معنای لغوی failure :
کاستی، کمبود، نقصان، فقدان
ضعف، ناتوانی، از دست دادن نیرو، از میان رفتن، (برق و غیره) قطع، (موتور و غیره) خرابی، از کار افتادگی
(آموزش) ردی، رفوزگی، نمره ی ردی
شکست، ورشکستگی، ناکامی، عدم موفقیت، - نشدن، - نکردن
(آدم یا چیز) ناموفق، ناکامیاب، ناکام، شکست خورده، بی عرضه
.
.
معنی fault :
عیب، کاستی، آهو، نقص، کمبود، کمداشت
تقصیر، گناه، خطا، رمژک، مانید، کوتاهی، پرویش
(برق - عیب در مدار که جلو جریان برق را در مسیر دلخواه می گیرد) خرابی مدار
(زمین شناسی) گسله
(ورزش های با راکت مانند تنیس) سر و خطا، توپی که به خطا سرو شده است
عیب جویی کردن، خرده گرفتن، خرده گیری کردن،کاستی یابی کردن، انتقاد کردن، تقصیر را به گردن کسی نهادن، ایراد گرفتن، عیب گرفتن
.
.
معنی error :
لغزش، خطا، اشتباه، غلط، رمژک، اشکوخ
گمراهی، انحراف، کژراهی، ضلالت، گناه، خطاکاری
عقیده ی غلط، کژباوری، جهل
(کامپیوتر - تفاوت بین نتیجه ی برآورده شده و نتیجه ی واقعی) خطا
(حقوق) سهو، اشتباه غیر عمدی
(گردآوری تمبر پست)نقص یا عیب چاپی (که معمولا تمبر را منحصر به شمار اندکی می کند و قیمت آن را بالا می برد)
.
.
.
ولی حسین آقا سوالت مشکوک میزنه.






پاسخ با نقل قول


علاقه مندی ها (Bookmarks)