سلام به دوست عزیزم (نارون1)
به نظر من موضوع مطرح شده از مهمترین و اساسی ترین مسائل جامعه بوده و بینهایت سپاس و آفرین
متاسفانه حتی از باسوادترین افراد باوجود تلاش پی در پی و مطالعات کتابهای روانشناسی همچنان از این واژه که خود به تنهایی استرس بهمراه دارد رنج میبرند و اساسا در نظر مردم جامعه نگاه غلط به همراهی روانشناس و استفاده از علم و اگاهی او منجر به عدم مراجعات خواهد شد (البته لازم به ذکر بوده این خود نوعی ترس به قضاوت نابجای اطرافیان میباشد و فرد را از پیشرفت باز میدارد...)بله مطمئنا از کودکی نشات گرفته و تا فرد شخصا اراده به ترک این موضوع نکند تلاشش برای رفع آن مثل دویدن در یک نقطه ساکن بوده
من در بسیاری از خانواده ها به عینه تخریب این واژه در بسیاری از خانواده ها مشاهده کردم
نمونه زیر به عینه مشاهده شده:
فردی رو تصور کنید که در کودکی هیچ زمان در خانه تنها نبوده درشب یا روز ... و این فرد بنا به شرایط در سالهای دور از کودکی باید دور از خانواده و در یک آپارتمان تنها زندگی میکرده (دو بلوک چهار واحده...)افکاری در ذهن خود برنامه ریزی و مرور خواهد کرد و تمام وقت بیدار و آماده باش بگذراند،درحالیکه میتوانسته کاملا طبیعی و بی تفاوت در عین احتیاط گذران وقت کند
دقیقا طبق گفته شما (دوست عزیزم نارون1) تمام ترسها نابجا نیست بلکه بعضیشان کاملا بجاست
اما هر فردی مسلما خواهد دانست چه ترسی به ضرر او بوده و می بایست با تمام قوا به رفع آن همت کرده تا اسایش برای خود فراهم کند بنابراین تنها راه به دید شخص من " خواستن " میبوده
مثل قدیمی "خواستن توانستن است"
یعنی هر کسی باید بخواهد تا ترس نابجا را از خود رانده و بجا را درخود حفظ کند و این دو را تفکیک کند.
بنابراین از دوستان تقاضا دارم شکلهای مختلف ترس شخص خود را مطرح کرده (ترسهای بجا و نابجا و عکس العمل های متقابل خود)
باتشکر ناتانائیل![]()







پاسخ با نقل قول


علاقه مندی ها (Bookmarks)