دوست عزیز، به سایت علمی نخبگان جوان خوش آمدید

مشاهده این پیام به این معنی است که شما در سایت عضو نیستید، لطفا در صورت تمایل جهت عضویت در سایت علمی نخبگان جوان اینجا کلیک کنید.

توجه داشته باشید، در صورتی که عضو سایت نباشید نمی توانید از تمامی امکانات و خدمات سایت استفاده کنید.
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 5 , از مجموع 5

موضوع: داستان چند قسمتی شاه میداس

Threaded View

پست قبلی پست قبلی   پست بعدی پست بعدی
  1. #5
    کاربر اخراج شده
    رشته تحصیلی
    الکترونیک
    نوشته ها
    1,528
    ارسال تشکر
    11,753
    دریافت تشکر: 9,183
    قدرت امتیاز دهی
    0
    Array
    setayesh shb's: خوشحال3

    پیش فرض پاسخ : داستان چند قسمتی شاه میداس

    بسمه تعالی
    قسمت چهارمقسمت آخر)خب میداس مگر تو خوشبخت ترین انسان روی زمین نیستی؟میداس اشک هایش را پاک کرد و دوباره آن مرد غریبه را دید که روبرویش ایستاده بود.نه نه!من بدبخت ترین انسان روی زمین هستم.چرا مگر آرزویت را برآورده نکردم؟میداس اشک ریزان گفت:جرا اما حالا همین آرزو بلای زندگی ام شده است همه چیزهایی را که واقعا دوست داشتم از دست داده امغریبه پرسید:حالا حاضری قدرت جادویی دست هایت را با یک تکه نان یا یک لیوان آب عوض کنیمیداس گفت: بله بله حاضرم همه ی طلا هایم را بدهم و فقط دختر عزیزم به حالت اول برگردد.پس همین حالا به طرف رودخانه به راهت ادامه بده تا به سرچشمه ی آن برسی.خودت را در آب بشوی تا قدرت جادویی تو شسته شود.کوزه ای هم با خودت ببر و از آب آن چشمه پر کن. اگر آب این کوزه را روی هرچیزی که به طلا تبدیل شده بریزی به شکل اول برمیگردد.مرد غریبه این را گفت و ناپدید شد.میداس همین که به چشمه رسید بدون آنکه حتی کفش هایش را درآورد به داخل آب پرید.بعد از آنکه آب چشمه لباس های طلایی اش را به حال اول درآورد نگاه میداس به بنفشه هایی زیبایی آفتاد که در کنار رودخانه روییده بود.میداس به طرف بنفشه رفت و انگشتش را به آرامی روی آن کشید.وقتی دید که بنفشه زیبا به طلا تبدیل نشد از خوشحالی فریاد زد و جست و خیز کرد.میداس به قصر باز گشت و فورا مقداری از آب کوزه را روی سر دخترش ریخت.همین که آب به گونه های اورلیا رسید او به حال اولش برگشت و شروع به خندیدن کرد.اورلیا حتی به یاد نمی آورد مدتی به شکل مجسمه ای طلایی بوده است. بعد هر دو به باغ رفتند. میداس آب کوزه را روی گل ها میریخت و اورلیا هم با زنده شظدن هر گل از خوشحالی دست میزد و شادی میکردپس از ان میداس هر چیزی را که به طلا تبدیل کرده بود به حال اول برگرداند.او فقط یکی از گل های طلایی را نگه داشت تا هیچ وقت خاطره ی تلخ دست های جادوییش را فرا موش نکند

  2. 2 کاربر از پست مفید setayesh shb سپاس کرده اند .


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. موزه بین المللی افغانستان؛تی آی ال.تی.دی
    توسط وحید 0319 در انجمن معماری منظر
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 25th August 2012, 11:39 AM
  2. بودجه بندی عملیاتی و بسترهای مورد نیاز آن
    توسط h.jabbari در انجمن مقالات تخصصی حسابداری
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 31st July 2012, 12:49 PM
  3. روباتی که به استخدام ناسا درآمد
    توسط neginekimiya در انجمن رباتیک ، مکاترونیک
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 18th September 2010, 12:34 PM
  4. داستان خوشبختی
    توسط آبجی در انجمن کارگاه داستان نویسی
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 4th April 2010, 01:30 AM
  5. معرفی محوطه های باستان شناختی استان قزوین
    توسط آبجی در انجمن ایران شناسی
    پاسخ ها: 3
    آخرين نوشته: 9th March 2010, 02:17 AM

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •