گاهی گمان نمیکنی و میشود
گاهی نمی شود که نمی شود
گاهی هزار دوره دعا بی اجابت است
گاهی نگفته قرعه به نام تو می شود
گاهی گدای گدایی و بخت نیست
گاهی تمام شهر گدای تو می شود.
گاهی گمان نمیکنی و میشود
گاهی نمی شود که نمی شود
گاهی هزار دوره دعا بی اجابت است
گاهی نگفته قرعه به نام تو می شود
گاهی گدای گدایی و بخت نیست
گاهی تمام شهر گدای تو می شود.
گاهي دلت گرفتهنميداني دردت را به كه بگويي
كه بشنود
و نشنيده بگيرد...!!
دلم گرفته است ...
گاهی آدمها هرچه دلشان می خواهد از مغازه ها می خرندو چون هیچ مغازه ای نیست
که در آن دوست بفروشد
انسانها مانده اند بی دوست .....
- - - به روز رسانی شده - - -
گاهی همه چیز در چرخه بیهوده ای به نام تکرار میگذردتکرار
تکرار
تکرار.........
باید این چرخه را دور بزنم !
گاهی گفتی بخوان خواندم اگر چه گوش نسپردیحالا که لالم خواستی پس خود بخوان ای دوست.....نامهربانی را هم از تو دوست خواهم داشتبیهوده می کوشی بمانی مهربان ای دوست...
گاهی حالمان چه باور کنی، چه باور نکنی خوب نیست،دلمان به اندازه همه دنیا گرفته،و حال و روزمان به هیچ چیز شبیه نیست... حتی به خودمان..
گاهی آدَمــهآ کنــآرَت هَستَند .. تآ کِـــی ؟تآ وَقتـــی کهــ به تــو اِحتــیآج دآرَند ! اَز پیشــت میرَوَند یک روز .. کُدآم روز ؟ وَقتی کســی جآیَت آمَد ! دوستَــت دآرَند .. تآ چهــ موقع ؟تآ موقعی کهــ کسی دیگَر رآ بَرآی دوســت دآشـتَن پیــدآ کُنـَند ! میگویَــند عآشــقَت هَســتَند بَرآی ِ هَمیشه ! نَــه .. ! فَـقَـط تآ وَقتی کهـ نوبَت ِ بــآزی بآ تــو تَمآم شَوَد .. وَ این اَست بآزی ِ بآهَــم بودَن
گاهی دلم برای کسی تنگ است
که تا شمالترین شمال
و درجنوب ترین جنوب
همیشه درهمه جا
آه با که بتوان گفت؟
که بود با من و پیوسته نیز «بی من» بود
و کار من ز فراقش فغان و شیون بود
کسی که بی من ماند!
کسی که با من نیست!
ویرایش توسط وحید 0319 : 10th September 2012 در ساعت 03:13 PM
گاهی خواب می دیدم
هنوز
زنده ام
و فردایم
از پرنده
لبریز است.صدای بال می آمد
در سکوتی که
در حضور ماه
می تابیدپروازی باید
در پیش باشد
و شاخه ای
برای نشستن...
گاهی میخواهم فریاد بزنم ...اما از بس سکوت کردم ....از داخل دلم....فریاد میزنند سکوت کن....فریاد بس است....
گاهی«دلتنگی» مثل «بهمن» است. یکهو آوار میشود روی سرت و تو قبل از اینکه حتی بفهمی، مردهای.مثل باریدن برف نیست که بشود زیرش بازی کرد و دوید و خندید و آدمک ساخت و هویج چسباند توی صورتش.مثل بهمن است و تو اصلا نمیفهمی کی قرار است روی سرت هوار شود.
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
علاقه مندی ها (Bookmarks)