آن سوي علم
تا اينجا، به برخي از ديدگاه هاي علمي رايج و پذيرفته شده در ارتباط با دژاوو و علل به وجود آمدن آن اشاره کرديم، و کوشيديم تا براي اين پديده شگفت انگيز، توجيه علمي پيدا کنيم.در اين قسمت قصد داريم تا با ديدي فراعلمي و فراطبيعي (و البته مبتني بر يافته ها و کشف هاي جديد علمي در ارتباط با توانايي هاي فوق العاده ذهن و مغز انسان) به دژاوو و پديده هاي مشابه بنگريم.
هنگامي که صفحه هاي کتاب ارزشمند و وزين "جهان هولوگرافيک" با ترجمه استادانه "داريوش مهرجويي" را ورق مي زنيم. به توانايي ها و قابليت هاي فوق العاده و نامحدود ذهن انسان در تعامل با دنياي بيرون و سفر در بعد زمان و مکان پي مي بريم ذهن انسان قادر است با دستيابي به توانايي هاي خاص، به مجموعه اي از هزارتوي تونل هاي و راه هاي فرعي که در لايه هاي زيرين ضمير ناخودآگاه ما قرار گرفته و هر چيز موجود در جهان را به هر چيز ديگر متصل مي کند، در بعد زمان و مکان به جلو يا عقب رفته و چيزهايي را از قبل ببيند و تجربه کند.
يکي از واقعيت هاي پذيرفته شده در مورد ذهن، عدم وجود زمان خطي در ذهن ماست که موجب مي شود تا ما در روياها و خواب هايمان طي زماني بسيار کوتاه (شايد در حد چند ثانيه) به اندازه چند ساعت، تصاوير متحرکي را به همراه کوچک ترين جزئيات آن مشاهده کنيم و حتي برخي از چيزها و رويدادهايي را که قرار است در آينده اتفاق بيفتد يا در گذشته هاي دور اتفاق افتاده اند، ببينيم و درک کنيم. يکي از افرادي که توانايي ذهني عجيبي در سفرهاي زماني داشت، "استفان اوسوويکي" بود که در يک آزمايش علمي در سال 1935 شرکت کرد
در اين آزمايش، يک قطعه از بدن زني موميايي شده به اوسوويکي داده شد تا او با استفاده از توانايي خاص خود بتواند در مورد گذشته صاحب موميايي اطلاعاتي را به ترتيب دهندگان اين آزمايش ارائه مي دهد. اين قطعه از بدن موميايي شده به زني مصري تعلق داشت که قدمت تاريخي و علت مرگ او با کمک آزمايش هاي علمي مشخص شده، اما هيچ گونه اطلاع رساني در اين زمينه به اوسوويکي صورت نگرفته بود.
در حين انجام اين آزمايش، اوسوويکي پس از در دست گرفتن قطعه موميايي شده به حاضران گفت که صاحب موميايي، زني جوان بوده است که در دربار فراعنه زندگي مي کرده و شوهرش از بزرگان مصر بوده است. اوسوويکي قادر بود صحنه هايي را که مي ديد، با سرعت بيشتري به جلو ببرد (به مانند نوار ويديويي)؛ و از ميان حوادث زندگي زن به سرعت بگذرد و به صحنه مرگ زن در هنگام زايمان و پس از آن، موميايي شدن زن اشاره کند. نتايج اين آزمايش، تمام حاضران را تکان داد.
برخورد با چنين توانايي ها، دانشمندان را بر آن داشته تا در زمينه توانمندي هاي نامحدود ذهني به نحو جدي تري تحقيق کنند. يکي از فرضيه هاي پر طرفدار در اين زمينه، "گذشته همچون هولوگرام" نام دارد که به وسيله دکتر "بوهم" و همکارانش در دهه 1940 ارائه شده است.
براساس اين فرضيه، گذشته کاملاً از دست نرفته و هنوز در قالب هايي که در دسترس ادراک بشري است، وجود دارد؛ و ذهن هاي قدرتمند و با استعداد مي توانند به اتفاق هاي گذشته دست يابند. دژاوو را نيز مي توان با کمک همين فرضيه توجيه کرد و ادعا نمود که به وجود آمدن حس آشناپنداري با يک مکان يا چهره خاص، به دليل وجود خاطره اي مشترک بين ذهن فرد و آن مکان يا چهره خاص در گذشته بوده است که هم اکنون در زمان حال، تداعي شده است. با اين فرضيه مي توان نوعي از دژاوو را که با رويدادهاي صورت گرفته در گذشته در ارتباط هستند، توجيه کرد. در اين الگو، رويدادهايي که در گذشته به وقوع پيوسته اند، در زمان حال تکرار مي شوند و همين تکرار شدن موجب ايجاد حس آشناپنداري در افراد مي شود.
فرضيه ديگري نيز در زمينه توانايي سفر ذهن در زمان وجود دارد که "آينده هولوگرافيک" نام دارد و با استفاده از شواهد بي شمار علمي ثابت مي کند که دست کم برخي از رويدادهاي آينده را نيز مي توان ديد، دکتر بوهم و دکتر "پريبرام" فرضيه آينده هولوگرافيک را در دهه 1950 گسترش دادند و آن را "اميدوار کننده ترين راه حل ممکن براي کساني که درگير معماي پيش آگاهي و آشناپنداري نسبت به آينده هستند،" دانسته اند.
بر اساس اين فرضيه، همه ما انسان ها داراي توانايي پيش آگاهي هستيم اما بايد بتوانيم بااستفاده از تمرين هاي ذهني خاص، اين توانايي بالقوه را شکوفا سازيم و قادر شويم تا به مسيرهاي متعدد آينده سري بزنيم. به طور کلي، بررسي هاي دانشمندان نشان داده که 60 تا 70 درصد موارد سفر به آينده و پيش آگاهي ذهني، در خواب و در هنگام خواب ديدن روي مي دهد که اين مسئله حکايت از وجود اين توانمندي در عميق ترين بخش هاي ذهن و روان ما دارد.
پرسش کليدي و مهمي که در اين ميان مطرح مي شود، عبارت است از اين که اگر فرضيه آينده هولوگرافيک و پيش آگاهي درست باشد و ذهن ما بتواند به آينده سفر کرده و آنچه که در آينده رخ خواهد داد، مشاهده کند، پس آيا نمي توان به اين نتيجه آزاردهنده و کابوس وار رسيده که آينده ما با تمام جزئيات از پيش مشخص و تثبيت شده است و ما را از اين آينده نوشته شده گريزي نيست؟
و آيا ما به مانند عروسک هاي دست و پا بسته اي نيستيم که دست سرنوشت بر اساس فيلم نامه اي از پيش نوشته شده، ما را به بازي گرفته است؟ در پاسخ به اين پرسش ها که جزو سوالات هميشگي و بنيادين بشر بوده و هست، بايد گفت که خوشبختانه موارد بسياري وجود دارند که در آنها از پيش آگاه شدن افراد از حوادث ناگواري که قرار بود در آينده براي آنها اتفاق بيفتد، در نهايت به نجات يافتن آن افراد منتهي شده و آنها را از آينده که قرار بود برايشان روي دهد، رهانيده است.
در توجيه اين موارد بايد گفت که به دليل وجود جهان هاي موازي و مسيرهاي متعدد آينده، هر کدام از ما قادريم با افزون بر توانايي هاي ذهني خود و درايت و روشن بيني بصري، از فرو افتادن در "آينده اي نامطلوب" اجتناب کرده و به سمت آينده هايي بهتر و زيباتر گام برداريم. در اين ميان، بروز تجربياتي چون دژاوو (آشناپنداري) و پيش آگاهي را مي توان به عنوان سيگنال هايي از گذشته و آينده براي هدايت ما به سمت مسير درست زندگي مان در نظر گرفت. شايد شما هم اين شعار تبليغاتي مشهور مربوط به دوربين هاي "هندي کم سوني" را شنيده باشيد که مي گويند: "دوربين زندگي، دگمه بازگشت به عقب ندارد"؛ اما مي دانيم که دوربين زندگي ما، دگمه رفتن به جلو دارد.
ماوراء الطبیعه:
نظر کسانی که به تناسخ –تجدید تجسم- اعتقاد دارند، درباره دژاوو این است که این خاطرات، بخشهایی از خاطرات زندگی گذشته فرد هستند که هنگام قرار گرفتن در محیطی آشنا، به سطح ذهن فراخوانده میشوند.
بد نیست بدانید حتی در بین مسلمانان هم بعضی از عوام از آیه ۱۷۳ سوره مبارکه اعراف و تعریف عالم “ذر” چنین نتیجه گرفته اند که ما پیش از این یک بار در این جهان زیسته ایم و این همان خاطرات است! که چنین تفسیر و نتیجه ای باطل است , گرچه مفسرین چنین تفسیری هم درباره آیه نکرده اند چراکه نتیجه آن چیزی شبیه همان تناسخ بودیسم است که در اسلام جایگاهی ندارد .
عده دیگری میگویند که این پدیده به خاطر تجربیات خروج روح از بدن ایجاد میشود، به این ترتیب بدن شخص میتواند هنگام خواب، از مکانها و موقعیتهایی دیدن کند که بدن خاکی او هرگز آنجا نبوده است.
عصب شناسی:
برخی از دانشمندان میگویند که دژاوو ناشی از واکنشهای عاطفی به وقایع مشابه است؛ برخی دیگر خاطر نشان میکنند که مدارهای کوتاهی در مغز ایجاد میشود که رویدادی را کسری از ثانیه زودتر از واردشدن آن به خودآگاهی فرد به حافظه او میفرستند .
بدین ترتیب که پیام های الکتریکی در مسیر اعصاب بواسطه محرکهایی آنی و بر اثر برانگیختگی لحظه ای دچار کم و زیاد شدن سرعت شده و در نتیجه دو نسخه مشابه از پیام در زمانهای متفاوت به مغز رسیده و و در نتیجه فرد احساس میکند که این واقعه قبلا برای او رخ داده است!
نظریه هایی نیز وجود دارند که عدم ارتباط صحیح دو نیمکره مغز و همچنین تحریکات بیش از حد سریع نورونی را عامل این پدیده می داند. شاید یکی از تصدیق شده ترین تئوریها مربوط به تاخیر در رسیدن نور به یکی از چشمها باشد. درواقع یک چشم به جای هماهنگی کامل با چشم دیگر، با تاخیری اندک پیام آنچه دیده را به مغز میرساند این حالت به ایجاد حسی از آشنایی در برابر منظره ای منجر میشود که تنها یک بار دیده شده، اما پیام دیدن آن دوبار به مغز مخابره شده است.
این تئوری با وجود پذیرفتنی بودن، به خاطر سر و کار داشتن با لحظه بسیار کوتاهی از زمان، قابل آزمودن نبود و از طرفی گزارشات متعدد از بروز حس دژاوو در افراد نابینا، تناقضی پر اهمیت در این ایده ایجاد نمود. فراروانشناسی دژاوو با پیش آگاهی، غیب گویی یا قوه درک فوق حساس، رابطه نزدیکی دارد و نزد عامه مردم معمولا به عنوان شاهدی بر تواناییهای ذهنی ذکر میشود. توضیحات غیر علمی این حالت را به پیش گویی، شهود و خاطرات زندگی گذشته مرتبط میداند.
مصرف بعضی از داروها میتواند ، باعث شود احتمال دژاوو بالا برود. در سال ۲۰۰۱ مورد یک بیمار مبتلا به آنفلوآنزا گزارش شد که برای تخفیف علایمش به وی آمانتادین و phenylpropanolamine تجویز شده بود و متعلقب آن ، حالتی شبیه دژاوو در شخص ایجاد شده بود به طوری که در وسط دوره درمان فکر میکرد ، قبلا یک دوره درمان را به اتمام رسانده است.
داروهایی که باعث افزایش دوپامین در مغز بشوند میتواند احتمال دژاوو را افزایشدهند.
مواد مخدر
بنا به گزارشهای موجود، بعضی مواد مخدر یا محرک احتمال بروز دژاوو را در مصرف کننده افزایش میدهند. بعضی داروهای مخدر نیز با استفاده همزمان میتوانند حس دژاوو را ایجاد نمایند. بنا بر یک گزارش، مرد سالمی که به آنفلوانزا مبتلا شده بود با مصرف همزمان یک داروی ویروس کش و ضد حساسیت، دچار حالت توهم و آشناپنداری شده بود. این تجربه برای او چنان جذاب بود که تمام داروهای تجویز شده خود را به همان ترتیب مصرف کرد و ماجرا را به عنوان یک مورد مطالعاتی برای روانشناسان حکایت کرد.تناسخ
نظر کسانی که به تناسخ –تجدید تجسم- اعتقاد دارند، درباره دژاوو این است که این خاطرات، بخشهایی از خاطرات زندگی گذشته فرد هستند که هنگام قرار گرفتن در محیطی آشنا، به سطح ذهن فراخوانده میشوند. عده دیگری میگویند که این پدیده به خاطر تجربیات خروج روح از بدن ایجاد میشود، به این ترتیب بدن اثیری شخص میتواند هنگام خواب، از مکانها و موقعیتهایی دیدن کند که بدن خاکی او هرگز آنجا نبوده است.
دژاوو و ارتباط با بیماریهای روانپزشکی
بسیاری از روانشناسان به این نتیجه رسیدهاند كه بین احساس دژاوو و بیماریهایی روانپزشکی مانند روانگسیختگی (شیزوفرنی) و اضطراب ارتباطی وجود دارد. احتمال رخ دادن دژاوو در افرادی که این اختلالات را دارند، بیشتر است همچنین در افرادی که صرع قسمت گیجگاهی مغز دارند، دژاوو بیشتر از همه دیده میشود. مصرف برخی از داروها هم میتواند، باعث شود احتمال دژاوو بالا برود. داروهایی که باعث افزایش «دوپامین» در مغز شوند، میتوانند احتمال دژاوو را افزایش دهند.
البته قویترین رابطه پاتولوژیک دژاوو با صرع توام با اختلال حافظه است و این ارتباط، محققان را به این نظریه سوق داده است که شاید دژاوو نوعی ناهنجاری عصب شناختی است که با ترشحات الکتریکی نابجا در مغز رخ میدهد.
که البته ین فرضیه , چنین نتیجه می دهد که عده کثیری از مردم دچار ناهنجاری هستند!! چراکه بر اساس تحقیقات رسمی حدود ۷۰% افراد حداقل یک مورد تجربه دژا وو را داشتهاند, پس چندان نگران نباشید و بهتر است همان فرضیه غیب گو بودن یا قوه درک فوق حساس داشتن را برای خود قائل باشید !
دژاوو، سینماو ادبیات
در سریالها و فیلمهای گوناگونی به پدیده دژاوو اشاره شده است. از جمله مشهورترین فیلمها میتوان به فیلم درخشش (The Shining) اشاره كرد كه در آن متصدی هتل یك صحنه دژاوو دارد. در فیلم ماتریكس هم وقتی «نئو» گربهای را دوبار میبیند، «ترینیتی» به او توضیح میدهد كه او یك دژاوو داشته و این پدیده ناشی از یك اشتباه در ماتریكس است و وقتی اتفاق میافتد كه ماشینها چیزی را تغییر میدهند. دژاوو همچنین عنوان فیلمی از تونی اسکات در سال ۲۰۰۶ با بازی «دنزل واشنگتن» است که در مورد مسافرت زمانی است.
وقتی دژاوو چند دسته میشود
تعریف انواع دژاوو سخت است. آنهایی كه در این زمینه مطالعه كردهاند معمولا طبقهبندیهای خاص خودشان را دارند كه هر كدام به تئوری مربوط به آن وابسته است. «آلن بروان»، استاد روانشناسی دانشگاه متودیست جنوبی، 3 طبقهبندی برای دژاوو در نظر گرفته است. او اعتقاد دارد این پدیده در اثر اختلال عملكرد بیولوژیك مثل صرع، آگاهی ضمنی و ادراك مستقیم به وجود میآید. در سال 1983 نیز دكتر ورنون نپ، مدیر موسسه اعصاب سیاتل، 4 دستهبندی برای دژاوو از جمله صرع، ذهن متافیزیكی، اسكیزوفرنی و تداعیكنندگی در نظر گرفت. اما انواع شایع دژاوو شامل 3 مورد زیر است:
انواع مختلف دژاوو
دژاووکو deja vecu : این نوع آشناپنداری معمولا <قبلا زندگی شده> ترجمه میشود و در جملهای به نقل از چارلز دیکنز (نویسنده مشهور انگلیسی) توضیح داده میشود. به گفته این نویسنده بزرگ همه ما احساسی را تجربه کردهایم که گاهی بر ما چیره میشود، چنان که تصور میکنیم آنچه را که میگوییم و انجام میدهیم، قبلا گفته و انجام دادهایم، در زمانی دور، آنگاه که در میان همین چهرهها، اشیاء و موقعیتها بودهایم، کاملا میدانیم چه خواهیم گفت مانند اینکه ناگهان چیزی را به خاطر آورده باشیم.
اغلب افراد هنگامی که از دژاوو صحبت میکنند در حقیقت دژاووکو را تجربه کردهاند. اگرچه این حالت معمولا درباره اتفاقات بسیار پیشپا افتاده رخ میدهد، اما احساس آن به قدری تکاندهنده است که حتی تا سالها بعد در ذهن شخص باقی خواهد ماند. دژاووکو به تجربهای دلالت میکند که حواسی بیش از حس بینایی را درگیر میکند و به همین دلیل عبارت دژاوو به معنی از پیش دیده شـده نـمـیتواند در توضیح این پدیده صحیح باشد. در چـنین وضعیتی حواس انسان تا حد زیادی به جزییات توجه کرده و شخص تصور میکند همهچـیـز هـمـانطـور کـه قبلا اتفاق افتاده به وقوع مـیپـیـونـدد. اخـیـرا دانـشـمـنـدان و مـحققان علم روانشناسی این اصطلاح را برای توصیف احساس بسیار قوی و ماندگار پدیده آشناپنداری به کار میبرند که در اثر نوعی ناهنجاری حافظه رخ میدهد.
دژاسنتی deja senti: این پدیده حالتی است که شخص حس میکند چیزی را قبلا احساس کرده است. این تجربه بهرغم دژاووکو منحصرا یک واقعه ذهنی است و هیچ جنبه الهامی در آن وجود ندارد و خاطره آن به ندرت پس از وقوع در ذهن شخص باقی میماند.
این یادآوری معمولا با شنیدن صدای کسی یا افکار شفاهی خود فرد آغاز میشود و فرد تصور میکند عباراتی که نشان از یادآوری گذشته است در ذهنش شکل گرفته است، اما یکی دو دقیقه بعد هیچیک از کلماتی که موجب این یادآوری شده است را به خاطر نمیآورد و تنها احساس میکند که این احساس مشابه دفعات دیگری است که آن را تجربه کرده است.
دژاویزیته deja visite: این نوع آشناپنداری کمتر شایع است و عبارت است از احساس آشنایی غیرواقعی نسبت به یک مکان جدید. این عبارت از پیش دیده شده معنی میشود. در این حالت شـخـص در مکانی جدید احساس میکند این مکان را میشناسد و حتی قبل از این مسیرهای مختلف را در شهر یا عمارت طی کــرده اســت. عــدهای از پـــژوهــشــگـــران ایـــن نـــوع آشناپنداری را به رویا، تناسخ و همچنین تجربیات خروج روح از بـدن مـرتـبط ساختهاند. همچنین عدهای بر این باورند که مطالعه فراوان درباره جزییات یک مکان خاص میتواند موجب بروز چنین حسی شود.
برای تشخیص دژاویزیته از دژاووکو مهمترین نکته این است که منبع احساس را بیابیم. منبع بروز دژاووکو، رخدادی زمانی است و این در حالی است که در حالت دژاویزیته، ذهن ما با یک مکان احساس آشنایی میکند.
هیپتونیزم همه چیز را افشا میکند
مولین و اوکونور تصور میکنند که آشناپنداری نتیجه جدایی بین آشنایی و یادآوری است. حتما میدانید که ما میتوانیم نسبت به چهره یا نام افراد احساس آشنایی داشته باشیم بدون این که حتی به یاد بیاوریم کجا با آن برخورد کردهایم.
اوکونور و مولین با استفاده از هیپتونیزم توانستند حس عجیبتری از آشنایی در افراد ایجاد کنند و آنها را در وضعیتی مشابه آشناپنداری قرار دهند. به یک گروه از افراد پازلی برای چیدن داده شد. سپس، در حالت هیپنوتیزم از آنها خواسته شد که همان پازل را مجددا حل کنند اما نباید آن را به یاد بیاورند. از گروه دیگری بدون آن که پازل را قبلا دیده باشند زیر هیپنوتیزم به آنها گفته شد که پازلی به آنها داده خواهد شد و به آنها احساس آشنایی دست خواهد داد که علت آن را نمیدانند.
هر دو حالت موجب ایجاد آشنایی عجیبی شد که بعضی از افراد آن را مشابه آشناپنداری عنوان کردند. مولین و اوکونور امیدوارند که توانایی آنها در ایجاد حالتی مشابه آشناپنداری در آزمایشگاه به آنها برای بررسی بیشتر این پدیده کمک کند. آنها بر این باورند این آزمایش نشان میدهد که آشنایی و یادآوری تفکیکپذیرند، و این که شما میتوانید احساس آشنایی داشته باشید بدون آن که قبلا آن موضوع را تجربه کرده باشید.
مطـالـعات انجام شده روی مغز توسط جان آلـگـتـون و مـالـکـوم بـراون از دانـشگاه کاردیف انگلستان که اخیرا بررسی تصاویر مغزی و مطالعه روی حیوانات آزمایشگاهی را به پایان رساندهاند از این نظریه حمایت میکند که مدارهای مختلفی در مغز یادآوری و آشنایی را تنظیم میکنند. آنها میگویند که قسمتهای مختلف بخش داخلی گیجگاهی مغز که در دوطرف مغز قرار دارند، مسوول جنبههای مختلف به یادآوری حافظه هستند. ناحیه خمیدهای که از مرکز این بخش عبور میکند و هیپوکامپ نام دارد به خاطر آوردن را از طریق حافظه شخصی تنظیم مـیکـنـد. ضمنا مطالعات نشان میدهند که نواحی اطــراف هـیـپـوکـامـپ کـه پــاراهـیـپــوکــامــپ نـامـیـده میشود در احساس آشنایی نقش دارد.
این نتایج با شواهد اسکن مغزی مرد لهستانی که در ابتدا معرفی شد و افراد مشابه وی جور درمیآید. در اسکن مغزی این افراد تخریب عظیم سلولهای عصبی در بخش گیجگاهی داخلی دیده میشود. هـمچنین صرعی که منشاء آن بخش گیجگاهی داخلی باشد پیشدرآمدهای آشناپنداری میشود که این نیز تایید دیگری بر یافتههای فوق میباشد.
این احتمال وجود دارد که مولین و کلیرلی هر دو درست گفته باشند. قسمتی از قشر مغز به نام قشر پری رینال اطلاعات مربوط به ارتباطهای فضایی، زمانی، مکانی و ترتیب وقایع را ثبت میکند. بنابراین احساسات طبیعی آشنایی میتوانند از مناظر و موقعیتهای مختلف ناشی شوند. درواقع به نظر آلن بروان، روانشناس دانشگاه ساترنمتودیست در دالاس تگزاس راههای زیادی برای ایجاد آشنایی کاذب وجود دارد. آزمایشهای او امکان وقوع حالات دیگری را بیان میکند. به عنوان مثال، او از گروهی از افراد خواست که برای یک لحظه به منظرهای نگاه کنند و مدتی بعد به آنها اجازه داد که منظره را با دقت بیشتر تماشا کنند. او میگوید اگر به منظرهای برای یک لحظه نگاه کرده باشید و مدتی بعد همان منظره را دوباره ببینید به نظر میرسد که قبلا آن منظره را دیدهاید ولی فاصله زمانی آن بسیار کوتاهتر از فاصله زمانی واقعی به نظر میآید.
مـشـکل اصلی برای توضیح آشناپنداری این نیست که چگونه میتوانید بدون آن که چیزی را بشناسید برایتان آشنا باشد، بلکه مشکل واقعی این اسـت کـه چـرا ایـن احساس باعث آشفتگی ما میشود. اد وایلد از انستیتو اعصاب در لندن بیان مــیکـنـد کـه خـلـق و هـیـجـان نـیـز در احـسـاس آشناپنداری سهیماند.
عجایبی از یک بیماری
آشناپنداری به خودی خود مقوله عجیبی است و هنوز جنبههای مختلف آن به درستی شناخته نشده است. اما نکات جالب توجهی درباره آشناپنداری وجود دارد. مثلا این که حدودا 10 درصد مردم اظهار میکنند که هیچ وقت آشناپنداری را تجربه نکردهاند در حالی که برخی از افراد به طور مکرر دچار این حالت میشوند. کودکان برای اولینبار در حدود 8 یا 9 سالگی دچار این حالت میشوند که نشان میدهد درجهای از بلوغشناختی برای تجربه این حالت لازم است.
جالب است بدانید که آشناپنداری با افزایش سن کمتر و در مواقع خستگی، اضطراب یا عصبانیت بـیـشـتـر مـیشـود. هـمـچـنین این حالت همراه با وضعیتهایی که باعث اختلال درک زمان میشوند (مانند صرع و اسکیزوفرنی) تشدید میشود. هرچند که ژنی برای آشناپنداری وجود ندارد، ممکن است که بعضی از ژنهایی که با صرع همراه هستند بعضی از ما را بیشتر در معرض آشناپنداری قرار دهند.
وقتی که مشکلات شدت میگیرند
قسمتهایی از مغز که به خاطر آوردن آشنایی و هیجان را تنظیم میکنند، به طور گستردهای باهم ارتباط دارند. یک تحریک کوچک میتواند باعث احساس آشنایی خفیفی شود، در حالی که یک تحریک قوی میتواند به نواحی مجاور هیجانی سرایت کند و موجب احساس آشفتگی، سرنوشت شوم یا اخطار قبلی شود.
در سال 1955، ویلور پینفیلد آزمایشی را انجام داد که در آن شـوکـهای الکتریکی ضعیفی را به قسمتهای مربوط به حافظه بلندمدت مغز وارد کرد و به این ترتیب نشان داد که دژاوو ضعیفی را حتی به طور مصنوعی نیز میتوان ایجاد کرد. بررسیها نشان میدهد 8 درصد از کسانی که در آزمایش شرکت کرده بودند تصور میکردند در گذشته زندگی میکنند.
برخی از دانشمندان بر این باورند که نقش هـیـجـان در ایـجـاد حـس عـجـیـبپـنـداری کـه با آشناپنداری همراه است یک نقش محوری است. آنها بر این باورند که قسمت دیگری از مغز که آمیگدال نام دارد و با هیجان مرتبط است نیز در آشناپنداری نقش دارد.
آنها میگویند احتمالا بدون برانگیخته شدن هیجان، مغز نمیتواند شخص یا مکانی که قبلا دیدهاید را شناسایی کند. از سوی دیگر انگیزش نامتناسب هیجانات باعث میشود که احساس کنید موضوع برایتان آشناست در حالی که واقعا اینطور نیست.
آخــریــن جـزء آشـنـاپـنـداری، یـعـنـی احـسـاس غیرممکن بودن، احتمالا از بخش علتیابی مغز نـشـات مـیگـیرد. وقتی دانش عقلانی و غریزه هیجانی دو چیز مختلف را بیان میکنند، احساس میکنید که در این میان چیزی اشتباه است. این جزءنهایی در افراد مبتلا به دمانس وجود ندارد، بنابراین آنها این تجربیات خود را کاملا طبیعی میپندارند.
در حالی که آشناپنداری در حال فاشکردن رازهای خود میباشد، هنوز راه طولانی وجود دارد تا متوجه شویم چگونه در برابر واقعیت، خیالپردازی، رویا یا تجربه تصمیمگیری میکنیم. در نـهـایـت بـه گـفته وایلد، آشناپنداری یکی از عـجیبترین تجربههای مغزی در افراد طبیعی است.
علاقه مندی ها (Bookmarks)