دوست عزیز، به سایت علمی نخبگان جوان خوش آمدید

مشاهده این پیام به این معنی است که شما در سایت عضو نیستید، لطفا در صورت تمایل جهت عضویت در سایت علمی نخبگان جوان اینجا کلیک کنید.

توجه داشته باشید، در صورتی که عضو سایت نباشید نمی توانید از تمامی امکانات و خدمات سایت استفاده کنید.
صفحه 2 از 2 نخستنخست 12
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 20

موضوع: گفتی بارانم

  1. #11
    دوست آشنا
    رشته تحصیلی
    جنگلداری
    نوشته ها
    587
    ارسال تشکر
    2,250
    دریافت تشکر: 2,974
    قدرت امتیاز دهی
    227
    Array

    پیش فرض پاسخ : گفتی بارانم

    ای کاش باران بودم میشستم الودگی ها را زنده میکردم زمین ها را سیراب میکردم تشنگان را ای کاش

  2. 2 کاربر از پست مفید mozhgan.z.1368 سپاس کرده اند .


  3. #12
    کاربر جدید
    رشته تحصیلی
    کاردانی معماری
    نوشته ها
    15
    ارسال تشکر
    122
    دریافت تشکر: 150
    قدرت امتیاز دهی
    0
    Array

    پیش فرض پاسخ : گفتی بارانم

    گفتی بارانم ومن هم گریان
    من اشک ریختم از گریه ی تو
    تو بارانی و من اشک ریختم
    که کسی جزتو نبیند اشک چشمانم
    کاش باران از روی شادی بودی
    نه از غم و دردهایت
    باران را دوست دارم
    زیر باران با یار میتوان گفت
    سخنان زیبا
    به چتر هم نیازی نیت
    گرمی دلهامون خشک خواهد کرد خیسی باران را

  4. 4 کاربر از پست مفید mahsa deltang سپاس کرده اند .


  5. #13
    دوست آشنا
    رشته تحصیلی
    لیسانس فیزیک کاربردی
    نوشته ها
    1,000
    ارسال تشکر
    1,977
    دریافت تشکر: 2,822
    قدرت امتیاز دهی
    181
    Array

    پیش فرض پاسخ : گفتی بارانم

    باز باران بی ترانه
    باز باران با تمام بی کسی های شبانه
    می خورد بر مرد تنها
    می چکد بر فرش خانه
    باز می آید صدای چک چک غم
    باز ماتم
    من به پشت شیشه تنهایی افتاده
    نمی دانم ، نمی فهمم
    کجای قطره های بی کسی زیباست
    نمی فهمم چرا مردم نمی فهمند
    که آن کودک که زیر ضربه شلاق باران سخت می لرزد
    کجای ذلتش زیباست
    نمی فهمم
    کجای اشک یک بابا
    که سقفی از گِل و آهن به زور چکمه باران
    به روی همسرو پروانه های مرده اش آرام باریده
    کجایش بوی عشق و عاشقی دارد
    نمی دانم
    نمی دانم چرا مردم نمی دانند
    که باران عشق تنها نیست
    صدای ممتدش در امتداد رنج این دلهاست
    کجای مرگ ما زیباست
    نمی فهمم
    یاد آرم روز باران را
    یاد آرم مادرم در کنج باران مرد
    کودکی ده ساله بودم
    می دویدم زیر باران ، از برای نان
    مادرم افتاد
    مادرم در کوچه های پست شهر آرام جان می داد
    فقط من بودم و باران و گِل های خیابان بود
    نمی دانم
    کجــــای این لجـــــن زیباست
    بشنو از من کودک من
    پیش چشم مرد فردا
    که باران هست زیبا از برای مردم زیبای بالا دست
    و آن باران که عشق دارد فقط جاریست برای عاشقان مست
    وباران من و تو درد و غم دارد
    خدا هم خوب می داند
    که این عدل زمینی ، عدل کم دارد
    برای انسانهای بزرگ بن بستی وجود ندارد. زیرا بر این باورند که: یا راهی خواهم یافت، یا راهی خواهم ساخت.

  6. 3 کاربر از پست مفید مسافر007 سپاس کرده اند .


  7. #14
    دوست آشنا
    رشته تحصیلی
    زیست شناسی عمومی
    نوشته ها
    499
    ارسال تشکر
    1,372
    دریافت تشکر: 2,858
    قدرت امتیاز دهی
    498
    Array
    shabhayebarare's: جدید4

    پیش فرض پاسخ : گفتی بارانم


    كاش بارانی ببارد قلبها را تر كند
    بگذرد از هفت بند ما صدا را تر كند
    قطره قطره رقص گیرد روی چتر لحظه ها
    رشته رشته مویرگهای هوا را تر كند
    بشكند در هم طلسم كهنه ی این باغ را
    شاخه های خشك بی بار دعا را تر كند
    مثل طوفان بزرگ نوح در صبحی شگفت
    سرزمین سینه ها تا نا كجا را تر كند
    چترها تان را ببندید ای به ساحل مانده ها
    شاید این باران كه می بارد شما را تر كند

  8. 3 کاربر از پست مفید shabhayebarare سپاس کرده اند .


  9. #15
    دوست آشنا
    رشته تحصیلی
    زیست شناسی عمومی
    نوشته ها
    499
    ارسال تشکر
    1,372
    دریافت تشکر: 2,858
    قدرت امتیاز دهی
    498
    Array
    shabhayebarare's: جدید4

    پیش فرض پاسخ : گفتی بارانم

    حتما بخونین خاطرات زیادی رو یادتون می یاره
    باز باران،
    با ترانه،
    با گهر های فراوان
    می خورد بر بام خانه.

    من به پشت شیشه تنها
    ایستاده
    در گذرها،
    رودها راه اوفتاده.

    شاد و خرم
    یک دو سه گنجشک پر گو،
    باز هر دم
    می پرند، این سو و آن سو

    می خورد بر شیشه و در
    مشت و سیلی،
    آسمان امروز دیگر
    نیست نیلی.

    یادم آرد روز باران:
    گردش یک روز دیرین؛
    خوب و شیرین
    توی جنگل های گیلان.

    کودکی ده ساله بودم
    شاد و خرم
    نرم و نازک
    چست و چابک

    از پرنده،
    از خزنده،
    از چرنده،
    بود جنگل گرم و زنده.

    آسمان آبی، چو دریا
    یک دو ابر، اینجا و آنجا
    چون دل من،
    روز روشن.

    بوی جنگل،
    تازه و تر
    همچو می مستی دهنده.
    بر درختان میزدی پر،
    هر کجا زیبا پرنده.

    برکه ها آرام و آبی؛
    برگ و گل هر جا نمایان،
    چتر نیلوفر درخشان؛
    آفتابی.

    سنگ ها از آب جسته،
    از خزه پوشیده تن را؛
    بس وزغ آنجا نشسته،
    دم به دم در شور و غوغا.

    رودخانه،
    با دو صد زیبا ترانه؛
    زیر پاهای درختان
    چرخ میزد، چرخ میزد، همچو مستان.

    چشمه ها چون شیشه های آفتابی،
    نرم و خوش در جوش و لرزه؛
    توی آنها سنگ ریزه،
    سرخ و سبز و زرد و آبی.

    با دو پای کودکانه
    می دویدم همچو آهو،
    می پریدم از لب جو،
    دور میگشتم ز خانه.

    می کشانیدم به پایین،
    شاخه های بید مشکی
    دست من می گشت رنگین،
    از تمشک سرخ و مشکی.

    می شندیم از پرنده،
    داستانهای نهانی،
    از لب باد وزنده،
    رازهای زندگانی

    هر چه می دیدم در آنجا
    بود دلکش، بود زیبا؛
    شاد بودم
    می سرودم
    “روز، ای روز دلارا!
    داده ات خورشید رخشان
    این چنین رخسار زیبا؛
    ورنه بودی زشت و بیجان.

    این درختان،
    با همه سبزی و خوبی
    گو چه می بودند جز پاهای چوبی
    گر نبودی مهر رخشان؟

    روز، ای روز دلارا!
    گر دلارایی ست، از خورشید باشد.
    ای درخت سبز و زیبا!
    هر چه زیبایی ست از خورشید باشد.”

    اندک اندک، رفته رفته، ابر ها گشتند چیره.
    آسمان گردید تیره،
    بسته شد رخساره ی خورشید رخشان
    ریخت باران، ریخت باران.

    جنگل از باد گریزان
    چرخ ها می زد چو دریا
    دانه ها ی [ گرد] باران
    پهن میگشتند هر جا.

    برق چون شمشیر بران
    پاره میکرد ابر ها را
    تندر دیوانه غران
    مشت میزد ابر ها را.

    روی برکه مرغ آبی،
    از میانه، از کرانه،
    با شتابی چرخ میزد بی شماره.

    گیسوی سیمین مه را
    شانه میزد دست باران
    باد ها، با فوت، خوانا
    می نمودندش پریشان.

    سبزه در زیر درختان
    رفته رفته گشت دریا
    توی این دریای جوشان
    جنگل وارونه پیدا.

    بس دلارا بود جنگل،
    به، چه زیبا بود جنگل!
    بس فسانه، بس ترانه،
    بس ترانه، بس فسانه.

    بس گوارا بود باران
    به، چه زیبا بود باران!
    می شنیدم اندر این گوهر فشانی
    رازهای جاودانی، پند های آسمانی؛

    “بشنو از من، کودک من
    پیش چشم مرد فردا،
    زندگانی – خواه تیره، خواه روشن -
    هست زیبا، هست زیبا، هست زیبا.”

  10. 5 کاربر از پست مفید shabhayebarare سپاس کرده اند .


  11. #16
    دوست جدید
    رشته تحصیلی
    كامپيوتر
    نوشته ها
    152
    ارسال تشکر
    2
    دریافت تشکر: 81
    قدرت امتیاز دهی
    26
    Array

    پیش فرض پاسخ : گفتی بارانم

    dast shoma dard nakoneh
    وقتي كبوتري شروع به معاشرت با كلاغ ها ميكند پرهايش سفيد مي ماند ولي قلبش سياه ميشود

  12. کاربرانی که از پست مفید borzooi سپاس کرده اند.


  13. #17
    کاربر جدید
    رشته تحصیلی
    مهندسی معماری
    نوشته ها
    15
    ارسال تشکر
    37
    دریافت تشکر: 53
    قدرت امتیاز دهی
    0
    Array

    پیش فرض پاسخ : گفتی بارانم


  14. #18
    کاربر جدید
    رشته تحصیلی
    مهندسی پرتوپزشکی
    نوشته ها
    19
    ارسال تشکر
    90
    دریافت تشکر: 63
    قدرت امتیاز دهی
    0
    Array

    پیش فرض پاسخ : گفتی بارانم

    وقتی که تو بارانی می‌شوی در آسمان چشمانت غرق می‌شوم و فراموش می‌کنم که هوا پاییزی است. برخیز تا پنجره‌ها را به روی خزان ببندیم، بیم دارم خزان خاطراتمان را غارت کند. باغچه از حجم علفهای هرز سکوت انباشته شده. از خلوت کوچه دلم می‌گیرد و هنوز در انتظار بارانی شدن چشمانت هستم. هر چند که می‌دانم بارانی شدن، دل آسمانی می‌خواهد.

  15. #19
    دوست جدید
    رشته تحصیلی
    فیزیک
    نوشته ها
    158
    ارسال تشکر
    92
    دریافت تشکر: 698
    قدرت امتیاز دهی
    88
    Array
    mina_bushehr's: خوشحال3

    پیش فرض پاسخ : گفتی بارانم

    باغ ، در حسرت يک رهگذر باراني ست
    و نصيب دل من ، چشم تو باراني ست
    بي تو اي ژرف ترين خاطره سبز بهار !
    چشمها منتظر يک پدر باراني ست
    کسي انگار که آهسته به در مي کوبد
    باز کن قاصدکي پشت در باراني ست
    پنجره رنگ غريبي و صداقت دارد
    دلم افسرده ترين همسفر باراني ست
    دردها در شب تنهاي يمن مي پيچند
    باغ ، در حسرت يک رهگذر باراني ست
    از عجایب عشق همین است : تنها همان آغوش آرامت می کند که دلت را به درد می آورد .

  16. #20
    کاربر جدید
    رشته تحصیلی
    علوم پایه
    نوشته ها
    15
    ارسال تشکر
    22
    دریافت تشکر: 60
    قدرت امتیاز دهی
    0
    Array
    **sahel**'s: جدید21

    پیش فرض پاسخ : گفتی بارانم

    کوتاه قشنگ پرمعنا...فقط چرا لینک داشت؟؟؟؟؟؟؟

صفحه 2 از 2 نخستنخست 12

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. تصاویری از روبات احساساتی/ روباتی با توانایی نشان دادن 9 احساس مختلف
    توسط artadokht در انجمن سایر موضوعات اختراعات و نوآوری
    پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: 9th September 2012, 11:13 AM
  2. تاثیر راحتی اینترنتی روی کارایی مغز
    توسط omega در انجمن اخبار هنری
    پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: 18th January 2012, 08:21 PM
  3. پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 25th May 2010, 10:57 PM
  4. پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 11th November 2009, 10:48 PM

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •