این همه حرفــــــ
به چه کارم می آید؟
برای گفتن دوستــت دارمـــــ
هفت حرف کافی است!
رفع زحمت
حافظ کنار عکس تو من باز نیت میکنم
انگار حافظ با من و من با تو صحبت میکنم
وقت قرار ما گذشت و تو نمی دانم چرا
دارم به این بد قولیت دیریست عادت میکنم
چه ارتباط ساده ای بین من و تقدیر هست
تقدیر و ویران میکند من هم مرمت می کنم
در اشتباهی نازنین تو فکر کردی این چنین
من دارم از چشمان زیبایت شکایت می کنم
نه مهربان من بدان بی لطف چشم عاشقت
هر جای دنیا که روم احساس غربت می کنم
بر روی باغ شانه ات هر وقت اندوهی نشست
در حمل بار غصه ات با شوق شرکت میکنم
یک شادی کوچک اگر از روی بام دل گذشت
هر چند اندک باشد آن را با تو قسمت میکنم
خسته شدی از شعر من زیبا اگر بد شد ببخش
دلتنگ و عاشق هستم اما رفع زحمت میکنم
آشنای غم تنهایی من
داغ دستان مرا باور کن
که برای تو چنین می سوزد
روح لغزنده شبهای مرا باور کن
که به یاد تو چنین می شورد
طپش قلب مرا باور کن
که به نام تو چنین می کوبد
نازنین باور تنهایی من
شعله قلب مرا باور کن
رقص آتش شدن و بودن را
تو بیا قاصدک بوته آرام خیال
در میان غم وغوغای وصال
مرگ مرداب مرا باور کن
قصه عاشق صادق شدن ساحل را
ای که فقدان تو عصیان من است
غم تنهایی تو مرگ من است
حاصل عمر تو بر جان من است
نازنین عمر مرا باور کن
بي به دست من از شوق سيب دادي تو.
نگو كه چشم و دلم را فريب دادي تو
تو آشناي دل خسته ام نبودي حيف
و درد را به دل اين غريب دادي تو
uody
تقصیر دلم چیست اگر روی تو زیباست
حاجت به بیان نیست که از روی تو پیداست
من تشنه ی یک لحظه تماشای تو هستم
افسوس؛که یک لحظه تماشای تو رؤیاست
چرا سوادتو رو نمیکنی؟مگه نگفتم قایم موشک بازی در نیار!:
گفتمش بی تو چه می باید کرد
عکس رخساره ی ماهش را داد
گفتمش همدم شبهایم کو
تاری از زلف سیاهش را داد
وقت رفتن همه را می بوسید
به من از دور نگاهش را داد
یادگاری به همه داد و به من
انتظار سر راهش را داد
زندگی قانون باورها و لیاقتهاست .
همیشه باور داشته باش که لایق بهترین هایی .
http://www.mahak-charity.org/main.php
انجمن حمايت از كودكان سرطاني (به اميد جامعه اي سالم )
زنهار به جز عشق دگر شغل نگیری
عاشقان نقطه پرگار وجودند ولی
عشق داند که در این دایره سرگردانند
عشق يعني اينكه ما باور كنيم
يك دل ديگر ارادتمند ماست
زندگی قانون باورها و لیاقتهاست .
همیشه باور داشته باش که لایق بهترین هایی .
http://www.mahak-charity.org/main.php
انجمن حمايت از كودكان سرطاني (به اميد جامعه اي سالم )
کاش میدانستی
در تب سوزان من
هذیان کلام توست
و درون سینه ام
جای خالی قلبت...
و باز هم
میگذری...
همان گونه که خورشید روزش را سوزاند
و ما روزگارش را
گذشته ها بر ما گذشت...
چشمانت را بیاد می آورم
مثل همیشه
یادی از یاری که در خاطرم
می گذشت...
شبی به ماه نگاه می کنم
دلش را قرص می کند
و به او می خندم
آرزویی در دلم ندارم
و
ماه
از لابلای ابرهای سیاه می گذشت...
کاش می دانستی
رقص باد و برگ پاییزی
آمد و رفت و
کلاغی بی غصه
از درون قصه های من می گذشت
uody
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
علاقه مندی ها (Bookmarks)