دوست عزیز، به سایت علمی نخبگان جوان خوش آمدید

مشاهده این پیام به این معنی است که شما در سایت عضو نیستید، لطفا در صورت تمایل جهت عضویت در سایت علمی نخبگان جوان اینجا کلیک کنید.

توجه داشته باشید، در صورتی که عضو سایت نباشید نمی توانید از تمامی امکانات و خدمات سایت استفاده کنید.
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 1 , از مجموع 1

موضوع: باز گفتم به خدا

Threaded View

پست قبلی پست قبلی   پست بعدی پست بعدی
  1. #1
    دوست آشنا
    رشته تحصیلی
    computer-software
    نوشته ها
    1,431
    ارسال تشکر
    8,825
    دریافت تشکر: 5,728
    قدرت امتیاز دهی
    3262
    Array

    Lightbulb باز گفتم به خدا

    در هوایی آرام
    همراه کمی نم نم باران
    سرخوش و شاد و غزلخوان
    پی افکار پر از شوق خودم
    نه هراسی نه کمی دغدغه
    تنها نگهم قرمزی نور چراغی را دید
    که به اجبار مرا گفت بایست!
    و من اما سرحال
    گوش دادم به صدایی دلچسب که برایم همه اش خاطره بود
    در همین حین که در حال شنیدن بودم
    کودکی را دیدم
    که هراسان بود و پی دستی میگشت که بگیرد دستش
    من دلم غرق نگاهش شد و آن صورت ماهش
    دل من را خون کرد،خیس شد چشمانم
    باز گفتم به خدا
    باز گفتم که خدا!
    آخر این رسمش نیست
    چه گناهی دارد
    کودکی بیش که نیست !
    به چه جرمی اینجاست؟
    چه دلیلی دارد که شتابان باشد و به این رسوایی در پی
    لقمه ای نان باشد؟!
    فرق او چیست مگر؟
    و کمی آنسوتر
    کودکی با دل شاد روزگارش آباد
    به همراه پدر با مادر
    شکلکی ناب نثارش بکند
    به خودم خندیدم
    که فقط می دیدم
    که فقط حرف زدم
    و چراغم سبز است
    من که باید بروم اما او به یقین هست تا تاریکی
    حیف اما صد حیف
    که از این انسانها باز هم خواهم دید
    منه بی درد
    چاره ای نیست
    باید بروم...........


    شعر از نادیا پوریوسف



  2. 3 کاربر از پست مفید elinaaa سپاس کرده اند .


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •