يک نفر در همين نزديکي ها
چيزي
به وسعت يک زندگي برايت جا گذاشته است ...
خيالت راحت باشد
آرام چشمهايت را ببند
يکنفر براي همه نگراني هايت بيدار است
يکنفر که از همه زيبايي هاي دنيا
تنها تو را باور دارد ...
يک نفر در همين نزديکي ها
چيزي
به وسعت يک زندگي برايت جا گذاشته است ...
خيالت راحت باشد
آرام چشمهايت را ببند
يکنفر براي همه نگراني هايت بيدار است
يکنفر که از همه زيبايي هاي دنيا
تنها تو را باور دارد ...
تو بخــــواه تا به سویتـــ ز هـوا سبکــــ ـتر آیـــم ...
abdoullahi, apameh, Arash_tanha, h.khakpour, hadi elec, HANIKO, HBE, Helen.h, javadbabaei, Joseph Goebbels, kebriya, madmood, marziyh, Number One, poune, RAHA.G, Rain Girl, rangin kaman, rozaneh, SaSaMc2, shadmehr, shahla.j, shir kocholo, مهاجر,محسن آزماینده, نارون1, XXehsanXX, ایده پرداز, حسین متقی, ستاره کویر, ستاره صبح امید, طلیعه طلا
كيه كه آخر ديوونگيه
واسه چشات
كيه جز من كه مي ميره
واسه لحن خنده هات
كي برات قصه ميگه شبا كه خوابت نميره
كيه پا به پات ميآد وقتي كه بارون ميگيره
كيه وقتي تشنته
تو ابرا بلوا مي كنه
اگه يه جرعه بخواي كويرو دريا مي كنه
يه شب موي تورو به صد تا مهتاب نمي ده
خودش ميسوزه
ولي تن به سايه و آب نمي ده
اون منم كه عاشقونه شعر چشماتو مي گفتم
هنوزم خيس ميشه چشمام
وقتي ياد تو مي افتم
هنوزم مي آي تو خوابم ؛ تو شباي پر ستاره
هنوزم ميگم خدايا
كاشكي برگرده دوباره
ویرایش توسط 312 : 15th October 2011 در ساعت 12:52 AM
خيانت فــقـر مي آورد
اولين روز ...... به خاطر دارى؟ اولين روز بارانى را به خاطر دارى؟ غافلگير شديم چتر نداشتيم خنديديم دويديم و به شالاپ شلوپهاى گل آلود عشق ورزيديم. دومين روز بارانى چطور؟ پيش بينى اش را كرده بودى چتر آورده بودى و من غافلگير شدم، سعى ميكردى من خيس نشوم و شانه سمت چپ تو كاملا خيش شد. روز سوم چطور؟ گفتى سرت درد ميكند و حوصله ندارى سرما بخورى. چتر را كامل بالاى سر خودت گرفتى و شانه راست من كاملا خيس شد. . . . . چند روز پيش را چطور؟ به خاطر دارى كه با يك چتر اضافه آمدى و مجبور شديم براى اينكه پين هاى چتر توى چش و چالمان نرود دو قدم از هم دورتر راه برويم. . . . . . فردا ديگر براى قدم زدن نمى آيم، تنها برو.....
"دكتر على شريعتي
خیلی خیلی جالبه واقعا لذت بردم ........
چشمها را باید شست جور دیگر باید دید.......
ارام چشمهايت را ببند
دست در دست شقايق بگذار
و صداي تپش قلبت
در ميان غيل و غال روزها يك دم شنو
تاپ تاپ او ميتپد وندر خيال پاك خود
رود ارامي بكش نقاشي
دست در دست شقايق لب آب و فضا سبز تر از وسعت اين جنگلها
ايا ارام شدي؟
چشم ها را نگشا
تا خيالت به هم از اين همه غوغا نخورد
همش عالی بود بازم ممنون
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
علاقه مندی ها (Bookmarks)