سلام
من یه ترس نابجا همیشه تو وجودم بوده ... یکیش ترس از عنکبوت هسواقعا به حالت روانی به شدت ازش می ترسم ، زنده یا مرده هم برام فرقی نمی کنه
بچه که بودم خیلی سعی کردم این ترسو از خودم دور کنم ، این کار رو هم با نزدیک شدن بهش انجام میدادم (دیگه فک کن چــی کشیــدم
) سعی می کردم بهش دست بزنم
به نظرم داشتم موفق می شدم ... که یه هو یادم نیس چه اتفاقی این وسطا افتاد ، که همه چی بهم خورد و تلاشم نتیجه بخش نشد ... شاید عوض کردن خونمون (که دیگه توش عنکبوتی نبوده ) . و هنوزم به همون شدت ازش می ترسمو دیگه هم حاظر نیستم با همون شیوه برای نترسیدن تلاش کنم
.
این موضوع برای منم خیلیــی مهمه ، شاید تو دنیا با ارزش ترین چیزی باشه که منو خانوادم داریم، اما ترس؟ نمی دونم ، شاید منم بترسم برای از دست دادنش... اما پدرم همیشه می گه مواظب باش آبروت پیش خدا نره و مطمعن باش آبروتو پیش مردم نگه می داره ؛ این موضوع برای من تو زندگیم اثبات شده ... و مطمعنم که راه حلش همینه .1- ترس از ابرو: میترسم ابرو و حیثیتم خدشه دار بشه وبراش هر کاری میکنم .و از حرکات سبک وسخیف اجتناب میکنم
علاقه مندی ها (Bookmarks)