دوست عزیز، به سایت علمی نخبگان جوان خوش آمدید

مشاهده این پیام به این معنی است که شما در سایت عضو نیستید، لطفا در صورت تمایل جهت عضویت در سایت علمی نخبگان جوان اینجا کلیک کنید.

توجه داشته باشید، در صورتی که عضو سایت نباشید نمی توانید از تمامی امکانات و خدمات سایت استفاده کنید.
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 5 , از مجموع 5

موضوع: داستان چند قسمتی شاه میداس

Threaded View

پست قبلی پست قبلی   پست بعدی پست بعدی
  1. #3
    کاربر اخراج شده
    رشته تحصیلی
    الکترونیک
    نوشته ها
    1,528
    ارسال تشکر
    11,753
    دریافت تشکر: 9,183
    قدرت امتیاز دهی
    0
    Array
    setayesh shb's: خوشحال3

    پیش فرض پاسخ : داستان چند قسمتی شاه میداس

    بسمه تعالی
    قسمت دوم:میداس سرش را بلند کرد و با تعجب مرد جوانی را در میان نور دید.فهمید که آن مرد یک انسان معمولی نیست چون در اتاق قفل بود و هیچ راه دیگری هم برای وارد شدن به اتاق وجود نداشت.مرد جوان گفت:دوست عزیزم!مرا نشناختی؟میداس سرش را تکان داد.مرد جوان لبخند زد. به نظر رسید که سکه های طلای داخل صندقچه درخشان تر شده اند.مرد جوان گفت:من همان پیر مردی هستم که دیشب در مهمانی تو بودم.من بدون اجازه به باغت آمدم اما تو به جای آنکه تنبیهم کنی از من پذیرایی کرد. میخواستم میهمان نوازی تو را جبران کنممواما با ابن همه طلا که داری نباید به چیزی احتیاج داشته باشی .میداس فریاد زد:نه نه این طور نیست.هیچ کس نمیتواند به اندازه ی کافی طلا داشته باشد.مرد جوان خندید و گفت:خب پس چه چیزی تو را خوشحال میکند؟میداس کمی فکر کرد و گفت: اگر به هر چیزی دست میزنم آن چیز به طلا تبدیل شود خوشبخت ترین مرد دنیا میشوم.مرد جوان پرسید آرزویت همین است؟میداس با اطمینان گفت بله چون میتوانم هر چیزی را به طلا تبدیل کنممرد جوان گفت:خوب فکر من دوست من!میداس دوباره گفت: اگر با دست زدن به هر چیز بتوانم آن را به طلا تبدیل کنم خوشبخت ترین مرد دنیا خواهم بود.مرد جوان گفت پس از این لحظه تو میتوانی هر چیزی را به طلا تبدیل کنی.سپس صورت مرد جوان روشن و روشن تر شد تا حدی که میداس مجبور شد چشمانش را ببندد.وقتی چشمانش را باز کرد مرد جوان رفته بود و او بار دیگر تنها شده بود.آیا مرد جوان درست گفته بود
    میداس با شور و شوق زیاد به کلید بزگی که به کمرش بسته بود دست کشید.اما کلید به طلا تبدیل نشد.نا امید و سرگردان به اطراف اتاق تاریک نگاهی انداخت و با خودش فکر کرد که شاید خواب دیده است

    - - - به روز رسانی شده - - -

    بسمه تعالی
    قسمت دوم:میداس سرش را بلند کرد و با تعجب مرد جوانی را در میان نور دید.فهمید که آن مرد یک انسان معمولی نیست چون در اتاق قفل بود و هیچ راه دیگری هم برای وارد شدن به اتاق وجود نداشت.مرد جوان گفت:دوست عزیزم!مرا نشناختی؟میداس سرش را تکان داد.مرد جوان لبخند زد. به نظر رسید که سکه های طلای داخل صندقچه درخشان تر شده اند.مرد جوان گفت:من همان پیر مردی هستم که دیشب در مهمانی تو بودم.من بدون اجازه به باغت آمدم اما تو به جای آنکه تنبیهم کنی از من پذیرایی کرد. میخواستم میهمان نوازی تو را جبران کنممواما با ابن همه طلا که داری نباید به چیزی احتیاج داشته باشی .میداس فریاد زد:نه نه این طور نیست.هیچ کس نمیتواند به اندازه ی کافی طلا داشته باشد.مرد جوان خندید و گفت:خب پس چه چیزی تو را خوشحال میکند؟میداس کمی فکر کرد و گفت: اگر به هر چیزی دست میزنم آن چیز به طلا تبدیل شود خوشبخت ترین مرد دنیا میشوم.مرد جوان پرسید آرزویت همین است؟میداس با اطمینان گفت بله چون میتوانم هر چیزی را به طلا تبدیل کنممرد جوان گفت:خوب فکر من دوست من!میداس دوباره گفت: اگر با دست زدن به هر چیز بتوانم آن را به طلا تبدیل کنم خوشبخت ترین مرد دنیا خواهم بود.مرد جوان گفت پس از این لحظه تو میتوانی هر چیزی را به طلا تبدیل کنی.سپس صورت مرد جوان روشن و روشن تر شد تا حدی که میداس مجبور شد چشمانش را ببندد.وقتی چشمانش را باز کرد مرد جوان رفته بود و او بار دیگر تنها شده بود.آیا مرد جوان درست گفته بود
    میداس با شور و شوق زیاد به کلید بزگی که به کمرش بسته بود دست کشید.اما کلید به طلا تبدیل نشد.نا امید و سرگردان به اطراف اتاق تاریک نگاهی انداخت و با خودش فکر کرد که شاید خواب دیده است

  2. 3 کاربر از پست مفید setayesh shb سپاس کرده اند .


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. موزه بین المللی افغانستان؛تی آی ال.تی.دی
    توسط وحید 0319 در انجمن معماری منظر
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 25th August 2012, 10:39 AM
  2. بودجه بندی عملیاتی و بسترهای مورد نیاز آن
    توسط h.jabbari در انجمن مقالات تخصصی حسابداری
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 31st July 2012, 11:49 AM
  3. روباتی که به استخدام ناسا درآمد
    توسط neginekimiya در انجمن رباتیک ، مکاترونیک
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 18th September 2010, 11:34 AM
  4. داستان خوشبختی
    توسط آبجی در انجمن کارگاه داستان نویسی
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 4th April 2010, 12:30 AM
  5. معرفی محوطه های باستان شناختی استان قزوین
    توسط آبجی در انجمن ایران شناسی
    پاسخ ها: 3
    آخرين نوشته: 9th March 2010, 01:17 AM

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •