دوست عزیز، به سایت علمی نخبگان جوان خوش آمدید

مشاهده این پیام به این معنی است که شما در سایت عضو نیستید، لطفا در صورت تمایل جهت عضویت در سایت علمی نخبگان جوان اینجا کلیک کنید.

توجه داشته باشید، در صورتی که عضو سایت نباشید نمی توانید از تمامی امکانات و خدمات سایت استفاده کنید.
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 3 , از مجموع 3

موضوع: فلسفه آفرینش انسان

Threaded View

پست قبلی پست قبلی   پست بعدی پست بعدی
  1. #3
    دوست آشنا
    نوشته ها
    715
    ارسال تشکر
    4,706
    دریافت تشکر: 9,662
    قدرت امتیاز دهی
    2688
    Array

    پیش فرض پاسخ : فلسفه آفرینش انسان

    - - - به روز رسانی شده - - -


    « سانتهیلر » در مقدمه ی علم الاخلاق ، از ارسطو چنین نقل می کند:
    « کسی با خود به مبارزه برخاسته است که نمی خواهد بداند از کجا آمده است و آن « ایده آل ِ مقدسی » که بایستی نفس خود را برای رسیدن به آن ایده ال تربیت نماید چیست ؟»


    از نظر ارسطو « شناخت معماهای آفرینش » اساسی ترین مسئله برای انسان است و کسی که نمی خواهد بداند از کجا آمده و چه باید بکند تا شخصیت خویش را به رشد و کمال برساند ، با خویشتن ِ خویش به مبارزه برخاسته است .
    نکته ی قابل اهمیت در سخن ارسطو این است که وی رابطه ی دقیقی میان « شناخت هدف آفرینش » و « تربیت و سازندگی انسان » برقرار می داند .
    شکی نیست که اساسی ترین مسئله در تربیت ، وجود آرمان و ایده آل است ، زیرا تنها با داشتن آرمان و هدف است که انسان می داند که « چه باید بشود » و به ناگزیر « چه باید بکند » و کدامین ایده آل و آرمان می تواند برای انسان مفیدتر از فلسفه ی آفرینش باشد!

    خیام نیز این گونه از معمای آفرینش سخن می گوید :
    از آمدنم نبود گردون را سود - وز رفتن من جاه و جلالش نفزود
    وز هیچ کسی نیز دو گوشم نشنود - کاین آمدن و رفتنم از بهر چه بود

    شمس تبریزی نیز به مریدان خود چنین سفارش می کند :
    « در بند ِ آن باش که من کیم ؟ و چه جوهرم ؟ و به چه آمده ام ؟ و به کجا می روم ؟ و اصل من از کجاست ؟ و این ساعت در چه ام ؟ و روی به چه دارم ؟ »
    ( مقالات شمس تبریزی - ص 192 )

    موریس مترلینگ این گونه فلسفه ی آفرینش را مطرح می کند:
    « از بزرگترین و مرموزترین اسرار جهان و اسرار زندگی ما این است که : چرا ما را به وجود آوردند ؟


    آفرینش چرا ؟!

    دستگاه آفرینش با این قانون بزرگ و با این جهان بزرگ که در آن یکصد هزار کهکشان مانند دنیای ما وجود دارد ،

    چه احتیاجی داشت که من و شما را بیافریند؟!
    و اگر من و شما نبودیم ، به کجای دنیا برمی خورد؟
    و اگر قبلا این کره ی خاکی - که ما روی آن زندگی می کنیم - نبود ، چه زیانی به آفرنیش می رسید؟!
    (مجله هنر و مردم ، شماره 139 ، ص 51 )

    مشاهده ی جهان هستی با هزاران هزار کهکشان و سحابی هایش ، و نظم و هماهنگی دقیقی که بر امام اجزاء آن حکمفرماست ، هر انسان اندیشمندی را به شگفتی وامی دارد.
    و همین « حیرت در هستی » است که انسان را به « اساسی ترین سوال از دستگاه خلقت » می کشاند .
    مترلینگ نیز بر اثر این حیرت ، در این اندیشه است که اسرار ِ جهان ِ هستی چیست ؟
    و نقش انسان در کارگاه بزرگ ِ وجود کدام است ؟
    و آیا خلقت او در این میان نقش موثری داشته است یا نه ؟

    ژان فوارستی ، افتصاد دان آلمانی چنین می گوید:
    « هر چه ترقی بیشتر می شود ، این سوال برای انسان مطرح می شود که : چرا به دنیا آمده و چرا باید بمیرد و منظور از آمدن و رفتن چیست ؟ »

    این سخن از دیدگاه یک اقتصاد دان، که در شناسائی های خود تنها به مسائل مادی و کالا و سرمایه و کار و ... می اندیشد ، قابل ملاحظه است که می گوید هر چه ترقی ِ انسان مادی بیشتر می شود و انسان بر طبیعت تسلط می یابد و نیروهای آن را تسخیر می کند ، و به رفاه بیشتری می رسد ، باز هم سوال از فلسفه ی آفرینش مطرح است ، و این ترقی های مادی نمی توانند جای آن را بگیرند و این نیاز اساسی انسان را ارضاء کنند.

    الین کارول کارکالتیس می گوید:
    « بشر در طول تاریخ ، همیشه با خود اندیشیده : از کجا آمده ام ؟ برای چه آمده ام؟ به کجا خواهم رفت ؟
    صدها کتاب ِ ماوراء الطبیعه در این سه سوال بحث کرده اند .
    معمای وجود چیز تازه ای نیست و از بدو خلقت مورد نظر بوده و بشر در حل آن کوشیده است »

    کارکالتیس به این نکته به خوبی اشاره کرده است که سوال از فلسفه آفرینش سوال تازه ای نیست و همواره برای انسان ها مطرح بوده است .
    از همینجاست که می گوییم این سوال ریشه ی « درون ذاتی » دارد ، نه برون ذاتی.
    مطالعات و تحقیقات فراوانی هم که برای شناخت « معمای آفرینش » انجام گرفته ، حاکی از ارزش و اهمیت آن است.

    اوژن یونسکو نیز در برابر معمای وجود ، این گونه می اندیشد:
    « انسان وقتی به طور مجزا و فردی ، خود را با جهان هستی رویاروی می کند و صادقانه و بدون آنکه نیازی به بازگو کردن برداشت های ناشی از این رویاروئی باشد ،
    می اندیشد ،
    با شگفتی ِ بسیار جلوه های تجریدی آن را تحسین می کند،
    و به اعتبار ذهنیت خویشتن ِ خویش ، با مفهومی که ژرفائی را القا می کند،
    از خود - یا نمی دانم چه کسی ! - می پرسد :
    مفهوم ِ این همه چیست ؟!
    این سوالی است که در فلسفه ریشه دارد و ذهنیت و درونمایگی ِ آن به طور غریبی دل مشغول کننده است ؛
    می پرسید و نمی دانید از چه کسی !!
    فقط پرسشی است که وجود دارد و در ذهن پویای شما واقعیتی از اعتبار و ارزشی مفهوم گرایانه می گیرد.
    سوالی در حال و هوای معنی ، دلیل و علت و معلول ، یک ناشناخته متافیزیکی که شما را به سوی افکار و تصورات متافیزیکی رهنمون و جسمیت وجودی گرفته اند.
    منظورم این است که چرا بعضی چیزها وجود دارند . چرا به جای نبودن ها و بودن ها وجود دارند؟ ... »

    به نظر یونسکو انسان در برخورد با جهان و موجودات زمینی این اندیشه ی متافیزیکی بر ذهنش خطور می کند که چرا انسان و جهان به وجود آمده است؟
    برای آنکه انسان بتواند زندگی کند ، باید اینگونه سوالات متافیزیکی را برای خود مطرح کند.
    به نظر وی ، شناخت و پذیرش مسائلی چون فلسفه ی آفرینش و معمای مرگ ، به انسان ها این قدرت را می بخشد تا با یکدیگر مهربانتر و صمیمی زندگی کنند.

    در اینجا باید یک سوال را مطرح کرد ، و آن اینکه آیا بشریت در سیر تاریخی خود به جواب صحیح و منطقی ِ سوالات فوق رسیده است یا نه؟
    تنهاییم را با کسی قسمت نـــمی کنم که روزی تنهایم بگذارد ... ... روح خـــداست که در مــــــن دمیـــده و احســـــاس نام گرفته شده است ...ارزان نمی فروشمش...

  2. 3 کاربر از پست مفید reza-1369 سپاس کرده اند .


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •