[QUOTE=7raha7;229381]مرض داری اینقد بهونه میاری؟؟؟عنوانی که نوشته ام یه کم زننده اس... ولی جدا اعصابم خورده از این کارایی که بعضیا میکنن... اطرافیانمو میگم... من براتون از خدا گفتم.... و اینکه با تصورات مثبتتون نسبت به خدا خودتونو بهش نزدیک کنید... و براتون از ضرورتش گفتم... و قدرتی که به ما انسانها داده شده... همینو تو جلسات بحث و گفتوگو هم گفتم... اکثر انسانهای تنبل اینجور مواقع میگن: عجب... راست میگی حق با توئه... ولی اگه الان بخوام با خدا یهویی خودمونی شم که نمیشه... بذار گناهمو ترک کنم... بذار حجابمو رعایت کنم بعد... بذار یادبگیرم دروغ نگم بعد...
و با این به تاخیر انداختنها پروژه ی نزدیک شدن به خدا موکول میشه به ده سال دیگه.... یعنی زمانی که شما مطمئن شدید دیگه گناهی نکردید که موجب دوری شما از خدا شه و...و...
مطمئن باشید خود شما هم همینطورید... یعنی تفکر غالب یه ملت مسلمان (به ظاهر مسلمان!!!) همینه : اول باید آدم خوبی شی... تا بتونی به خدا نزدیک شی...
قاطعانه میگم : این تصور اشتباهه!
نه که کاملا اشتباه باشه... در مرحله ی اول اشتباهه... این تصور باید در مرحله دوم روابط شما با خدا تو ذهنتون باشه...
تقصیر شماهم نیست... مشکل از عرضه کنندگان دینه... دین اسلام یه دین محشره... اما حیف که درست به مردم عرضه اش نمیکنن... بگذریم...
خب... اگه این تصور اشتباهه پس تصور درست چیه؟
برای جواب به این سوال قبلش من این سوالو از شما میپرسم: ضرورت وجود خدا چیه؟
در زندگی روزمره میگم براتون: من یه انسان گناهکارم... گناه بزرگ من... گمراه کردن دیگرون بود! چطوری؟ عقایدم سردرگم کننده بود... موضع سیاسیم موضع خوبی نبود...( به سن من نگاه نکنید.... کسی که سرش از بچگی تو کامپیوتر باشه یه کمی زیادی میدونه که این براش خوب نیسسسس)
و بدین ترتیب با اظهار عقایدم یه مشت آدم ساده که هیچ مطالعه ای نداشتن و بی چون و چرا حرفای قلنبه سلنبه رو قبول میکردن گمراه شدننننننن... اولش میخواستم به خدا نزدیک شم... اه... لعنت به این جوگیرشدنای دوران نوجوونی! میخواستم بی خیال اظهار عقیده شم... اما گاهی جوگیر میشدم .... ترک این گناه برام سخت بود...
بله... بدون خدا برام سخت بود... گناهمو ترک نکردم... اما به خدا نزدیک شدم... بهش گفتم خودمم از خودم بدم میاد که اینجوریم. کمکم کنه درست شم. و بلافاصله بعدش : درست شدم! کی کمکم کرد: .... همونی که از اولش نیتم از ترک گناه خودش بود.
حالا اگه میخواستم هی صبر کنم و خودم زور بزنم شاید دیگه خیلی دیر میشد. من هنوزم دارم تاوانشو پس میدم... هنوزم یکی هست که کشوندمش به راه اشتباه و یه موضع بد مذهبی... حالا به راه آوردنش برام از شکنجه هم بدتره!
خوب شد که زود تموم شد وگرنه نمیدونم الان باید غصه گمراه کردن چند نفرو میخوردم!
توجه! توجه! خانم ها و آقایان!!! مهم نیس تا به الان چقدر گناه کردید! مهم نیست اگر الان دروغگو و دزد و بدهکار و حتی بدترش... فاسد هستید... مهم نیست اگر الان کثافت داره از سرو روتون بالا میره... مهم نیست اگه دارید بدترین کارای دنیا رو میکنید... مهم نیست اگه قاتل، بی رحم، عصبانی، خراب، بی اراده، هوس باز، تنبل، و ...و.... هستید.
از همین الان رابطه با خدا رو شروع کنید: برای رابطه با خدا ترک گناه نکنید
برای ترک گناه با خدا رابطه برقرار کنید. این ضرورت وجود خدا در زندگی شماست: به جریان انداختن نور و قدرتش در زندگیتون در جهت رفع عیباتون و مشکلاتتون. ایمان داشته باشید اون شما رو میپذیره... به هر اندازه ای هم که کثیف باشید با برداشتن یک قدم اون شما رو در آغوش میگیره! و به این ترتیب... با اومدن نور تاریکها میرن: تجلی روح خدایی در تمام ذرات زندگیتون ...........
سلام
يه وقت يه نداي بلند ميشه به اين مضمون اسكتوا يا ملائكتي همه ساكت ميشن بعد ميپرسن خدايا چرا گفتي ساكت شيم ندا مياد گوش كنيد بنده ي گنه كار من اومده در خونم
باز آي بازآي هرآنچه هستي بازآي
صد بار اگر توبه شكستي بازآي
اين درگه ما درگه ناوميدي نيست
گر كافر و گبر و بت پرستي بازآي
خدا تو يه حديث قدسي درباره ي اوناي كه بهش پشت كردن ميفرمايد
اگه اوناي كه بهم پشت كردن مي دونستن چقدر عاشقشونم از شوق ميمردن
![]()
علاقه مندی ها (Bookmarks)