دوست عزیز، به سایت علمی نخبگان جوان خوش آمدید

مشاهده این پیام به این معنی است که شما در سایت عضو نیستید، لطفا در صورت تمایل جهت عضویت در سایت علمی نخبگان جوان اینجا کلیک کنید.

توجه داشته باشید، در صورتی که عضو سایت نباشید نمی توانید از تمامی امکانات و خدمات سایت استفاده کنید.
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 1 , از مجموع 1

موضوع: چیزهای کوچک ( little thing )

  1. #1
    کاربر فعال سایت
    رشته تحصیلی
    روانشناسی بالینی
    نوشته ها
    6,602
    ارسال تشکر
    29,978
    دریافت تشکر: 25,422
    قدرت امتیاز دهی
    43643
    Array
    نارون1's: لبخند

    پیش فرض چیزهای کوچک ( little thing )

    After Sept. 11th , one company invited the remaining members of other companies who had been decimated by the attack on the TwinTowers to share ! their available office space.

    بعد از حادثه یازدهم سپتامبر که منجر به فروریختن برج های دو قلوی معروف آمریکا شد ، یک شرکت از بازماندگان شرکت های دیگری که از این حادثه جان سالم به در برده بودند خواست تا از فضای در دسترس شرکت آنها استفاده کنند

    . At a morning meeting, the head of security told stories of why these people were alive… and all the stories were just:

    در صبح روز ملاقات مدیر واحد امنیت داستان زنده ماندن این افراد را برای بقیه نقل کرد و همه این داستان ها در یک چیز مشترک بودند و آن اتفاقات کوچک بود:

    As you might know, the head of the company survived that day because his son started kindergarten.

    مدیر شرکت آن روز نتوانست به برج برسد چرا که روز اول کودکستان پسرش بود.و باید شخصا در کودکستان حضور می یافت

    .
    Another fellow was alive because it was his turn to bring donuts.

    همکار دیگر زنده ماند چون نوبت او بود که برای بقیه شیرینی دونات بخرد.

    One woman was late because her alarm clock didn”t go off in time.

    یکی از خانم ها دیرش شد چون ساعت زنگدارش سر وقت زنگ نزد
    !

    One of them missed his bus…

    یکی دیگر نتوانست به اتوبوس برسد

    . One spilled food on her clothes and had to taketime to change.

    یکی دیگر غذا روی لباسش ریخته بود و به خاطر تعویض لباس تاخیر کرد

    . One’’s car wouldn”t start..


    اتومبیل یکی دیگر روشن نشده بود

    . One went back to answ er the telephone .

    یکی دیگر درست موقع خروج از منزل به خاطر زنگ تلفن مجبور شده بود برگردد
    .
    One had a child that dawdled and didn”t get ready as soon as he should have.

    یکی دیگر بچه اش تاخیر کرده بود و نتوانسته بود سروقت حاضر شود

    . One couldn”t get a taxi…

    یکی دیگر تاکسی گیرش نیامده بود

    . T he one that struck me was the man who put on a new pair of shoes that morning, took the various means to get to work but before he ! got there, he developed a blister on his foot. He stopped at a drugstore to buy a Band-Aid. That is why he is alive today.

    و یکی که مرا تحت تاثیر قرار داده بود کسی بود که آن روز صبح یک جفت کفش نو خریده بود و با وسایل مختلف سعی کرد به موقع سرکار حاضر شود. اما قبل از اینکه به برج ها برسد روی پایش تاول زده بود و به همین خاطر کنار یک دراگ استور ایستاد تا یک چسب زخم بخرد.و به همین خاطر زنده ماند

    !Now when I am stuck in traffic , miss an elevator, turn back to answer a ringing telephone … all the little things that annoy me. I think to myself,this is exactly where God wants me to be at this very moment..

    به همین خاطر هر وقت; در ترافیک گیر می افتمآسانسوری را از دست می دهممجبور برگردم تا تلفنی را جواب دهمو همه چیزهای کوچکی که آزارم می دهدبا خودم فکر می کنمکه خدا می خواهد در این لحظه من زنده بمانم

    .. Next time your morning seems to be going wrong , the children are slow getting dressed, you can”t seem to find the car keys, you hit every traffic light, don”t get mad or frustrated; God is at work watching over you!

    دفعه بعد هم که شما حس کردید صبح تان خوب شروع نشده استبچه ها در لباس پوشیدن تاخیر دارندنمی توانید کلید ماشین را پیدا کنیدبا چراغ قرمز روبرو می شویدعصبانی یا افسرده نشویدبدانید که خدا مشغول مواظبت از شماست

    .

    اللَّهُمَّ اجْعَلْنِي أَخْشَاكَ كَأَنِّي أَرَاكَ وَ أَسْعِدْنِي بِتَقْوَاكَ
    مجلـــه رویش ذهــن


  2. 2 کاربر از پست مفید نارون1 سپاس کرده اند .


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. some thing to read!
    توسط 7raha7 در انجمن Reading
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 31st August 2010, 06:25 AM
  2. خبر: جایزه طلایی hardwareجایزه طلایی hardwaresecrets به HAF 932 کولرمستر رسیددی ۱۷
    توسط MAHDIAR در انجمن اخبار و معرفی جدیدترین سخت افزارها
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 7th January 2010, 01:53 PM
  3. ازدواج دوشیزه چرا با اذن پدر؟
    توسط Victor007 در انجمن جامعه و فرهنگ
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 29th December 2009, 11:51 PM
  4. پاسخ ها: 2
    آخرين نوشته: 31st October 2009, 04:27 PM
  5. پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 26th October 2009, 08:07 PM

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •