اعتراف ميكنم يه بار كه خونمون مهمون اومده بود(منم بچه بودم)رفتم آشپزخونه به مامانم گفتم ميوه ميخوام مامانم گفت: بذار مهمونا برن بعد بهت ميدم
من به مهمونا گفتم: كي ميريد تا مامانم بهم ميوه بده؟!!
بعد مامانم گفت:صبر كن مهمونا برن نشونت ميدم
دوباره رفتم گفتم:
تورو خدا نريد بعد از رفتن شما مامانم ميخواد منو بزنه!!
بچه بوديم ديگه!!☺☺☺☺
- - - به روز رسانی شده - - -
با یکی از همکلاسی های دوره دبستان رو دم دانشگاه دیدم، داشتیم گپ می زدیم که دوتا دختر که ازشون بدم میومد از در دانشگاه اومدن بیرون. گفتم: اه باز این الاغ اومد! گفت: اون خواهرمه! سریع گفتم: نه! اون یکی!
گفت: اونم زنمه!!!
شانسه






پاسخ با نقل قول


علاقه مندی ها (Bookmarks)