سایت علمی نخبگان جوان در ششمین جشنواره و نمایشگاه رسانه های دیجیتال

[kamanabroo]

چرا آقا مهدی؟

شوخی بود

من مشکلی ندارم اما مهم اینه که آقا مصطفی گفتن نزارن

و اینکه از بس تو عکس گرفتن شلوغ بازی در آوردیم که آخرش نفهمیدیم چند تا عکس با کی انداختیم

تازه از بیرون غرفه هم یه عده داشتن صحنه رو در موبایل شخصی شون بعنوان یه پدیده نو ظهور ثبت می کردن

کلا عکسامون رفت دیگه

خلاصه اگه فردا هر جور عکسی از من دیدید که تعجب انگیز ناک بود من نبودم ها گفته باشم فتوشاپه

[*FATIMA*]

در راستای تایید مطالب فوق:
کلا ابمیوه ها همشون ترش بود
یه دفه هم که دلستر اومد تو غرفه مزه انگور ترش میداد که معده رو سوراخ میکرد
روزای اخر هم دیگه دلستر و شربت و اینا همش میریخت رو میز و صندلی
بعد که میشستیم رو صندلی میدیدیم که چسبیدیم بهش
تازه انقدر میخندیدیم و حرف میزدیم فک درد میگیرفتیم
حالا قضیه ناهارا بماندددد

آره ، یادم رفت اینم بگم که این آقا هادی ما همه خوراکی ها رو ترش تصور می کرد ! حتی شیرینی تر !
آخر سر من نفهمیدم این مزه شیرین که میگه یعنی چی !

[Only Math]

تازه کلی هم تولد داشتیم
مظلوم جمع هم که طبق معمول خودم بودم اثباتشم اون بادکنکای نارنین من بود که میترکوندنش
هیچ خوردنی ترشی هم نداشتیم ( قابل توجه اقا هادی )
خلاصه کلی گفتیم و خندیدیم جای همه خالی. امیدوارم سال بعد دوستان بیشتری بیان.
از همه دوستانی که تو این مدت کنار ما بودن ممنونم خوبی بدی از ما دیدین حلال کنین

[kamanabroo]

همه بچه ها باحال بودن خداییش

به قول هادی از بس خندیدیم و فک زدیم دیگه فکمون داشت می ترکید از درد..

حیف اون شیرینی ها که نمی گذاشتید بخورم

یه دقیقه اگه مهلت می دادید دو تا هم به من می رسید خوووووووووب

البته به همون یکی هم قانع بودیم

بخور بخور هاشو ما نبودیم جامون خالی

[وحید 0319]

همه بچه ها باحال بودن خداییش

به قول هادی از بس خندیدیم و فک زدیم دیگه فکمون داشت می ترکید از درد..

حیف اون شیرینی ها که نمی گذاشتید بخورم

یه دقیقه اگه مهلت می دادید دو تا هم به من می رسید خوووووووووب

البته به همون یکی هم قانع بودیم

بخور بخور هاشو ما نبودیم جامون خالی

سلام...ممنون...خوشحالیم شمارو دیدیم از نزدیک .آقا این شیرینی تر پس چی بود جلوتون؟تازه ما هی میگفتیم بفرمایین ؟

[*FATIMA*]

.آقا این شیرینی تر پس چی بود جلوتون؟تازه ما هی میگفتیم بفرمایین ؟

راست میگنا ! البته هر دفعه تعارف می کردن ، یکی هم شیرینی دوستان نوش جان می کردن (قابل توجه بعضی ها !

[*FATIMA*]

مظلوم جمع هم که طبق معمول خودم بودم اثباتشم اون بادکنکای نارنین من بود که میترکوندنش

این یکی به شدت تکذیب میشه !
چون مظلوم ترینشون من بودم

[SUB-Z3RO]

در مورد اين غول بقلي
اين آقا واقعا عرض و طولي برابر با ناوهاي هواپيما بر داشت
ولي قلبش قد پاستيل بود
اين آقا مسئول تداركات غرفه ي بقليه ما بود
اون اولا ميومد تو انبار پشت غرفشون ، ما فقط سايشو ميديدم ، چنان گنده بود ، هيچ كس جرات نداشت بنر رو بزنه كنار و ببينه كه اون پشت كيه
بعدا فهميديم مهربونه ، ولي خب هيكلش زيادي بود
اونايي كه نديدن ، اصلا نگران نباشن ، عكس زياد ازش گرفته شد . . .

[kamanabroo]

سلام...ممنون...خوشحالیم شمارو دیدیم از نزدیک .آقا این شیرینی تر پس چی بود جلوتون؟تازه ما هی میگفتیم بفرمایین ؟

سلام خواهش می کنم همچنین خیلی خوشحال شدم از زیارت شما و دوستان.

شیرینی تر بود ولی مگه جرات می کردی برداری آخرش از فرصت استفاده کردیم و یه دونه رو برداشتیم

در مهمان نوازی شما که عالی بود حرفی نیست انصافا پرشور و خیلی صمیمی بود واقعا ممنونم از همه عزیزانی که اونجا زحمت کشیدن از خانم ها و آقایان

[نارون1]

سلام به همه دوستان

خیلی خوشحالم قسمت شد بتونم دوستان عزیز رو از نزدیک ملاقات کنم.....

خیلی خوب بود ، جای همه اونایی که نیومدن واقعا خالی بود .....

همه دوستان خیلی زحمت کشیدن ، هرکدوم به نوعی ... از همشون ممنونم

از آقا مصطفی و خانوم دکتر خیلی تشکر میکنم .......