راستش نمیدونم این حرفا چقدر به دردتون میخوره...بچه که بودم کلی با داداشم سر همه چی دعوام میشد،یه جوری که تصورشم نمیکردم یه روزی ما رابطمون با هم خوب بشه...عوضش با اون یکی داداشم رابطم خوب بود و همیشه هوای منو داشت...البته همشم دعوا نمیکردیم خیلی وقتا هم با هم بازی میکردیم ولی تهش دعوا میشد...بازی های پسرونه...مثلا یادمه داداشام کلی از این ماشین کوچولوها داشتن،یا کلی تیله های قشنگ...گاهی وقتا فوتبالم با هم بازی میکردیم...یه وقتایی منو بازی نمیدادن بعد منم کلی گریه و زاری که منم بازی بدین...ما گاهی تو خونه فوتبال بازی میکردیم بعدم آخرش یه چیزیو میزدیم میشکستیم...خوشم میاد اون موقع من چون کوچیکتر از داداشام بودم بابام دعوام نمیکرد عوضش اونا کلی نصیحت میشدن...یادش بخیر...اما از وقتی به خاطر تحصیل و کارشون از من دور شدن خیلی دلم براشون تنگ میشه و رابطمون با هم خیلی خوبه و دیگه از دعوا و این چیزا خبری نیست...خیلی پر حرفی کردم...![]()
علاقه مندی ها (Bookmarks)