دوست عزیز، به سایت علمی نخبگان جوان خوش آمدید

مشاهده این پیام به این معنی است که شما در سایت عضو نیستید، لطفا در صورت تمایل جهت عضویت در سایت علمی نخبگان جوان اینجا کلیک کنید.

توجه داشته باشید، در صورتی که عضو سایت نباشید نمی توانید از تمامی امکانات و خدمات سایت استفاده کنید.
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 2 , از مجموع 2

موضوع: نامه عمر بن الخطاب به معاویه در مورد حمله به خانه حضرت فاطمه(س) و باقی قضایا

Threaded View

پست قبلی پست قبلی   پست بعدی پست بعدی
  1. #2
    مدیر کـــــــل ســــایت
    رشته تحصیلی
    مهندسی کامپیوتر - نرم افزار
    اکانت شخصی
    ندارد
    نوشته ها
    7,883
    ارسال تشکر
    9,788
    دریافت تشکر: 29,042
    قدرت امتیاز دهی
    13977
    Array
    Admin's: جدید39

    پیش فرض پاسخ : نامه عمر بن الخطاب به معاویه در مورد حمله به خانه حضرت فاطمه(س) و باقی قضایا



    على(علیه السلام) از خانه بیرون آمد. همین كه چشمم به او افتاد با شتاب از خانه بیرون رفته به خالد و قنفذ و همراهانش گفتم: از گرفتارى عجیبى رها شدم (و در روایت دیگرى آمده: جنایت بزرگى مرتكب شدم كه بر خود ایمن نیستم، این على(علیه السلام) است كه از خانه بیرون آمده من و همه شما توان مقاومت در برابر او را نداریم). على(علیه السلام) خارج شد در حالى كه فاطمه‏(سلام الله علیها) دست بر جلو سر گرفته مى‏خواست چادر از سر بردارد و به پیشگاه خداوند از آنچه بر سرش آمده شِكوه نموده از او كمك بگیرد. على(علیه السلام) چادر بر سر او انداخته، به او گفت: اى دختر رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم)! خداوند پدرت را به عنوان رحمت براى جهانیان مبعوث كرد، به خدا سوگند اگر چادر از سر بردارى و از پروردگارت بخواهى كه این مردم را نابود سازد، دعایت به اجابت خواهد رسید به طورى كه در روى زمین از اینان هیچ انسانى باقى نخواهد ماند. زیرا مقام تو و پدرت در پیشگاه خداوند بزرگتر است از نوح كه خداوند به خاطر او تمام ساكنان روى زمین و كسانى را كه در زیر آسمان به سر مى‏بردند به جز همان چند نفرى كه در كشتى بودند نابود ساخت و نیز قوم هود را به خاطر این‏كه او را تكذیب كرده بودند و قوم عاد را به وسیله تندباد سهمگین از بین برد. تو و پدرت از هود برترید، ثمود را كه دوازده هزار نفر بودند به خاطر آن ناقه و بچه‏اش عذاب كرد. تو اى بانوى زنان بر این خلق نگون بخت رحمت باش و موجب عذاب و نابودى آنان مباش!

    درد زایمان سخت او را گرفته بود؛ به بیرون خانه رفت و جنینش را كه على(علیه السلام) او را محسن(علیه السلام) نامیده بود سقط كرد. جمعیت فراوانى را در آنجا گرد آوردم، اما نه بدان جهت كه از كثرت آنان در مقابل على(علیه السلام) كارى ساخته باشد، بلكه براى دلگرمى خودم او را در حالى كه كاملاً در محاصره بود به زور از خانه‏اش بیرون آورده براى أخذ بیعت به جلو راندم و به درستى مى‏دانستم كه اگر من و تمامى ساكنان روى زمین كوشش مى‏كردیم كه بر او پیروز شویم، زورمان به او نمى‏رسید اما مطالبى را در نظر داشت كه من به خوبى مى‏دانستم و هم اكنون نمى‏شود كه بگویم.

    هنگامى كه به سقیفه بنى ساعده رسیدم، ابوبكر و اطرافیانش از جا حركت كرده على(علیه السلام) را مسخره كردند. على(علیه السلام) گفت: اى عمر! مى‏خواهى در آنچه كه فعلاً به تأخیر انداخته‏ام شتاب كنم و كارى كه از آن خوشت نمى‏آید انجام دهم؟ گفتم: نه یاامیرالمؤمنین!!!
    به خدا سوگند كه خالد سخنان مرا شنید به شتاب نزد ابوبكر رفته سه مرتبه به او گفت: مرا چه كار با عمر؟ و مردم این سخنان را شنیدند. هنگامى كه على(علیه السلام) به سقیفه رسید ابوبكر كودكانه به او نگریست و وى را مسخره كرد.

    به او گفتم: تو اى ابوالحسن بیعت كردى برگرد! ولى خود گواهم بر این‏كه بیعت ننموده و دستش را به سوى ابوبكر دراز نكرد و من ترسیدم كه در آنچه كه مى‏خواست انجام دهد و به تأخیر انداخته بود عجله كند. از این رو چندان اصرار نكردم كه باید حتماً بیعت كند. ابوبكر از ناراحتى و ترسى كه از او داشت، اصلاً نمى‏خواست كه على را در آنجا ببیند. على(علیه السلام) از سقیفه برگشت. پرسیدم كجا رفت؟ گفتند: به كنار قبر محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) رفته در آنجا نشسته است. من و ابوبكر از جا حركت كرده، دوان دوان به مسجد رفتیم. ابوبكر مى‏گفت: واى بر تو این چه كارى بود كه با فاطمه‏(سلام الله علیها) انجام دادى؟ به خدا سوگند این كار زیانى آشكار است. گفتم: بزرگترین كارى كه نسبت به تو انجام داده، همین است كه با ما بیعت نكرد و چندان مطمئن نیستم كه مسلمانان اطرافش را نگیرند. گفت: چه مى‏كنى؟ گفتم: چنین وانمود مى‏كنم كه او در كنار قبر محمّد (صلی الله علیه وآله وسلم) با تو بیعت كرده است. خود را به او رسانیده در حالى كه قبر را پیش روى خود قرار داده دستهایش را روى خاك قبر گذاشته بود و سلمان و ابوذر و مقداد و عمار و حذیفة بن یمان اطرافش را گرفته بودند، در كنارش نشستیم. به ابوبكر گفتم كه او هم به مانند على(علیه السلام) دستش را روى قبر نزدیك دست على(علیه السلام) بگذارد او دستش را گذاشت و من دست او را گرفته تا به دست على(علیه السلام) بكشم و بگویم على(علیه السلام) بیعت كرده است ولى على(علیه السلام) دستش را كشید. با ابوبكر از جا حركت كرده، پشت به آنان نموده مى‏گفتم: خداوند به على(علیه السلام) خیر عنایت كند! وقتى به كنار قبر رسول اللَّه‏ (صلی الله علیه وآله وسلم) حاضر شدى، از بیعت با تو خوددارى نكرد. ابوذر غفارى از بین مردم از جا جسته فریاد مى‏زد و مى‏گفت: به خدا سوگند اى دشمن خدا، على(علیه السلام) هیچ گاه با یك برده آزاد شده بیعت نكرد. ما به راه خود ادامه داده به هر كس كه مى‏رسیدیم مى‏گفتیم: على(علیه السلام) با ما بیعت كرده است. و ابوذر تكذیب حرف ما را مى‏كرد. به خدا سوگند كه وى نه در دوران خلافت ابوبكر و نه در زمان حكومت من با من بیعت نكرد و نه با كسى كه پس از من خواهد بود. دوازده نفر از اصحاب و یاران او نیز با ابوبكر و من بیعت نكردند.

    اى معاویه! چه كسى كارهاى مرا انجام داده و چه كسى انتقام گذشتگان را غیر از من از او گرفته است؟ اما تو و پدرت ابوسفیان و برادرت عقبه، كارهایى كه در تكذیب محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) نمودید و نیرنگهایى كه با او كردید به درستى مى‏دانم و كاملاً از حركتهایى كه در مكه انجام مى‏دادید و در كوه حرا مى‏خواستید او را بكشید آگاهم، جمعیت را علیه او راه انداختید و احزاب را تشكیل دادید، پدرت بر شتر سوار شد و آنان را رهبرى كرد و گفته محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) درباره او كه: خداوند سواره و زمامدار و راننده را لعنت كند، كه پدرت سواره و برادرت زمامدار و تو راننده بودى. مادرت هند را از خاطر نبرده‏ام كه چقدر به وحشى بخشید تا این‏كه خود را از دیدگان حمزه پنهان كرد و او را كه در سرزمینش «شیر خدا» مى‏نامیدند با نیزه زد و سپس دلش را شكافت و جگرش را بیرون كشیده نزد مادرت آورد و محمّد (صلی الله علیه وآله وسلم) با سحرش پنداشت كه وقتى جگر حمزه به دهان هند برسد و بخواهد آن را بجود، سنگ سختى خواهد شد. او جگر را از دهان بیرون انداخت و محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) و یارانش او را هند جگرخوار نامیدند و نیز سخنان او را در اشعارش براى دشمنى با محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) و سربازانش فراموش نكرده‏ام كه چنین سرود:

    نحن بناتُ طارقِ‏
    نمشى على النّمارقِ‏
    كالدُّر فى المخانقِ‏
    والمِسكِ فى المغارقِ‏
    إن یَقبَلوا نُعانِقُ‏
    أو یَدبَروا نُفارِقُ‏
    فراقَ غیرَ وامقِ‏

    یعنى: «ما دختران طارقیم كه بر روى فرش‏هاى گرانبها راه مى‏رویم. به مانند درّ در صدف و یإ؛خ‏خ مِشكِ در مِشكدان مى‏باشیم. اگر مردان روى آورند در آغوششان مى‏گیریم و اگر پشت كنند بدون ناراحتى از آنها جدا مى‏شویم.»

    زنان قبیله او در جامه‏هاى زردِ پر رنگ چهره‏ها را گشوده، دست و سرهاشان را برهنه و آشكار نموده مردم را بر جنگ و پیكار با محمّد (صلی الله علیه وآله وسلم) تحریك مى‏كردند. شما به دلخواه خود مسلمان نشدید، بلكه در روز فتح مكه با اكراه و زور تسلیم شدید، محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) شما را آزاد شده و زید برادر من و عقیل برادر على بن ابیطالب(علیهما السلام) و عمویشان عباس را مثل آنان قرار داد. ولى از پدرت چندان دل خوش نداشت هنگامى كه به او گفت: به خدا سوگند اى پسر ابى كبشه مدینه را پر از مردان جنگى و پیاده و سواره خواهم كرد و بین تو و این دشمنان جدایى افكنده نمى‏گذارم زیانى به تو برسانند. محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) - در حالى كه به مردم فهمانید كه باطن او را مى‏داند - به او گفت: اى ابوسفیان! خداوند مرا از شر تو نگه دارد! و او (محمّد) (صلی الله علیه وآله وسلم) به مردم گفته بود: بر این منبر كسى غیر از من و على(علیه السلام) و پیروانش از افراد خانواده‏اش نباید بالا برود. سِحرش باطل و تلاشش بى‏نتیجه ماند و ابوبكر بر منبر بالا رفت و پس از او من بالا رفتم. واى بنى امیّه! امیدوارم كه شما چوبه‏هاى طناب این خیمه را برافراشته باشید! بدین جهت، ولایت شام را به تو سپرده هرگونه تصرّف مالكانه را در آن سرزمین به تو واگذار كرده تو را به مردم شناساندم تا با گفتار او درباره شما مخالفت كرده باشم از این‏كه او در شعر و نثر گفته بود: جبرئیل از سوى پروردگارم به من وحى كرده و گفته است: (وَالشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِى الْقُرْآنِ) و پنداشته كه مقصود از شجره‏(. اسراء / 60. )

    ملعونه شمایید، باكى ندارم. او دشمنى خود را با شما به هنگامى كه به حكومت رسید، آشكار كرد همان طور كه هاشم و پسرانش همیشه دشمنان عبد شمس بودند.

    اى معاویه! من با این یادآورى‏ها و شرح و بسطى كه از جریانات به تو كردم، خیرخواه و ناصح و دلسوز تو مى‏باشم و از كم حوصلگى، بى‏ظرفیتى، نداشتن شرح صدر و كمى بردبارى‏ات ترس آن را دارم كه در آنچه كه به تو سفارش كرده اختیار شریعت و امّت محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) را به دست تو دادم، شتاب كرده و بخواهى از او انتقام بگیرى و بیم آن دارم كه مرده او را نكوهش كرده و یا آنچه را آورده رد كنى و یا كوچك بشمارى و در آن صورت تو، به هلاكت خواهى رسید و آن وقت هر آنچه كه برافراشته‏ام فرود آمده و آنچه كه ساخته‏ام ویران مى‏شود.

    به هنگامى كه مى‏خواهى به مسجد و منبر محمّد (صلی الله علیه وآله وسلم) وارد شوى كاملاً بر حذر باش و احتیاط را از دست مده و در ظاهر تمام مطالبى را كه محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) آورده تصدیق كن! با رعیّت خود درگیر مشو و اظهار دلسوزى و دفاع از آنها را بنما، حلم و بردبارى نشان داده و نسیم عطا و بخشش خود را نسبت به همگان بگستر! حدود را در بین آنان اقامه كن و به آنان چنین نشان نده كه حقّى از حقوق را واگذار مى‏كنى، واجبى را ناقص نگذار و سنّت محمّد (صلی الله علیه وآله وسلم) را تغییر نده كه نتیجه‏اش آن مى‏شود كه امّت بر ما بشورند و تباه گردند، بلكه آنها را از همان محل، آرامش و امنیتشان بگیر و به دست خودشان آنان را بكش و با شمشیر خودشان نابودشان ساز! با آنان مسامحه و سهل‏انگارى داشته باش و برخورد نكن؛ نرم خو باش و غرامت مگیر! در مجلس خود برایشان جاى باز كن و به هنگام نشستن در كنارت احترامشان بگذار، آنان را به دست رئیس خودشان بُكش، خوشرو و بشاش باش، خشمت را فرو ده و از آنان بگذر! در این صورت دوستت خواهند داشت و از تو اطاعت خواهند كرد. از این‏كه على(علیه السلام) و فرزندانش حسن(علیه السلام) و حسین(علیه السلام) بر ما و تو بشورند خاطر جمع نیستم، اگر به همراهى و كمك گروهى از امت توانستى با آنان پیكار كنى، انجام ده و به كارهاى كوچك قانع مباش و تصمیم به كارهاى بزرگ بگیر! وصیّت و سفارشى را كه به تو كردم حفظ كن! آن را پنهان نموده آشكار مساز! دستوراتم را امتثال كرده گوش به فرمانم باش! و مبادا به فكر مخالفت با من باشي.



    بحار الأنوار - العلامة المجلسی - ج 30 - ص 288 – 294.
    نخبه یعنی خودباوری انسان و پس از خود باوری کاری غیر ممکن نمی شود

  2. 2 کاربر از پست مفید Admin سپاس کرده اند .


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. مقاله: چراحجاب باید داشت ؟
    توسط Admin در انجمن مقالات مذهبی
    پاسخ ها: 22
    آخرين نوشته: 9th November 2012, 03:15 PM
  2. مقاله: Web 2 چیست ؟
    توسط Bad Sector در انجمن بخش مقالات وب و اینترنت
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 15th April 2011, 12:47 PM
  3. ( کوروش) ذوالقرنين در قرآن کريم و عهد عتيق
    توسط A M S E T I S در انجمن ماد ، هخامنشیان (پارسیان) ، سلوکیان
    پاسخ ها: 21
    آخرين نوشته: 18th February 2011, 07:23 AM
  4. پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 11th February 2011, 08:48 AM
  5. Nokia N8
    توسط داداشی در انجمن Nokia
    پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: 4th February 2011, 05:18 PM

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •