پاسخ تفصیلی
افسد یعنی؛ آنچه فاسدتر و تباه تر است و فاسد یعنی؛ امری که تباه و ضایع است.[1] یکی از قواعد مسلم در اصول فقه امامیه، قاعده "اهم و مهم" و "دفع افسد به فاسد" است. مفاد این قاعده آن است که گاه برای انسان، به لحاظ محدودیتهای زمانی و ... در مقام انجام دو تکلیف شرعی تزاحم رخ می دهد، یعنی مکلف از بجای آوردن دو تکلیف عاجز می شود، در این صورت باید تکلیفی را که اهمیت بیشتری دارد انجام، و اهم را بر مهم ترجیح دهد. چنانکه امام على (ع) در یک بیان جامع مى فرماید: کسى که به کارهاى غیر مهم مشغول شود، کارهاى مهم تر را ضایع خواهد کرد.[2]
و گاهی نیز انسان بر سر یک دو راهی قرار مى گیرد که هر دو ناخوشایند است، ولى یکى از دیگرى ناخوشایندتر است. در چنین مواردى، عقل حکم مى کند که براى پرهیز از امر ناخوشایندتر، انسان به استقبال امرى که ناخوشایند است برود و این همان چیزى است که به عنوان «دفع افسد به فاسد» معروف است.
مثلاً میدانیم که تصرف در ملک دیگری، بدون اذن و رضایت مالک جایز نیست حال اگر در موقعیتی جان مؤمنی در معرض خطر قرار گرفته و حفظ جان او متوقف بر تصرف در ملک دیگری باشد و تحصیل رضایت و اذن مالک ممکن نباشد، و یا این که خطر، جدی و فوری بوده و تأخیر در اقدام به نجات فرد مزبور، مایه هلاکت او گردد، در این صورت باید در آن ملک تصرف کرد و مؤمن را از خطر هلاکت نجات داد.
در علم اصول درباره موارد تزاحم و مصادیق آن بحث های گستردهای مطرح شده است. برخی از معیارها و مصادیق تشخیص اولویت حکم در موارد تزاحم به قرار زیر است:
الف. حکمی که مربوط به کیان اسلام و عزت و اقتدار مسلمین است، در باب تزاحم، بر احکام دیگر اولویت دارد.
ب. حکمی که مربوط به جان و ناموس انسانهاست، در مقایسه با حکمی که مربوط به اموال مسلمانان است، اولویت و اهمیت بیشتری دارد.
ج: آن چه مربوط به حقوق افراد است در مقایسه با آن چه مربوط به حقوق افراد نیست، اهمیت بیشتری دارد.
د: آن چه در یک فعل عبادی رکن به شمار میرود، بر آن چه رکن نیست اولویت دارد. مثلا اگر به خاطر تنگی وقت و مانند آن، میان خواندن قرائت و انجام دادن رکوع تزاحم رخ دهد، باید رکوع را انجام داد، و از خواندن قرائت صرف نظر کرد.[3]
در مثالی دیگر[4]؛ مرحوم سید بن طاووس، در کشف المحجّة، ضمن روایتى از على (ع) چنین نقل مى کند: پیامبر اکرم (ص) با من عهدى بسته است! او فرموده: «اى فرزند ابوطالب! تو سرپرست امّت من هستى (و از سوى خدا تعیین شده اى) اگر مردم ولایت تو را به طور مسالمت آمیز پذیرفتند و همگى به آن رضایت دادند، بر امور آنان قیام کن! ولى اگر در باره تو اختلاف کردند، آنها را به حال خود واگذار که خداوند راه چاره و نجاتى براى تو قرار خواهد داد».[5]
برنامه امیرمؤمنان، على (ع) بعد از پیامبر(ص)، مصداق همین معنا بود. امام (ع) بر سر دو راهى قرار گرفته بود، یا حکومت را که حقّ مسلّم او است و براى تداوم اسلام و مصالح مسلمانان بسیار کار ساز است رها سازد، و یا اصل اسلام به خطر بیفتد، چرا که احزاب جاهلیت که در عصر ظهور اسلام گرفتار شکست شده بودند در کمین نشسته و منتظر فرصت بودند که بعد از پیامبر اکرم (ص)، بر سر جانشینى او اختلافى روى دهد و مسلمانان به جان هم بیفتند و آنها از کمینگاه خارج شده، طومار اسلام را در هم بپیچند و حکومت را در اختیار خود بگیرند. به همین دلیل پیامبر (ص) که این امر را از قبل پیش بینى کرده بود، سفارش بالا را به على (ع) کرد و آن حضرت که با تمام وجودش به اسلام عشق می ورزید، سفارش پیامبر اکرم (ص) را مو به مو اجرا کرد. [6]
این قاعده در بسیاری از امور زندگی انسان، نیز جریان دارد مثلا؛ در زندگى اجتماعى، تزاحم و اصطکاک در منافع، یک امر اجتناب ناپذیر است اگر چنانچه میان منافع اکثریّت و اقلیّت تزاحمى به وجود آید باید منافع اکثریّت را مقدّم داشت؛ زیرا رعایت حال اکثریّت، اهمّ از رعایت اقلیّت است .
به عنوان مثال؛ در شرایط بحرانی چنانچه ارزانى ارزاق به نفع اکثریّت ملّت باشد باید آن را به قیمت نازله در معرض عموم قرار داد، هرچند به ضرر گروه خاصّى باشد، این مطلب، یک امر عقلى و شرعى است.
علاقه مندی ها (Bookmarks)