در همین حوالی
بشارت نور و روشنی
مرا بسمت چشمان تو کشاند
از عمیق ترین زاویه ی نگاه تو
به عروجی نا ممکن رسیدم
تا اینهمه التفات
تا اینهمه شوق
نزدیک تو شدم
آن ِ تو شدم ....با من باش
مرا پذیرا باش
در همین حوالی
بشارت نور و روشنی
مرا بسمت چشمان تو کشاند
از عمیق ترین زاویه ی نگاه تو
به عروجی نا ممکن رسیدم
تا اینهمه التفات
تا اینهمه شوق
نزدیک تو شدم
آن ِ تو شدم ....با من باش
مرا پذیرا باش
یه هیزم شکن وقتی خسته میشه که تبرش کند بشه نه هیزماش زیاد بشه تبر ما آدما هم باورمونه نه آرزوهامون
یک وقتایی هست که باید لم بدی یه گوشه
و جریان زندگیت رو فقط مرور کنی
بعدشم بگی به سلامتی خودم که اینقدر تحمل داشتم ....!
I’m a pretty good guy
باور کن خود حقیقی ما خیلی بهتر از کسی است که آن را جعل می کنیم!
یه هیزم شکن وقتی خسته میشه که تبرش کند بشه نه هیزماش زیاد بشه تبر ما آدما هم باورمونه نه آرزوهامون
کارمان به جایی رسیده که طوری باید دلتنگ شویم که به کسی بر نخورد
یه هیزم شکن وقتی خسته میشه که تبرش کند بشه نه هیزماش زیاد بشه تبر ما آدما هم باورمونه نه آرزوهامون
من مانده ام و یک برگه سفید!!! یک دنیا حرف نا گفتنی!!! و یک بغل تنهایی و دلتنگی... درد دل من در این کاغذ کوچک جا نمی شود!!! در این سکوت بغض آلود قطره کوچکی هوس سرسره بازی می کند! و برگ سفیدم عاشقانه قطره را به آغوش می کشد! عشق تو نوشتنی نیست... در برگه ام , کنار آن قطره یک قلب کوچک می کشم ! و , وقت تمام است!!! برگه ها بالا...
یه هیزم شکن وقتی خسته میشه که تبرش کند بشه نه هیزماش زیاد بشه تبر ما آدما هم باورمونه نه آرزوهامون
بی آنکه بخواهم تمــــــــام شدی همانطور که بی آنکه بخواهم تمام مـــــــن شده بودی.....!
یه هیزم شکن وقتی خسته میشه که تبرش کند بشه نه هیزماش زیاد بشه تبر ما آدما هم باورمونه نه آرزوهامون
گرد آمدیم:
شبچره ای بود و آتشی،
گفت و شنود و قصه و نقلی ز سیر و گشت ...
وقتی که برشکفت گل هندوانه، سرخ
در اوج سرگذشت
یلدا، شب بلند، شب بی ستارگی
لختی به تن طپید و به هم رفت و درشکست
به خانه می شدیم که گرد سپیده دم
بر بام می نشست
یه هیزم شکن وقتی خسته میشه که تبرش کند بشه نه هیزماش زیاد بشه تبر ما آدما هم باورمونه نه آرزوهامون
من در غم تو ،تو در هوای دگری
مجنون تو من،تو دلربای دگری
در مکتب عشاق روا کی باشد
من دست تو بوسم و تو پای دگری...
تو بخــــواه تا به سویتـــ ز هـوا سبکــــ ـتر آیـــم ...
دل تو مثل دلم اينهمه دلتنگ كه نيست
بخدا جنس دلم مثل دلت سنگ كه نيست
همه حرفات پر كذب و پرنيرنگ و فريب
عشق من مثل تو و عشق تو بيرنگ كه نيست
تنم اينجاست همه فكر وخيالم پيش تو
تو كه آرومي، آخه تو دل تو جنگ كه نيست
وقتي که رفتي ، واسه من حتي دلت تنگ نشد
خونه ي عشق و شناختن كار هر سنگ كه نيست
تو بخــــواه تا به سویتـــ ز هـوا سبکــــ ـتر آیـــم ...
دلم شکسته بود و غمین.....
آیا او مرا دوست دارد یانه.....
بد نبودم.........
نمی خواستم باشم..........
اوست یا نه........
بخشیدمش شاید مرا ببخشد.....
بخاطر بدی که در من ساخت......
وبه خودش بازگشت.....
بخشیدمش زیرا............
S.a
ویرایش توسط haniye.R : 15th January 2012 در ساعت 11:44 PM
تو بخــــواه تا به سویتـــ ز هـوا سبکــــ ـتر آیـــم ...
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
علاقه مندی ها (Bookmarks)