دوست عزیز، به سایت علمی نخبگان جوان خوش آمدید

مشاهده این پیام به این معنی است که شما در سایت عضو نیستید، لطفا در صورت تمایل جهت عضویت در سایت علمی نخبگان جوان اینجا کلیک کنید.

توجه داشته باشید، در صورتی که عضو سایت نباشید نمی توانید از تمامی امکانات و خدمات سایت استفاده کنید.
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 97

موضوع: رمـــــــان نــــنـــه ســــرمـــا ( ماندا معینی ـ مودب پور )

Threaded View

پست قبلی پست قبلی   پست بعدی پست بعدی
  1. #38
    یار همراه
    رشته تحصیلی
    ACCOUNTING & BusinesS ManagemenT
    نوشته ها
    2,442
    ارسال تشکر
    408
    دریافت تشکر: 1,276
    قدرت امتیاز دهی
    128
    Array

    پیش فرض پاسخ : رمـــــــان نــــنـــه ســــرمـــا ( ماندا معینی ـ مودب پور )

    و از دادگاه رفت بيرون!
    هورام از جاش بلند شد و ايستاد و از همونجا گفت که از اونم خواسته بود،اما توانش رو نداشته!
    و گفت شايد به اندازه ي من پويا رو دوست نداشته که بتونه تمومش کنه! و اونم از دادگاه رفت بيرون!
    و دادگاه تموم شد!
    چند روز بعد با ژيلا رفتيم زندان. چند روز اونجا بودم! مادرش خيلي دوندگي کرده بود تا قرار ضمانت منو لغو کنه!
    بعد از چند روز رفتيم دادگاه!
    برام چيزي مهم نبود!
    _با عنايت به مفاد ماده...قانون مجازات که مقرر مي دارد هر کس مرتکب قتل عمد شود و شاکي نداشته يا شاکي داشته ولي از قصاص گذشت کرده و يا به هر علت قصاص نشود در صورتي که اقدام وي موجب اخلال در نظم و صيانت و امنيت جامعه يا بيم تجري مرتکب و يا ديگران گردد به مجازات محکوم مي گردد و نظر به اينکه در ما نحن فيه عمل متهم به شهادت شهود بنا به درخواست مجني عليه صورت گرفته و انگيزه ي مجرمانه اي در کار نبوده و نظر به گذشت اولياي دم و وضعيت خاص متهم،موضوع مشمول ذيل ماده...قانون نبوده و لذا در خصوص وي قرار موقوفي تعقيب صادر مي گردد!
    «حرفا رو که نفهميدم ! فقط از خوشحالي دو تا وکيلم و اقوامم که تو دادگاه بودن متوجه شدم که بخشيدنم!
    اينم برام فرق نمي کرد!
    بعدش برگشتم زندان و چند ساعت بعد کارا تموم شد و با ژيلا و آقاي متين از زندان بيرون اومديم و برگشتم خونه!
    يه خونه ي سرد و خالي!
    مثل خودم!
    مثل ننه سرما!
    و من يه ننه سرما هستم! و منتظر! هميشه منتظر!
    تک و تنها ،تو يه خونه ي سرد و تاريک! مثل درون خودم!
    روي تخت دراز کشيدم و نمي دونم که چطوري دقايق رو بگذرونم!
    از جام بلند مي شم!
    سخت!
    تو ماه پنجم هستم!
    خيلي ضعيف و لاغر!
    حتما اوني م که درونم هست خيلي کوچيک و ضعيفه!
    اصلا به خودم توجه نداشتم!
    يعني وقتي پويا نباشه ديگه چه چيزي مهمه؟!
    لباسامو پوشيدم و رفتم پايين و سوار ماشين شدم!
    يه ساعت طول کشيد تا رسيدم.
    خلوت بود!
    براش يه جاي پردرخت قبر خريده بودن! همون اوايل بهشت زهرا!
    رسيدم سر قبرش!
    از دور ديدم يکي سر قبرش نشسته!
    پدرش بود! خواستم جلو نرم و صبر کنم تا بره اما رفتم جلو!
    از جاش بلند شد و نگاهم کرد.
    رفتم نشستم سر قبر!
    اونم نشست.
    يه خرده بعد گفت»
    _راحت تموم شد؟
    _راحت.
    _درد نکشيد؟
    _نه!
    _اونايي رو که تو دادگاه گفتي راست بود؟
    _راست بود.
    «سرش رو انداخت پايين و قبر رو نگاه کرد و آروم گفت»
    _اگه کمتر مي اومدم به خاطر اين بود که طاقت ديدنش رو نداشتم!
    «يه خرده صبر کردم و بعد گفتم»
    _يه چيز ديگه م گفت که بهتون بگم!
    «نگاهم کرد!»
    _گفت بهتون بگم که هميشه سر بازي تخته تقلب مي کرده و بهتون دروغ مي گفته و ازتون مي برده!گفت بهتون بگم! گفت ببخشينش! گفت غير از اون هيچوقت بهتون دروغ نگفته!
    «اينو که گفتم يه لحظه مات شد بهم و بعد خودشو انداخت رو قبر و زار زار گريه کرد !و فقط گفت بابا! بابا ! بابا جون ! زود بود! چشم و چراغم بود! نور چشمم بودي! دلمو شيکوندي بابا! دلمو شيکوندي!
    نيم ساعت همونجوري رو قبر خوابيد !
    بعدش از جاش بلند شد و يه نگاه به من کرد و رفت!
    مونديم من و پويا!
    دست کشيدم رو قبرش!
    سرد بود!
    آروم شروع کردم باهاش حرف زدن!
    نمي خواستم کسي حرفامو بشنوه!
    جز خودش!
    _تنهام پويا!
    تنها و سرد ! مثل اين سنگ قبر!
    چيکار کنم؟!
    «و منتظر موندم که جوابمو بده!
    اما نداد!»
    _نمي دونم الان بايد چيکار کنم؟! بايد کمکم کني!
    «بازم جوابي نداد!»
    _پويا!
    با توام!
    مگه خودت نگفتي بعدش مي آي پيش م؟!
    مگه نگفتي باهام حرف مي زني؟!
    پس چرا حرف نمي زني؟!
    من تنهام!
    مي ترسم!
    گفتي غصه نخور!
    گريه نکن!
    نکردم!
    اما الان ديگه نمي تونم جلوي خودمو بگيرم!
    خسته شدم!
    همه ريختن سرم!
    همه مي گفتن تو رو کشتم! قاتلم!
    هيچ کس نمي فهميد چي ميگم!
    نکنه قاتل باشم؟!
    چرا به حرفت گوش کردم؟!
    اون طوري حداقل بودي و بهم مي گفتي که چيکار کنم!
    من نمي تونم بدون تو زنده باشم!
    به بچه ت چي بگم؟!
    چه جوري بزرگش کنم؟!
    من نمي تونم پويا!
    مي خوام گريه کنم!
    مي خوام گريه کنم!
    مي خوام سرت داد بزنم!
    مي خوام باهات دعوا کنم!
    تو تنهام گذاشتي!





  2. کاربرانی که از پست مفید AreZoO سپاس کرده اند.


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ ها: 69
    آخرين نوشته: 2nd December 2010, 07:00 PM
  2. بيانيه مفصل سپاهان عليه نود و فردوسي پور
    توسط Victor007 در انجمن اخبار دنیای فوتبال
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 14th September 2010, 01:00 PM
  3. گزارشی مخفیانه از کلاس درس فردوسی پور
    توسط آبجی در انجمن فوتبال و فوتسال
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 22nd August 2010, 09:55 AM
  4. از کوچ تا کوچه
    توسط Victor007 در انجمن اخبار هنری
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 2nd January 2010, 09:16 AM
  5. خبر: فرگوسن از ماچدا استفاده خواهد کرد
    توسط FIREBOY در انجمن اخبار دنیای فوتبال
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 3rd May 2009, 01:31 PM

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •