۲۱. انزوا (Isolation):
تفكيك جزء و مؤلفة هيجان از خاطرات، تجارب و افكار دردناك. انباشت تمام هيجانات در يك بخش ذهني محبوس و غيرقابل دسترس. مثال: دانشجوي پزشكي بدون احساس ترس از مرده و يا مرگ جسد تشريح را كالبدشكافي ميكند. مثال: كارمند بانك هنگام رويارويي با سارق با خونسردي و آرامش سارق را ناكام ميسازد، اما پس از اينكه سارق بانك را ترك ميكند، وي بلافاصله از ترس ميلرزد و يا گريان ميشود.
۲۲. خيالپردازي (Fantacy):
فرد بهمنظور گريز موقتي از شرايط دردناك به خيالپردازي رو ميآورد. هدايت آرزوهاي دست نيافتني و يا نامقبول به قوة تخيل.
۲۳. پيوندجويي (Affliation):
كمك خواستن و حمايت ديگران را خواستار شدن. تسهيم مشكلات با ديگران.
۲۴. بيارزشسازي (Devaluation):
فرد اهداف مطلوب و خواستني، اما غيرقابل دسترس را بيارزش و معيوب معرفي ميكند. مثال: مصداق ضربالمثل "گربه دستش به گوشت نميرسه ميگه بو ميده!" مثال: فردي كه در مصاحبة ورودي استخدام رد ميشود، شركت مورد نظر را بياعتبار معرفي ميكند.
۲۵. ناچيزشماري (Trivializing):
كوچك شمردن و بياهميت شمردن مسائل مهم و جدّي. مثال: فرد پس از به زمين خوردن و برخاستن ميخندد. مثال: پسري كه از سوي دختري طرد ميگردد، به دوستانش ميگويد كه آن دختر زياد هم خوشگل نبود.
۲۶. طفره و انحراف (Deflection):
منحرف كردن توجه بهسوي مسائل و افراد ديگر.
۲۷. بازداري هدف (Aim inhibition):
هنگامي كه ما با اهداف و آرزوهاي دستنيافتني مواجه ميشويم، انتظارات خود را تقليل ميدهيم. نوعي جابجايي و دليلتراشي ميباشد. مثال: مردي كه به يك زن گرايش جنسي دارد، اما به هر دليلي قادر نيست نياز اصلي خود (ارضاء جنسي) را تأمين كند (مثلا زن متأهل است) به زن ميگويد، تنها چيزي كه ما نياز داريم يك دوستي صميمانه است. مثال: فردي كه به حرفة دامپزشكي علاقة وافري دارد، اما نميتواند در رشتة مزبور ادامهتحصيل بدهد و دستيار دامپزشك ميشود.
۲۸. دوپارهسازي (Splitting):
فرد اطرافيان خود را به دو گروه عمدة خيلي خوب و خيلي بد تقسيمبندي ميكند و همهچيز را سياه و سفيد ميبيند. از قانون همه يا هيچ استفاده ميكند. اما اين دو گروه مدام جاي خود را به يكديگر ميدهند. يعني فردي كه صبح خيلي بد بوده ناگهان عصر همان روز در گروه خيلي خوب قرار ميگيرد. علّت آن عدمتوانايي فرد در كنار آمدن با احساسات دوسوگرا ميباشد. مثال: زن از شوهر خيانتكار خود خرده نميگيرد، اگر چه شوهرش كماكان به روابط نامشروع خود ادامه ميدهد.
۲۹. گوشهگيري (Withdrawal):
فرد تصميم ميگيرد براي كاهش عوامل استرسزا از اطرافيان خود كنارهگيري كرده و انزواطلب ميشود.
۳۰. جسمانيكردن (Somatization):
تعارضات (مشكلات رواني) خود را به شكل نشانههاي جسمي بروز ميدهند. دربخشهايي از بدن كه از اعصاب سمپاتيك و پاراسمپاتيك عصبگيري ميشوند بروز ميكند. هدايت اضطراب به مشغوليت ذهني با شكايت از يك مشكل جسماني براي منحرف ساختن توجه از مسائل رواني آزاردهنده. فرد بهطور اغراقآميزي نگران سلامتي خود است. اين مكانيسم با خودبيمارانگاري متفاوت است كه فرد براي جلب توجه ديگران از يك بيماري موهوم شكايت ميكند.
در خودبيمارانگاري فرد بهطور ناخوداگاه تكانههاي ناپذيرفتني را به شكل نگراني جسمي بيمورد بروز ميدهد. خودبيمارانگاري نيز با تمارض متفاوت است در تمارض نشانههاي بيماري عمداً ايجاد ميشوند. علايم جسمانيكردن مثل فشار خون بالا، تيكهاي عصبي و يا بثورات جلدي. مثال: مردي كه زن خود را تهديد به زدن ميكند ناگهان دستش فلج ميشود. مثال: يك فرد بسيار پرخاشگر و سلطهجو، كه شرايط زندگي اجازة بروز اين رفتارها را از وي سلب كرده است، به فشارخون بالا مبتلا ميشود.
علاقه مندی ها (Bookmarks)