

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •