آمده ام که سر نهم عشق تو را به سر برم /// ور تو بگوییم که نی ، نی شکنم شکر برم
آمده ام چو عقل و جان از همه دیده ها نهان /// تا سوی جان و دیدگان مشعله نظر برم
آمده که رهزنم بر سر گنج شه زنم /// آمده ام که زر برم زر نبرم خبر برم
گر شکند دل مرا جان بدهم به دل شکن ///گر ز سرم کله برد من ز میان کمر برم
اوست نشسته در نظر من به کجا نظر کنم /// اوست گرفته شهر دل من به کجا سفر برم
آنک ز زخم تیر او کوه شکاف می کند /// پیش گشادتیر او وای اگر سپر برم
گفتم آفتاب را گر ببری تو تاب خود /// تاب تو را چو تب کند گفت بلی اگر برم
آنک ز تاب روی او نور صفا به دل کشد /// و آنک ز جوی حسن او آب سوی جگر برم
در هوس خیال او همچو خیال گشته ام /// وز سر رشک نام او نام رخ قمر برم
این غزلم جواب آن باده که داشت پیش من ///گفت بخور نمی خوری پیش کسی دگر برم
فردوسی عزیز
علاقه مندی ها (Bookmarks)