دوست عزیز، به سایت علمی نخبگان جوان خوش آمدید

مشاهده این پیام به این معنی است که شما در سایت عضو نیستید، لطفا در صورت تمایل جهت عضویت در سایت علمی نخبگان جوان اینجا کلیک کنید.

توجه داشته باشید، در صورتی که عضو سایت نباشید نمی توانید از تمامی امکانات و خدمات سایت استفاده کنید.
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 13

موضوع: تحمل درد

  1. #1
    همکار تالار نرم افزار
    رشته تحصیلی
    رایانه
    نوشته ها
    512
    ارسال تشکر
    1,720
    دریافت تشکر: 3,882
    قدرت امتیاز دهی
    2139
    Array
    Alpha110's: جدید151

    پیش فرض تحمل درد

    اگــــــــــــــــــر درد داری ؛
    تحمــــــــــل کــــــــن !
    روی هــــــــم کــــــه تلنبـــــــار شـــــــد ،
    دیگــــــــر نمیفهمـــــــی کـــــــــدام درد از کجــــــــــاست ؟!
    کـــــــم کـــــــم خـــــــودش
    بــــــــی حــــــــــس می شـــــــــود …
    :.:.:.:.: دلتنگ که باشی گاهی آرزو می کنی، یک نفر اسمت را صدا کند حتی اشتباهی! :.:.:.:.:


  2. #2
    دوست آشنا
    رشته تحصیلی
    زیست شناسی عمومی
    نوشته ها
    499
    ارسال تشکر
    1,372
    دریافت تشکر: 2,858
    قدرت امتیاز دهی
    498
    Array
    shabhayebarare's: جدید4

    پیش فرض پاسخ : تحمل درد

    یاران من بیایید/ با دردهایتان و بار دردتان را / در زخم قلب من بتکانید/ من زنده ام به رنج/ می سوزدم چراغ تن از درد/ یاران من بیایید / با دردهایتان و زهر دردتان را / در زخم قلب من بچکانید . (مجموعه آثار شاملو ، دفتر يكم ، شعرها ، ص175 )


  3. #3
    همکار تالار علوم جانوری
    رشته تحصیلی
    Biology_علوم جانوری
    نوشته ها
    1,160
    ارسال تشکر
    3,624
    دریافت تشکر: 4,561
    قدرت امتیاز دهی
    13114
    Array
    سونای69's: جدید50

    پیش فرض پاسخ : تحمل درد

    از درد های کوچک است که ادم می نالد وقتی ضربه سهمگین باشد لال می شوی...
    فقر ، شب را “بی غذا” سر کردن نیست …
    فقر ، روز را “بی اندیشه” سر کردن است …


  4. #4
    دوست جدید
    رشته تحصیلی
    مهندسی شیمی
    نوشته ها
    172
    ارسال تشکر
    381
    دریافت تشکر: 375
    قدرت امتیاز دهی
    26
    Array
    موازنه's: جدید167

    پیش فرض پاسخ : تحمل درد

    سنگی که طاقت ضربات را ندارد تندیس خوبی نخواهد شد....
    گاهی زجر کشیدنم باعث بزرگی میشه

  5. 12 کاربر از پست مفید موازنه سپاس کرده اند .


  6. #5
    کاربر جدید
    رشته تحصیلی
    بینایی سنجی
    نوشته ها
    64
    ارسال تشکر
    95
    دریافت تشکر: 322
    قدرت امتیاز دهی
    30
    Array

    پیش فرض پاسخ : تحمل درد

    خدایا ، تو را می خوانیم
    وقتی‌ قلب‌هایمان‌ کوچک‌تر از غصه‌هایمان‌ می‌شودوقتی‌ نمی‌توانیم‌ اشک‌هایمان‌ را پشت‌ پلک‌هایمان‌ مخفی‌ کنیم‌و بغض‌هایمان‌ پشت‌ سر هم‌ می‌شکند،وقتی‌ احساس‌ می‌کنیم‌ بدبختی‌ها بیشتر از سهم‌مان‌ است‌ و رنج‌ها بیشتر از صبرمان؛وقتی‌ امیدها ته‌ می‌کشد و انتظارها به‌ سر نمی‌رسد،وقتی‌ طاقتمان‌ طاق‌ می‌شود و تحملمان‌ تمام...

    آن‌ وقت‌ است‌ که‌ مطمئنیم‌ به‌ تو احتیاج‌ داریم‌ و مطمئنیم‌ که‌ تو،فقط‌ تویی‌ که‌ کمکمان‌ می‌کنی...آن‌ وقت‌ است‌ که‌ تو را صدا می‌کنیم، تو را می‌خوانیم.آن‌ وقت‌ است‌ که‌ تو را آه‌ می‌کشیم، تو را گریه‌ می‌کنیم، تو را نفس‌ می‌کشیم.وقتی‌ تو جواب‌ می‌دهی،

    دانه‌دانه‌ اشک‌هایمان‌ را پاک‌ می‌کنی‌ و یکی‌یکی‌ غصه‌ها را از توی‌ دلمان‌ برمی‌داری،گره‌ تک‌تک‌ بغض‌هایمان‌ را باز می‌کنی‌ و دل‌ شکسته‌مان‌ را بند می‌زنی،سنگینی‌ها را برمی‌داری‌ و جایش‌ سبکی‌ می‌گذاری‌ و راحتی؛بیشتر از تلاشمان‌ خوشبختی‌ می‌دهی‌ و بیشتر از لب‌ها، لبخند،خواب‌هایمان‌ را تعبیر می‌کنی‌ و دعاهایمان‌ را مستجاب‌ و آرزوهایمان‌ را برآورده،قهرها را آشتی‌ می‌کنی‌ و سخت‌ها را آسان.تلخ‌ها را شیرین‌ می‌کنی‌ و دردها را درمان،ناامیدها، امید می‌شود و سیاه‌ها سفید سفید...خدایاتورا صدا میکنیم ،تو را می خوانیم




  7. 11 کاربر از پست مفید elmamoz سپاس کرده اند .


  8. #6
    یار همراه
    رشته تحصیلی
    مهندسی برق-الکترونیک
    نوشته ها
    1,622
    ارسال تشکر
    6,930
    دریافت تشکر: 5,062
    قدرت امتیاز دهی
    7457
    Array

    پیش فرض پاسخ : تحمل درد


    درد من نیز دردی جانکاه است...

    شب سردی است، و من افسرده.
    راه دوری است، و پایی خسته.
    تیرگی هست و چراغی مرده.
    می کنم، تنها، از جاده عبور:
    دور ماندند ز من آدم ها.
    سایه ای از سر دیوار گذشت،
    غمب افزود مرا بر غم ها.
    فکر تاریکی و این ویرانی
    بی خبر آمد تا با من
    قصه ها ساز کند پنهانی.
    نیست رنگی که بگوید با من
    اندکی صبر،
    سحر، نزدیک است.
    هر دم این بانگ بر آرم از دل:
    وای، این شب چقدر تاریگ است!

    خنده ای کو که به دل انگیزم؟

    قطره ای کو که به دربا ریزم؟
    صخره ای کو که بدان آویزم؟
    مثل این است که شب نمناک است.
    دیگران را هم غم هست به دل،
    غم من، لیک، غمی غمناک است.

    سهراب سپهری

    ویرایش توسط چکامه91 : 4th December 2012 در ساعت 09:36 PM

    و همه ی ما خاطره ایم.....


  9. 5 کاربر از پست مفید چکامه91 سپاس کرده اند .


  10. #7
    یار همراه
    رشته تحصیلی
    حقوق
    نوشته ها
    1,931
    ارسال تشکر
    7,109
    دریافت تشکر: 7,523
    قدرت امتیاز دهی
    1519
    Array
    بلدرچین's: جدید39

    پیش فرض پاسخ : تحمل درد

    درد دلی دارم که هیچکس ندارد.
    درد رهی دارم که سکوت دارد.
    دردم را هیچکس نفهمید جز خدا...

    کانال ایده داستان را در تلگرام دنبال کنید... ideh_dastan@


  11. 6 کاربر از پست مفید بلدرچین سپاس کرده اند .


  12. #8
    کاربر جدید
    رشته تحصیلی
    رياضي محض
    نوشته ها
    11
    ارسال تشکر
    1
    دریافت تشکر: 32
    قدرت امتیاز دهی
    0
    Array

    پیش فرض پاسخ : تحمل درد

    دردم از يار است درمان نيز هم...

  13. 4 کاربر از پست مفید بوفي سپاس کرده اند .


  14. #9
    کاربر جدید
    رشته تحصیلی
    بهداشت عمومی
    نوشته ها
    37
    ارسال تشکر
    15
    دریافت تشکر: 119
    قدرت امتیاز دهی
    0
    Array
    ماتریکس's: خوشحال3

    پیش فرض پاسخ : تحمل درد

    آره حق با توئه وقتی دردها روی هم جمع میشه دیگه ادم نمیدونه هر دردی از کجاست وبه عبارتی آدم پوستش کلفت میشه،فقط خدا بده اون تحمل رو!!!!!!!!
    خدایا آنان که همه چیز دارند مگرتورا به سخره می گیرند آنان را که هیچ ندارند مگرتورا

  15. #10
    کاربر جدید
    رشته تحصیلی
    ریاضی محض-جبر
    نوشته ها
    6
    ارسال تشکر
    33
    دریافت تشکر: 21
    قدرت امتیاز دهی
    0
    Array

    پیش فرض پاسخ : تحمل درد

    دردهای من
    جامه نیستند
    تا ز تن در آورم
    چامه و چکامه نیستند
    تا به رشته‌ی سخن درآورم
    نعره نیستند
    تا ز نای جان بر آورم
    دردهای من نگفتنی
    دردهای من نهفتنی است
    دردهای من
    گرچه مثل دردهای مردم زمانه نیست
    درد مردم زمانه است
    مردمی که چین پوستینشان
    مردمی که رنگ روی آستینشان
    مردمی که نام‌هایشان
    جلد کهنه‌ی شناسنامه‌هایشان
    درد می‌کند
    من ولی تمام استخوان بودنم
    لحظه‌های ساده‌ی سرودنم
    درد می‌کند
    انحنای روح من
    شانه‌های خسته‌ی غرور من
    تکیه‌گاه بی‌پناهی دلم شکسته است
    کتف گریه‌های بی‌بهانه‌ام
    بازوان حس شاعرانه‌ام
    زخم خورده است
    دردهای پوستی کجا؟
    درد دوستی کجا؟
    این سماجت عجیب
    پافشاری شگفت دردهاست
    دردهای آشنا
    دردهای بومی غریب
    دردهای خانگی
    دردهای کهنه‌ی لجوج
    اولین قلم
    حرف حرف درد را
    در دلم نوشته است
    دست سرنوشت
    خون درد را
    با گلم سرشته است
    پس چگونه سرنوشت ناگزیر خویش را رها کنم؟
    درد
    رنگ و بوی غنچه‌ی دل است
    پس چگونه من
    رنگ و بوی غنچه را ز برگ‌های تو به توی آن جدا کنم؟
    دفتر مرا
    دست درد می‌زند ورق
    شعر تازه‌ی مرا
    درد گفته است
    درد هم شنفته است
    پس در این میانه من
    از چه حرف می‌زنم؟
    درد، حرف نیست
    درد، نام دیگر من است
    من چگونه خویش را صدا کنم؟

    قیصر امین‌پور

  16. 2 کاربر از پست مفید زعیم باشی سپاس کرده اند .


صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •