حالا اگه دارید با خودتون کلنجار میرید که چطور عاشق زندگی کنید.... بیاید بریم سراغ راه حل
زندگی یه الاکلنگه... هر روز صبح که از خواب بیدار میشید این الاکلنگ صفر صفره: یعنی یه خط موازی با افق... یعنی هر دو کفه اش مساوی!
تو یه کفه اش جواهره تو یکی دیگه قیر سیاه! اگه توازن این کفه ها بهم بخوره و الاکلنگ کج شه طوری که کفه ی جواهر بره بالا چی میشه؟؟؟ جواهرا میریزن تو دستای شمایی که وسط اون الاکلنگ نشستی(مگه جا قحط بود آخه؟؟؟)
اگه برعکسش اتفاق بیفته قیر سیاه میریزه روتون... اتفاقی که اصلا خوشایند نیس!
با عشق ورزیدن توازن این الاکلنگو بهم بزنید و صاحب جواهرا بشین... کار آسونیه: به خودتون عشق بورزید... بوییدن رو عاشقانه اش کنید: چای که دم میکنی اول بوش کن و دوستش داشته باش... ببین چقدر بوش خوبه!
دستاتو که با صابون میشوری مثل بچه ها بو کن دستاتو.... و دستاتو دوست داشته باش
همین کارو با بقیه احساساتت بکن: شکلات بخور و راستی راستی راستی از شیرینیش لذت ببر! بستنی رو لیس بزن! تو حیاطتون وقتی کسی نیس لی لی بازی کن! لمس کن همه چی رو ... راه که میری از کنار درختا که رد میشی برگاشونو لمس کن... قشنگیا رو ببین... غروب خورشیدووو ... با ابرا تو ذهنت شکلک بساز... اشتباه نکن: این کارا بچگی نیست!
این کارا دوست داشتن زندگیه.... عشق ورزیدن به احساساتته... احساسات تو یعنی خودت
به من بگو تو این دنیا اگه تو در حق خودت این کارا رو نکنی دیگه کی میتونه این کارا رو بکنه برات؟؟؟ کی میتونه لذت برف بازیو بهت بچشونه جز خودت؟؟؟ کی میتونه لذت آب بازی کردنو بهت بچشونه؟؟؟اگه این حقو از خودت بگیری مطمئن باش بعد ها پشیمون میشی... پشیمونی به خاطر همه حق هایی که از خودت گرفتی تحت عنوانه: بزرگ بودن! عاقلانه رفتار کردن!










اگه این حقو از خودت بگیری مطمئن باش بعد ها پشیمون میشی... پشیمونی به خاطر همه حق هایی که از خودت گرفتی تحت عنوانه: بزرگ بودن! عاقلانه رفتار کردن!

پاسخ با نقل قول


علاقه مندی ها (Bookmarks)