کاربر فعال سایت
ای آسمان زیبا امشب دلم گرفته
از های و هوی دنیا امشب دلم گرفته
یک سینه غزق مستی دارد هوای باران
از این خراب رسوا امشب دلم گرفته
امشب خیال دارم تا صبح گریه کنم
شرمنده ام خدایا امشب دلم گرفته
خون دل شکسته بر دیدگان تشنه
باید شود هویدا امشب دلم گرفته
ساقی عجب صفایی دارد پیاله ی تو
پر کن به جان مولا امشب دلم گرفته
گفتی خیال بس کن فرمایشت متین است
فردا به چشم اما امشب دلم گرفته
من اینجا بس دلم تنگ است
در و دیوار اینجا بوی نم دارد
نمی دانم، صدا از سنگ هم بی نمی خیزد
هوای کوچه امشب بوی غم دارد
من اینجا بس دلم تنگ است
من و تنهایی و غم هر سه دور هم
ببین رخسارمان امشب چه بی رنگ است
سحر این بار با ما فاصله بسیار دارد ؟؟؟
تو گویی لحظه ها با ما سر جنگ است ؟؟؟
نمی دانم، نمی دانم، فقط این نکته می دانم:
که امشب پای احساسم کمی لنگ است . . .
یار همراه
دوست آشنا
بهار با همه شکوفه هایش
شاخه گلی است در میان گیسوان تو
بخاطر همین استکه در گذرگاه همه ی فصلها
چشم انتظار دیدار بهارم
اگر دل اینکه خودت باشی را داشته باشی، مردم ارزشت را می فهمند
کاربر فعال سایت
دلم گرفته
دلم عجیب گرفته است
و هیچ چیز،
نه این دقایق خوشبو، که روی شاخه ی نارنج می شود خاموش،
نه این صداقت حرفی، که در سکوت میان دو برگ این گل شب بوست
نه هیچ چیز مرا ازهجوم خالی اطراف نمی رهاند
و فکر می کنم
که این ترنم موزون حزن تا به ابد
شنیده خواهد شد
سهراب سپهری
کاربر فعال سایت
دلم گرفته است به ایوان می روم و انگشتانم را
بر پوست کشیده ی شب می کشم
چراغ های رابطه تاریکند
کسی مرا به آفتاب
معرفی نخواهد کرد
کسی مرا به میهمانی گنجشک ها نخواهد برد
پرواز را به خاطر بسپار
پرنده مردنی ست
کـــــــاربر فــــعال
دلم میگیرد
داستان همیشگی ....تنهایی و.غم...
باز در سیاهی شب باید دو چشمه ی آب داشته باشم...
و سرم را بر دوش تنهایی بگذارم..
بالای سرم کسی میگوید ....
تویی .....فکر کردم تنهایی آمده
به او میگویم . ...درست شناختی من تنهاییم ...........تنها ...
در باز نمیکنی؟
چرا بیا تنهایی ....تنها آمدی ؟
نه با غم آمدم راهش میدهی؟بله او دوست خوب من است...
صدایش بزن ....غم بیا برویم دعوت داریم ....
کاربر فعال سایت
امشب به یاد تک تک ِ شب ها دلم گرفت
در اضطراب کهنه ی غم ها ، دلم گرفت
انگار بغض تازه ای از نو شکسته شد
در التهاب ِخیس ِورق ها ، دلم گرفت !
از خواندن تمام خبر ها تنم بسوخت ...از گفتن تمام غزل ها دلم گرفت ...
در انتظار تا که بگیرم خبر ز تو ...
در آتش ِ گرفته سراپا... دلم گرفت !
متروکه نیست خلوتِ سرد دلم ولیاز ارتباطِ مردم ِدنیا دلم گرفت !!
یک رد ِ پا که سهم ِمن از بی نشانی است!از رد ِ خونکه مانده به هر جا ، دلم گرفت
کـــــــاربر فــــعال
امشب از دلتنگیت بغضی گلویم را شکست
گریه ای شد بر فراز آرزوهایم نشست
من نگاهت را کشیدم روی تاریخ غزل
تا بماند یادی از روزی که بر قلبم نشست . . .
وسعت تنهاییم را تو میدانی وبس!!
وسعت تنهاییت را من میدانم وبس!!
واژه ها قدرت ندارند این لحظات را رقم بزنند ....گاهی باید واژه سکوت را طلا گرفت...
کـــــــاربر فــــعال
خوشحالم که ساعتها را جلو کشیده اند
حالا یک ساعت کمتر از همیشه نیستی !
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
علاقه مندی ها (Bookmarks)