دوست عزیز، به سایت علمی نخبگان جوان خوش آمدید

مشاهده این پیام به این معنی است که شما در سایت عضو نیستید، لطفا در صورت تمایل جهت عضویت در سایت علمی نخبگان جوان اینجا کلیک کنید.

توجه داشته باشید، در صورتی که عضو سایت نباشید نمی توانید از تمامی امکانات و خدمات سایت استفاده کنید.
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 1 , از مجموع 1

موضوع: نگاهي به رمان «مگيل» (رمان طنز دفاع مقدس)

  1. #1
    یار همراه
    رشته تحصیلی
    ACCOUNTING & BusinesS ManagemenT
    نوشته ها
    2,442
    ارسال تشکر
    408
    دریافت تشکر: 1,276
    قدرت امتیاز دهی
    126
    Array

    پیش فرض نگاهي به رمان «مگيل» (رمان طنز دفاع مقدس)

    اشک و لبخند

    نگاهي به رمان «مگيل» (رمان طنز دفاع مقدس)


    مگيل، قصه غربت است و اميد، تنهايي و توکل، اشک و لبخند، قصه رزمنده دل به خدا سپرده شوخ طبعي است که از کمين دشمن، فقط او جان سالم به در برده. رزمنده-اي که چشم و گوش خود را و همه هم سنگرانش را از دست داده، اما هنوز «برقرار» است.
    «مگيل» نام قاطري است غنيمتي که توي عملياتي از عراقي ها غنيمت گرفته اند. در جبهه هاي غربي کشور به سبب کوهستاني بودن مناطق، تسليحات و تدارکات لازم را با قاطر و استر به نيروهاي خط مقدم مي رساندند. همان گروهان قاطريزه معروف! مگيل هم تنها قاطري است که بعد از کمين دشمن زنده مانده و رزمنده اين رمان چاره اي ندارد جز اينکه به دنبال مگيل راه بيفتد براي برگشتن به عقب.
    رمان «محسن مطلق » ماجراهاي اين رزمنده زنده دل است با مگيل.
    رزمنده اين رمان، آدمي است از جنس خود ما. باورپذير و زودياب. او انسان است و به قول يک نويسنده، هيچ چيز انساني از او غريب نيست. گريه مي کند، مي ترسد، از کوره در مي رود، نااميد مي شود اما يقين دارد که خدا هست و او را مي شنود.
    رزمنده اي که اصلا آدم را ياد رزمنده هاي فرشته خصال توي فيلم هاي دهه هاي پيش نمي اندازد.
    قهرمان مگيل، يکي از هزاران جوان داوطلب جبهه هاست که با نفس رحماني امام، پتانسيل هاي معنوي بالقوه شان، بالفعل شد.
    قهرمان قصه، رزمنده اي با ريشه هاي عميق مذهبي است، اما به دور از شعارزدگي و مقدس مآبي هاي اغراق شده.
    در داستان، هيچ جا شعار درسته يا پيام قلنبه اي که از متن بيرون بزند، ديده نمي شود، اما روح حماسه دفاع در همه کلمات آن جاري است.
    و اما نکته هايي که در ساختار متن به نظر مي رسد.
    راوي که همان کاراکتر اول است، همه اتفاقات را روايت مي کند، اما دست آخر نمي فهمي که راوي پا به پاي گذشت روزها و شب ها از وقايع، يادداشت برداشته يا نه، بعدها نشسته و آنچه را بر او و مگيل گذشته، نوشته است.
    براي مثال «مجيد قيصري» در «گوساله سرگردان» فضايي را تصوير مي کند که رزمنده اي حين اطلاعات عمليات، هر جا فرصت کوتاهي دست مي دهد، چند سطر يادداشت روزانه هم مي نويسد.
    يا در رمان «نه آبي، نه خاکي»، علي موذني در بدو داستان، تکليف خواننده را روشن مي کند که اين قصه براساس يادداشت نويسي هاي يک رزمنده جلو مي رود.
    با اطلاعاتي که نويسنده درباره کاراکتر اصلي به ما داده، مي دانيم رسول نه مي بيند و نه مي شنود، اما مي بينيم وقتي او را-به قول خودش- به آن طويله دوبلکس مي برند، در بدو ورود، ناغافل، نديده و نشنيده مي گويد: «کسي که کنارم نشسته سامي است. او سرباز ارتش است و از بقيه کم سن و سال تر. دستم را مي گيرد و با انگشت سبابه اش روي لب ها و بيني ام علامت هيس مي کشد، يعني اينکه ساکت باشم.»ص57/
    اينجا سير خطي داستان، يکهو پرش پيدا مي کند. اگر اين اطلاعات مربوط به سامي را رزمنده نابينا بعدها کشف کرده، نويسنده بايد پيش از اين سطور يک جورهايي گرا مي داد که رسول اين اطلاعات را بعدها به دست آورده است.
    مي دانيم که کاراکتر اصلي نه مي بيند و نه مي شنود. و همين ناتواني، دست مايه خوبي بوده براي آفرينش صحنه هاي ناب. مثلا حمله گرگ ها و اينکه او از قرائن به حمله گرگها پي مي برد.
    يا آنجايي که سگ هاي وحشي رسول را دوره کرده اند و او فقط از حرارت زبان هاي بيرون آمده سگ هاست که حضور آنها را گرداگرد خود حس مي کند. اما در قسمت هاي متعددي از اين داستان، مشاهده مي کنيم که او با اطرافيان خود صحبت مي کند. البته با زبان اشاره و حالا اين زبان اشاره چه جور زباني است، هيچ توضيحي وجود ندارد.
    - «شب ها تا دير وقت با سامي بيدار مي مانديم و از هر دري حرف مي زديم.»ص59/
    مرا در آغوش کشيد و با علم و اشاره فهماند اين، يک کار انساني است.ص43/
    به آن که همراهم بود با علم و اشاره فهماندم...ص44/
    طبيب با علم و اشاره به من فهماند که...ص47/
    يکي از کردها با اشاره به من فهماند که...ص48/
    شايد اگر نويسنده، قهرمان قصه را که به سبب موج انفجار، پرده گوش و کلا شنوايي اش را از دست داده، به جاي ناشنواي مطلق، مثلا کم شنوا نشان مي داد، اين اشکال پيش نمي آمد و احتياجي هم به «زبان ايما و اشاره» که معلوم نيست در اين داستان اصلا چي هست! وجود نداشت. در اين صورت اطرافيان رسول مي توانستند با بلند حرف زدن بيخ گوش رسول، مسائل پيرامون را به او بشنوايانند و حالي کنند.
    زبان شخصيت ها در بعضي از بخش ها نکته اي است مغفول.
    مثلا توي طويله دوبلکس، اسيري داريم که خلباني است عراقي و يک شب پاي آتش مي نشيند و همه زندگي اش را براي بقيه تعريف مي کند.ص60/ معلوم نيست که او، فارسي مي دانسته يا بقيه اسراي ترک و کرد و فارس توي آغل، عربي مي دانستند.
    همين طور زبان کردهاي ترکيه و عراق که در مواجهه با رسول و سامي، همه جا مفاهمه و گفت و گو برقرار است،جز در آن روستاي اول که گويا فقط قرار است، «غير هم زباني» دست مايه اي براي طنزپردازي نويسنده باشد.
    شخصيت پردازي ها هم غريب است. ما نصف نصف اطلاعاتي که از شخصيت سامي داريم، از قهرمان قصه نداريم.
    نويسنده در اواخر کتاب، چنان با آب و تاب، جزئيات زندگي خانوادگي رفاه زده و بي قيد رفيق قهرمان را در گذشته به تصوير مي کشد که هر چه فکر مي کني ضرورتي برايش نمي يابي جز اينکه توجيه کني شايد مي خواسته از فضاي جبهه و کربلاي پنج ارتفاع بگيرد و به زندگي هاي اشرافي و بي دردي که در آن دوران در کنار جبهه و جنگ وجود داشت، اشاره اي کند. اما اين بيشتر به تراشيدن توجيه مي ماند براي تلاش نويسنده که نمي دانم چه!!! شايد براي جلب مخاطب!
    از برجستگي هاي نثر محسن مطلق، تشبيه ها و تصويرهاي بکر و خلاقانه و بانمک و ملموس اوست که در اين رمان کم نيست.
    ... مي گفت: با خنده مردن مثل لبخند در عکس يادگاري است. ص6/ انگار تو را انداخته اند توي يک قوطي و درش را بسته اند، بلانسبت، مثل مگس.ص6/ ناگهان يک چيز سنگين به سرم خورد و... مثل شبکه هاي تلويزيوني که يک دفعه برنامه اش تمام شود، همه چيز برفکي شد.ص7/
    هنوز نه جايي را مي بينم، نه چيزي مي شنوم. اوقات براي من مثل گوش دادن و نگاه کردن به نوار ويديويي خالي است.ص7/
    يک پانچو بيرون مي کشم و به تن مي کنم. مثل کوره، گرم است. ص12/ جنازه بچه ها را يک جا جمع مي کنم و روي آن ها يکي- دو تا پانجو مي اندازم. مثل گل هايي که از شر سرما زير پلاستيک مي گذارند، با برف روشان را مي پوشانم.ص22/
    از عصبانيت مثل ديگ زودپز شده ام.ص24/
    بعد از چند شبانه روز چکمه هايم را درمي آورم. پاهايم بوي آب باقالي گرفته اند.ص41/
    يکي دستم را مي گيرد و به ظرف غذا متصل مي کند. مثل سر سيم برق که بخواهند به چراغي، چيزي وصلش کنند.ص42/
    همه خاطرات آن چند هفته مثل برق از پيش رويم مي گذرد.
    همه آن حوادث، هر چه بر سرم آمده، مثل يک فيلم بلند، اما تيره و تار و کم نور. همه چيز در هاله اي از مه و غبار است، مثل فيلمي که سوخته باشد، مانند فيلم سياه و سفيد.ص85/
    نويسنده در جاي جاي رمان، «شعر» را هم به هر بهانه اي و گاهي بي بهانه چاشني نثر کرده. هم شعر جدي، هم شعر طنز که بسيار به دل مخاطب فارسي زبان شعردوست مي نشيند.
    «مگيل» پر است از مثل. مثل هاي نابي که لابه لاي قصه خرج شده براي غنا بخشيدن به زبان نويسنده. و از آن جايي که غالب مثل هاي فارسي، خلاصه شده، فشرده شده و چکيده نکته سنجي ها و طنزپردازي هاي پيشينيان ماست که به شکلي زيبا، موجز وکارآمد به دست ما رسيده و به گفته اهل طنز، غالب مثل هاي فارسي خود «طنز» است؛ حضور اين مثل ها، دز طنز مگيل را بالاتر بوده است.
    اما ضعفي که در آخر قصه به چشم مي خورد اين که، آخر رمان بسيار شتابزده به نظر مي رسد.
    يازده سطر آخر رمان، از آنجايي که «حالا سال ها از آن حوادث گذشته است» تا آخر کتاب، به پايان هاي عجول انشاهاي مدرسه مي ماند. پايان هايي با نتيجه گيري هاي کليشه و نامتجانس. و اينکه حتي در آخر ماجرا باز هم آن چه از آينده قهرمان قصه مي خوانيم، نصف نصف رفيق قهرمان هم نيست.




    و اما مشکل ساده و دامن گيري که در اکثر کتاب هاي موجود در بازار هست و در اين کتاب هم به چشم مي خورد، غلط تايپي فراوان است که اميدواريم در چاپ هاي بعد، کتاب از آن پيراسته شود.
    و اشکال عجيب و البته حل شدني ديگر، طرح جلد خيلي بد کتاب است که نه در شأن کتاب طنز نه در شأن رمان دفاع مقدس و نه در شأن انتشارات سوره مهر.


    رمان مگيل، اتفاق خوب و مبارکي است در حوزه طنز دفاع مقدس که ظرفيت اين را دارد که به تصوير دربيايد.

    فريبا طيبي





  2. کاربرانی که از پست مفید AreZoO سپاس کرده اند.


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. سیستم‌ها و آینده مدیریت دانش
    توسط ریپورتر در انجمن مجموعه مدیریت اجرایی
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 16th October 2010, 10:11 AM
  2. نوآوری در شرکتها
    توسط ریپورتر در انجمن مجموعه مدیریت اجرایی
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 30th September 2010, 10:05 AM
  3. راهکارهای ترویج فرهنگ خلاقیت و نوآوری در آموزش و پرور
    توسط ریپورتر در انجمن مجموعه مدیریت اجرایی
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 30th September 2010, 09:38 AM
  4. قیمت گذاری در بازار الکترونیک
    توسط آبجی در انجمن تجارت الکترونیک
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 10th August 2010, 12:37 AM

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •