دوست عزیز، به سایت علمی نخبگان جوان خوش آمدید

مشاهده این پیام به این معنی است که شما در سایت عضو نیستید، لطفا در صورت تمایل جهت عضویت در سایت علمی نخبگان جوان اینجا کلیک کنید.

توجه داشته باشید، در صورتی که عضو سایت نباشید نمی توانید از تمامی امکانات و خدمات سایت استفاده کنید.
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 10

موضوع: اعترافات زیبا

Threaded View

پست قبلی پست قبلی   پست بعدی پست بعدی
  1. #2
    همکار تالار هنر های تجسمی
    رشته تحصیلی
    میراث فرهنگی: صنایع دستی (سرامیک) / مرمت و حفظ آثار
    نوشته ها
    1,163
    ارسال تشکر
    2,414
    دریافت تشکر: 3,522
    قدرت امتیاز دهی
    412
    Array

    پیش فرض پاسخ : اعترافات زیبا

    بنام خدای مهربان

    نقل قول نوشته اصلی توسط پرنا نمایش پست ها
    اعترافات زیبا!
    >شمیم:
    >اعتراف می کنم معلم دوم دبستانم می گفت: املاها رو خودتون بنویسید که من با دوربین مخفی می بینم کی به حرفام گوش می ده... از اون روز کار من شده بود گشتن سوراخ سمبه های خونه و سوال های مشکوک از مامان بابام: امروز کی اومد؟ کی رفت؟ به کدوم وسیله ها دست زد؟ بیشتر هم به دریچه کولر شک داشتم!
    چه ماجرای شبیهی! دستتون درد نکنه کلی خندیدیم.
    ما هر روز اعتراف می کنیم. اینم یکیش: بچه که بودیم این ترفند رو پدر عزیز در مورد ما اجرا می کرد. می گفت توی خونه دوربین گذاشتم ببینم مشقاتونو می نویسین یا نه! تلوزیون رو هم باز نمی کنین تا ما بیاییم. منم می پرسیدم شما که توی راهین و رانندگی . می گفت خب از اونجا دارم می بینمتون. راستش منم تا مدتها به داشبورد ماشین مشکوک بودم که اگه بازش کرد ببینم. ولی چه تأثیری داشته که تا اومدنشون دیگه مشقی نمی موند.

    نقل قول نوشته اصلی توسط پرنا نمایش پست ها
    اعترافات زیبا!
    بهزاد:
    اعتراف می کنم کلاس اول دبستان بودم تحت تاثیر این حرفا که نباید به غریبه آدرس خونه تون رو بدید، روز اول به راننده سرویس آدرس اشتباهی دادم و از یه مسیری الکی تا خونه پیاده رفتم و تازه فرداش موقعی که سرویس دنبالم نیامد تازه شاهکارم برای خانواده معلوم شد!

    اعتراف می کنم چند ماه پیش تو شرکت بودم سر کارام یهو مدیر عامل از تو اتاق خودش گفت: امیـــــــر جووون... بلند گفتم جانم؟ گفت خیلی می خوامـــت... گفتم منم همین طور... گفت پیش ما نمیای؟ گفتم چرا، حتماً... از پشت میزم بلند شدم برم توی اتاقش. به در اتاقش که رسیدم دیدم داره تلفنی با دوستش حرف می زنه و من از شدت ضایعگی دیوار رو گاز گرفتم...

    بتی:
    اعتراف می کنم یکی از معضلات دوران بچگیم این بود که چرا من نمی تونم مثل شخصیت های کارتونی که اشک هاشون به دو طرف پرت می شد گریه کنم! کلی تلاش می کردم موقع گریه کردن مثل اونا باشم. مثلا سرمو بالا بگیرم دهنمو باز کنم یا چشامو تنگ کنم! ولی باز هم جواب نمی داد

    یا رب با تو سخن می گویم:
    گر به تو افتدم نظر؛ چهره به چهره، رو به رو
    شرح دهم غم فراق؛ نکته به نکته، مو به مو

    ****

    (پروردگارا! مرا و والدین مرا و مومنان را روزی که حساب برپا شود، ببخشا) 41سوره ی ابراهیم

  2. 8 کاربر از پست مفید تاری سپاس کرده اند .


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. معرفی: سایتهای معتبر علم شیمی و زیر شاخه های آن
    توسط *مینا* در انجمن کتب و مجلات شیمی
    پاسخ ها: 28
    آخرين نوشته: 25th July 2014, 03:45 PM
  2. پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 3rd August 2010, 01:31 AM
  3. پاسخ ها: 9
    آخرين نوشته: 13th May 2010, 03:55 PM
  4. آیا زیارت عاشورا معتبر است؟
    توسط matrix در انجمن مقالات مذهبی
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 17th December 2009, 10:44 PM
  5. خبر: ساخت 20 سد زیرزمینی در انتظار اعتبارات دولتی |
    توسط diamonds55 در انجمن اخبار اجتماعی
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 14th September 2008, 11:49 AM

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •