السلام علیک یا اباعبدالله
حی علی العـــــــــــــــــــــــــ ــــــــزاء
باز از سینه، دلم
با دل خون
پای برهنه زده بیرون
به گمانم شده مجنون
به کجا میبردم
این که چنین بال کشیده است و پریده است و رهیده است
چه جانکاه
کشید از دل خون آه
دلم سوخت برای دلم و
تا که نشستم به بر حرف دل خویش
شنیدم که به لب
ندبه کنان – مویه کنان – موی کنان
آه کشان – از دل و جان – گفت :
سوال از چه ؟
ببین حال شب و روزم و این غصه جانسوز
که یاران و رفیقان همه گشتند مسافر
همه زائر
همه حاجی
همه مُحرم
و گمانم که هم الان همگی گرم طوافند
به دور حرم قبله عالم
همان عشق معظم
همان روح مکرم
خداوند غم و اشک محرم
و من غم زده اینجا
تک و تنها..
باز هم با دل خون گفت:
دل من
تو کجا دیده دو چشمت
که در این ظلمت گمراهی و این عصر سیاهی
که کسی خرج کسی شعله کبریت نکرده است
دو خورشید طلائی
که دو تا پرچم سرخ است نمادش
به مدار هم و با هم
بدرخشند و بتابند و نخوابند
شب و روز دل گمشدگان را
چو بیابند
بیارند و سر سفره ارباب نشانند
چه بزمیست در این سفره
که یک سوی بود جنت الارباب و
بود سوی دگر جنت العباس
و در آن بین چه بین الحرمینی است
که با شور حسینی همه سینه زنان -گریه کنان- ناله زنان
شور بگیرند
برای پسر حضرت زهرا..
شاعر:عرب خالقی
علاقه مندی ها (Bookmarks)