در مسائل اخلاقی نیز " اهم و مهم" و یا "دفع افسد به فاسد" مطرح است؛ مثلاً، با این که دروغ از بزرگترین گناهان است و خطرات زیادى براى انسانى از جهات مادى و معنوى، فردى و اجتماعى و . . . دارد، ولى باز هم مواردى دارد که به صورت استثناء، در روایات اسلامى و سخنان فقها و علماى اخلاق به پیروى از آن احادیث آمده است، که عبارتند از:
1ـ دروغ براى اصلاح ذات البین.
2ـ دروغ براى اغفال دشمن در میدان جنگ.
3ـ در مقام تقیّه.
4ـ براى دفع شرّ ظالمان.
5ـ در تمام مواردى که جان و ناموس انسان به خطر مى افتد و براى نجات از خطر راهى جز توسل به دروغ نیست.
تمام موارد را مى توان در یک قاعده کلى خلاصه کرد و آن این که هدف هاى مهمترى به خطر بیفتد و براى دفع آن خطرات، توسل به دروغ ضرورت داشته باشد، و به تعبیر دیگر تمام این موارد مشمول قاعده اهم و مهم یا دفع افسد به فاسد است.
بعنوان مثال اگر انسانی در چنگال جمعى متعصّب و بى منطق و بى رحم گرفتار آمده که از مذهبش سؤال مى کنند که او اگر حقیقت را بگوید فوراً خون او را مى ریزند در این صورت عقل و شرع اجازه مى دهند که انسان با پاسخ دروغین جان خود را از شرّ آنها نجات دهد. یا در مواردى که اختلاف شدیدى در میان دو نفر بروز کرده و انسان مى تواند با گفتن دروغى (مثلا فلان کس به تو علاقه زیادی دارد و بارها در پشت سر ذکر خیر شما را مى گفت) صلح و صفا و آشتى در میان آن دو برقرار سازد و امثال این اهداف مهم.
در واقع تجویز دروغ در این موارد مانند حلال بودن خوردن مردار (اکل میته) در موارد ضرورت است که باید به مقدار ضرورت و تنها در مواردى که راهى جز آن نیست اکتفا شود.
دلیل این استثنائات علاوه بر قاعده عقلى بالا (قاعده اهم و مهم، یا دفع افسد به فاسد) روایات متعددى است که منابع مختلف اسلامى از معصومین(علیهما السلام) نقل شده است.[7]
بدون تردید على (ع) نه تنها الگوی عملی برای مسلمانان است بلکه اسوه ای بی بدیل برای جامعه بشری و انسانی است، زیرا او کسی بود که براى حفظ اسلام و رعایت مصالح عمومى مسلمین و مقدم داشتن اهم بر مهم، پیمان معهود میان خود و پیامبر (ص) را در نظر گرفت. و بدین گونه بود که در برابر وضع موجود، صبر پیشه ساخت، در حالى که گویى خارى به چشم و استخوانى در گلو داشت.[8]
[1] عمید، حسن، فرهنگ فارسی عمید، نشر امیرکبیر، سال 62صص 162 و 854
[2] من اشتغل بغیر المهم، ضیع الاهم؛ غررالحکم و دررالکلم ، حدیث 8607.
[3] نک: ربانی گلپایگانی، علی، اسلام و نیازهای زمان، سایت اندیشه قم، با اندکی تغییرات.
[4] گفتنی است که این مثال از موارد بند الف محسوب می گردد.
[5] «وَ قَدْ کانَ رَسُولُ اللهِ (ص)، عَهِدَ اِلَىَّ عَهْدَاً، فَقالَ: «یا بنَ أَبى طالِبْ! لَکَ وِلاءُ اُمَّتى. فَإنْ وَلُّوکَ فى عافیَة وَ اجْمَعُوا عَلَیْکَ بِالرِّضا فَقُمْ بِأَمْرِهِمْ وَ إِنِ اخْتَلَفُوا عَلَیْکَ فَدَعْهُمْ وَ ما هُمْ فیه فَاِنَّ اللهَ سَیَجْعَلُ لَکَ مَخْرَجَاً؛ مستدرک الوسائل، ج11، ص 78.
[6] مکارم شیرازی، ناصر، پیام امیر المؤمنین، ج 2، ص 403-402.
[7] بحارالانوار، ج 101، ص284. وسائل الشیعه، ج 16، ص134، (حدیث 4 باب 12 از کتاب الایمان). المحجة البیضاء، ج 5، ص 245. بحارالانوار، ج 69، ص 263؛ نک: مکارم شیرازی، ناصر، اخلاق در قرآن، ص 239-238 .
[8] برای مطالعه بیشتر به کتاب های: علامه سید شرف الدین عاملی، فلسفه میثاق و ولایت ص 82 و84 ؛ همو، المراجعات ، همو، تنبیه فصل هشتم کتاب الفصول المهمه مراجعه نمایید.
........
http://islamquest.net/fa/archive/question/2205
علاقه مندی ها (Bookmarks)