من از همه کوهها
دورم
در خانه
کنار روز نشسته ام
به گیاه نزدیکم
می دانی
من همسایه یک گلدان شمعدانی هستم
.
.
.
من از باغ
من از زبان
دورم
به تو نزدیکم
صدای نفسهای تو را
در باد
در زبان مادری
می شنوم
.
.
.
من در خانه تنها هستم
اکنون بیش از هزار سال است
که گریستن را
در باد می دانم
گریه می کنم
باد نیست
باران است