* * *
وهّابيّون جديد در پايان اين مقال ذکر دو نکته ضرورى به نظر میرسد: الف) قشر جديد وهّابى آنچه در حال زوال و در سراشيبى سقوط است قشر متعصّب و متحجّر و خطرناک وهّابى است که همه مسلمين را جز خود مشرک میدانند و جان و مال آنها را مباح میشمرند، تا چه رسد به غير مسلمانان، ولى قشر معتدلى در حال ظهور و بروز است. اين قشر که بيشتر از نسل تحصيل کرده و جوان تشکيل يافته و حتّى بعضى از اساتيد و علماى بزرگ آنان با آنها هماهنگ هستند، داراى ويژگىهای زير است: 1ـ مسلمانان را متّهم به شرک نمیکنند و از خون ريزى بيزارند، به عقايد ديگران احترام میگذارند و برچسب کفر و بدعت به ديگران نمیزنند.
2ـ از «گفتمان» و «حوار» منطقى و دوستانه بين مذاهب اسلامى استقبال میکنند و گوش شنوايى براى شنيدن سخنان ديگران دارند، و کتب ديگران را نيز مطالعه میکنند. 3ـ مظاهر جديد و مثبت زندگى امروز را که دليلى بر حرمت آن در کتاب و سنّت نيست، بدعت نمیشمرند و با بزرگداشت بزرگان اسلام مخالفت ندارند، و ميان رسوم عرفى و شرعى فرق میگذارند. 4ـ به زنان اجازه میدهند که با حفظ حجاب اسلامى و موازين عفّت به تحصيل علم و فعّاليّتهای مفيد اجتماعى بپردازند. 5ـ و در يک کلمه ضمن تجديد نظر در افکار خشونت آميز گذشته، حاضر به تعامل با ساير فرق اسلامى جهان هستند و خشم و نفرت آنها متوجّه کسانى است که قصد نابودى مسلمين را دارند، اينها رفته رفته جاى سلفىهای متعصّب و فوق العاده خشن را میگيرند. گسترش اين گروه در برخوردهاى علمى و فرهنگى در ايّام حج و عمره به طور کامل نمايان است و آثار آن در کتاب هايى که اخيراً نوشته میشود، به خوبى به چشم میخورد. به اعتقاد ما زوال آن دسته و ظهور اين گروه، میتواند به ترسيم چهره مناسبى از اسلام در جهان کمک کند، و جاذبههای اين آيين پاک را که به خاطر عقايد دُگم و خشونت آميز سلفىهای پيشين به خطر افتاده است، تا حدّى جبران کند و ان شاءالله مقدّمات «يَدْخُلُونَ فِى دِينِ اللهِ اَفْواجاً» فراهم گردد و اسلام جايگاه واقعى خود را در جهان پيدا کند.
همه مسلمين جهان از ظهور چنين قشرى استقبال میکنند، و آن را عامل مهمّى براى تحکيم پايههای اخوّت اسلامى و اتّحاد صفوف مسلمين در برابر دشمنانى که براى تضعيف و تحقير مسلمين سخت میکوشند، میدانند. آن چه درباره کتاب «مفاهيم يجب ان تصحّح» گذشت و تقريظ هايى که گروه عظيمى از علماى اسلام در کشورهاى مختلف اسلامى بر آن نگاشته بودند، گواه ديگرى بر اين واقعيّت است. بر زمامداران سعودى لازم است با گشودن مرزهاى بسته خود به روى کتب اسلامى و نوشتههای ديگر کشورهاى مسلمان، و با فراهم ساختن زمينههای گفتگو بين مذاهب اسلامى و رفت و آمد علماى اين کشورها، به اين امر کمک کنند که هم به نفع خود آنان است و هم به سود جهان اسلام! ب) خطر غلاة به يقين يکى از عوامل پيشرفت فکر وهّابى گرى افراطى، در ميان قشرى از مسلمين جهان تندروىهای غلاة است، همان افراد نادان و بيسوادى که درباره بزرگان دين به غلو پرداختند و آنها را از درجه عبوديّت بالا بردند و به الوهيّت رساندند و شريک خدا قرار دادند. بى شک خطر آنها کمتر از خطر وهّابيّون متعصّب نبوده و نيست و اگر اينها نبودند، بهانه اى در دست آنها نبود. تعبيراتى را که با روح
توحيد اسلامى سازگار نيست و در کتاب و سنّت هرگز نيامده، مانند خالق السماوات و الأرضين، و أرحم الراحمين، و امثال آنها که از اوصاف خاصّ پروردگار است، نبايد در مورد اولياءالله به کار برد که نه آنها راضى هستند و نه با تعليمات اسلامى سازگار است. اصرار بعضى از جاهلان بر اين امور سبب شده که گروهى از اصحاب تفريط که آنها نيز در نادانى همچون گروه غلاة هستند، به مقابله برخيزند، و بگويند از پيغمبر اکرم(صلى الله عليه وآله) بعد از وفاتش (نعوذبالله) هيچ کارى ساخته نيست، حتّى شفاعت و دعاى براى مؤمنان، و حتّى رفتن به زيارت او بدعت و حرام است. هم چنين کسانى که با انواع خرافات از اصول توحيد و ساير تعليمات دينى دور شدهاند و به عنوان مثال نعل اسب را مايه خوشبختى و جستن پلک چشم را نشانه شور بختى و عدد 13 را نحس و شوم و صداى فلان پرنده را ميمون و مبارک و فلان پرنده را شوم میدانند، وخالق آنها را به فراموشى میسپرند، سخت در اشتباهند. و اينجاست که اميرمؤمنان على(عليه السلام) میفرمايد: «هَلَکَ فِىَّ رَجُلانِ: مُحِبٌّ غال وَ مُبْغِضٌ قال ; دو کس درباره من هلاک شدند (و گمراه گشتند) دوست غلو کننده و دشمن بدخواه»!(1) خوارج و ناصبيان سبب وجود غلاة شدند، و غلاة نيز به نوبه خود ________________________ 1. نهج البلاغه، کلمات قصار، 117.
بازار خوارج را گرم کردند. به همين جهت وظيفه علماى اسلام هميشه و به خصوص امروز، بسيار سنگين است، از يک سو بايد به هدايت غلاة بر خيزند و از سوى ديگر به سفسطههای وهّابيان تندرو پاسخ گويند، و چه مشکل است حفظ تعادل تودههای کم سواد در اين امور، حتّى گاه ديده میشود که بعضى از کسانى که به ظاهر در سلک عالمان هستند به يکى از اين دو طرف میلغزند «أعاذَنَا اللهُ تَعالى عَنِ الاِفْراطِ وَ التَّفرِيطِ وَ هَدانا إلَى الصِّراطِ الْمُسْتَقِيمِ». * * *
فريادى ديگر از نويسنده شجاعى ديگر کتاب داعية و ليس نبياً! اکنون نوبت کتاب «داعية وليس نبياً» (او اصلاح طلب بود نه پيامبر) میباشد. اين کتاب تحت عنوان «قرائة نقدية لمذهب الشيخ محمّد بن عبدالوهّاب فى التکفير» (قرائت انتقادى (تازه اى) از مذهب پيشواى وهّابيان در مسأله تکفير و کافر شمردن ديگران) کتابى است که به تازگى انتشار يافته و آوازه آن در مناطق وسيعى ازحجاز و غير حجاز پيچيده است. قبل از هر چيز بايد با ويژگىهای اين کتاب، سپس با محتواى آن آشنا شد. 1ـ نويسنده کتاب : «شيخ حسن بن فرحان مالکى» از دانشمندان معروف اهل سنّت عربستان و پيرو مذهب مالکى و به اعتراف خودش از وهّابيون معتدل میباشد.
او به پيشواى وهّابيان شيخ محمّد بن عبدالوهّاب احترام میگذارد، ولى سخنان او را به خصوص در مسأله تکفير مسلمانان به شدّت نقد میکند و معتقد است اين دو با هم منافات ندارد. او با صراحت میگويد : من به او احترام میگذارم، در عين حال او را نه تنها جايز الخطا میشمرم، بلکه خطاهاى فراوانى براى او قائل هستم. 2ـ روش نقد او در کتاب مزبور يک روش کاملا مؤدّبانه و مستدل است، امّا به هنگام نقد مطالب پيشواى وهّابيان، از هيچ چيز ملاحظه نمیکند، حتّى خطرهاى فراوانى را که از سوى وهّابيون تندرو (و به قول خودش غلاة وهّابى) او را تهديد میکند، ناديده میگيرد. 3ـ او تسلّط خوبى بر مذاهب و منابع اسلامى دارد، به خصوص از کلمات طرف مقابل بر ضدّ خودش کمک میگيرد، و جالب اين که بخشى از کتاب خود را به تناقضها و تضادهاى سخنان محمّد بن عبدالوهّاب تخصيص داده است. 4ـ او معتقد است که تندروان وهّابى که خون و مال و ناموس مسلمانان غير وهّابى را مباح میشمرند، گرفتار تعصّب و تقليد کورکورانهاند و آن را خطرى براى اسلام و مسلمانان منطقه میداند; او نويسنده اى بسيار توانا و قوى است. 5ـ او بيشترين نقد خود را روى کتاب «کشف الشبهات» و «کتاب التوحيد» محمّد بن عبدالوهّاب که مهمترين کتابهای او است،
متمرکز کرده است، و بسيارى از منابع کلمات خود را به کتاب «الدرر السنية» آدرس میدهد. بد نيست بدانيد اين کتاب (الدرر السنية) گردآورى «عبدالرحمان بن محمّد بن قاسم الحنبلى» است که مجموعه کتاب ها، رسالهها و نامههای «محمّد بن عبدالوهّاب» و جمعى از سران وهّابيّت را از زمان شيخ تا امروز در آن جمع کرده است. او در سال 1392 قمرى بدرود حيات گفت. «بن باز» فقيه معروف وهّابى که در سالهای اخير چشم از جهان فرو بست، اين کتاب را جزء دروس يوميّه خود قرار داده و تدريس میکرد. اين کتاب بيش از ده مجلّد و منبع بسيار خوبى براى آگاهى از افکار وهّابيان است. 6ـ البتّه اين عالم شجاع و نويسنده کتاب «داعية و ليس نبياً» از فشارها وتهديدهاى تندروان وهّابى در امان نماند و حکم تکفير او را تاکنون صادر کردهاند، (همان گونه که حکم تکفير عالم فقيد «بن علوى مالکى» را صادر کردند) و در آينده به چه سرنوشتى گرفتار شود، روشن نيست، ولى هر چه باشد او با اين کتاب خدمتى بزرگ به جهان اسلام کرده و ثابت نموده آن تکفيرها و خون ريزى ها، از اسلام بيگانه است و مولود افکار سست و نادرست و برداشتهای غلطى است که گروهى از ناآگاهان از آموزههای اسلامى داشتهاند. 7ـ او در بحثهای مقدّماتى کتاب خود میگويد: «حقيقت اين است که من اين قرائت جديد از کتابهای محمّد بن عبدالوهّاب را
قبل از 11 سپتامبر تهيّه کرده بودم و بعد از اين حادثه مايل نبودم آن را منتشر سازم (چرا که شايد سبب اتّهام مسلمين در اين حادثه شود) ولى هنگامى که ديدم تندروان وهّابى پيوسته کنگره و همايش براى تبرئه پيشواى اين مذهب، شيخ محمّد تشکيل میدهند، لازم ديدم حقايق را برملا سازم تا انصاف دهند و اعتراف به خطاى شيخ در حکم به تکفير کنند».(1) 8ـ او مطلب را با ظرافت خاصى آغاز کرده و میگويد: محمّد بن عبدالوهّاب مرد اصلاح طلبى بود، نه پيامبر! و همين نام را براى کتاب خود انتخاب کرده است. سپس میافزايد: ما در ميان دو گروه افراطى قرار گرفته ايم. عدّه اى او را کافر و فاسق میدانند و گروه ديگرى همچون يک پيامبر، با سخنان و گفتار او رفتار میکنند، به گونه اى که هيچ کس نبايد خرده اى بر او بگيرد; سپس میافزايد هر دو در اشتباهند. وى با استفاده از اين مقدمه به سراغ نقدهاى خود نسبت به افکار و عقايد او میرود. 9ـ در بخش ديگرى از سخنان خود تحت عنوان «الشيخ لم يکن وحيداً فى العلم و الدعوة» میگويد : بعضى از پيروان شيخ چنين میپندارند که او وحيد عصر خود در علم و دانش بود و تمام کشورهاى اسلامى که دعوت وهّابيّت را نپذيرفتند، بلاد شرک و کفر ________________________ 1. داعية و ليس نبيّاً، صفحه 28 .
است و تمام علماى اين کشورها جاهلانى هستند که هيچ چيز از اسلام نمیدانند!!(1) سپس میافزايد: و متأسّفانه اصل تکفير مسلمين، و کشورهاى آنها را کشور کفر دانستن، و همه علماى آنها را کافر شمردن را، در کلمات خود شيخ يافتم، همان گونه که مدارک آن را ذکر خواهم کرد! سپس میافزايد: مسلّماً شيخ و تابعين او در اين عقيده راه صحيح را نپيمودند. در ادامه میگويد: بعضى از خطاهايى که شيخ و بسيارى از پيروانش در آن افتادند به خصوص در مورد تکفير مسلمانان بسيارى از طالبان علم را ـ از روى تقليد يا غلو ـ گرفتار ساخت، و در نتيجه اعمال خشونت بار، اخيراً (در نقاط مختلف جهان) روى داد، و گروهى با همان استدلال شيخ و همان شعارها حوادث دردناکى آفريدند (و دست به کشتارهاى وحشتناکى زدند و میزنند). 10ـ شرم و حياى اکثر علما، در کشور سعودى از بيان خطاهاى شيخ، سبب میشود نقد اين عقايد بر کسانى که قدرت بر آن را دارند واجب عينى باشد و همين امر مرا وادار به اين بحث کرده است. بر هر دانشمند و شهروندى در کشور (سعودى) لازم است آنچه را که سبب میشود ما را از اين خشونتها و تکفيرها خارج سازد، انجام دهد و از تبليغاتى که تنها به کشور ما و اهل آن در دراز مدّت زيان ________________________ 1. داعية و ليس نبياً، صفحه 13 .
مى رساند، هر چند (خيال کنيم) در کوتاه مدّت فايدهاى دارد، جدّاً پرهيز نمايد. ما بايد دين و وطن خود را از آلودگى تکفير ستمگرانه و ريختن خونهای بى گناهان پاک سازيم و به اين وضع خاتمه دهيم. در اين هنگام که اين سطور را رقم میزنيم، روزى نيست که خبر خشونتهای وحشتناک از عراق به ما نرسد. هر روز دهها و گاه صدها نفر طعمه اين خشونت لجام گسيخته به وسيله اتومبيلهای بمب گذارى شده، میشوند و بسيارى از آنها جنبه انتحارى دارد و نشان میدهد کار کسانى است که خود را مسلمان و همه را کافر میپندارند و جان و مالشان را مباح میشمرند. اينها نيز محصول همان تعليمات مکتب شيخ است که از حجاز به اردن و از اردن به عراق آمده است. جالب اين که نويسنده کتاب مزبور (داعية و ليس نبياً) در پاورقى کتاب خود در همين فصل به نکته قابل توجّهى اشاره میکند و آن اين که غربىها به خصوص آمريکايىها با سياستهای مخرّب سياسى، نظامى، اقتصادى و کمکهای همه جانبه به اسرائيل غاصب، زمينه ساز اين خشونتها بوده و هستند. در بخش ديگرى از کلمات خود به سراغ اين میرود که اين تکفير لجام گسيخته که سبب هرج و مرج حتّى در داخل کشور سعودى شده، از کجا سرچشمه میگيرد؟! و سرانجام به اين نتيجه میرسد که تعليمات شيخ و مکتب او
عامل اصلى اين خشونت هاست. از خشونت گروه اخوان در سرزمين نجد و سپس در حرم مکّه گرفته تا خشونت و انفجارهايى که در مناطق مختلف عربستان روى داده، همه محصول تعليمات شيخ است. سپس میافزايد: «افرادى که اين خشونتها و انفجارها را آفريدند، افراد بيگانه اى نيستند که از سرزمينهای ديگر به حجاز آمده باشند، بلکه همان وهّابىهای حجاز هستند، و اگر بگوييم همگى از فرهنگ شيخ و تعليمات او الهام گرفتهاند، راه دورى نرفته ايم و هر کس به سخنان آنها مراجعه کند به اين حقيقت اعتراف مینمايد».(1) * * *
________________________ 1. داعية و ليس نبياً، صفحه 62 و 63 .
فشرده اى از کتاب «داعية و ليس نبياً» اکنون با روشن شدن اين مقدّمات به سراغ فشرده اى از اصل کتاب میرويم. حسن بن فرحان مالکى وهّابى نويسنده تواناى اين کتاب که اثر خود را به نام «او اصلاح طلب بود نه پيامبر!» ناميده، عمدتاً به نقد سخنان و عقايد پيشواى وهّابيان در زمينه تکفير مسلمين و نسبت دادن شرک و کفر به همه کسانى که وهّابى نيستند و سخنان او را نپذيرفته، پرداخته و در پنج فصل گفتنىها را گفته است. در فصل اول به سراغ نقد کتاب کشف الشبهات که از مشهورترين و مهم ترين کتابهای محمّد بن عبدالوهّاب است میرود، و به صورت کاملا روشنى آن را نقد میکند. در فصل دوم به نقد ساير کتب او در مسأله شرک و توحيد میپردازد. در فصل سوم به سراغ اين مهم میرود که آيا او از مسأله تکفير مسلمين عدول کرده است يا نه؟ سپس بخش عظيمى از تناقضات او
را به صورت علمى آشکار میسازد. در فصل چهارم از موضوع مهمّ ديگرى بحث میکند که آيا پيروان او چشم و گوش بسته همان مسير تکفير مسلمين را دنبال کردند و بر اشتباهات او صحّه نهادند يا به نقد نظرات شيخ پرداختند؟ و سرانجام در فصل پنجم به نقد نظرات دشمنان شيخ میپردازد و تندروان را از معتدلان جدا میسازد و خود در صف معتدلان وهّابى قرار میگيرد. جالب اين که در پايان میگويد: «خلاصه تمام بحثها اين است که شيخ در مسأله تکفير راه خطا پيموده»، سپس میافزايد: «اعتراف به اين مسأله براى افراد منصف با توجّه به استدلالات روشنى که داريم کار آسانى است، نه دين اسلام با اين اعتراف از بين میرود و نه خورشيد از مغرب طلوع میکند (و نه آسمان به زمين میآيد! فقط انسان جايز الخطايى خطا کرده است)».(1) و ما میافزاييم : بلکه به عکس اين نقدها باعث رونق دين و پيراستن آيين اسلام از خشونتهای وحشتناک و غير انسانى است، و حدّاقل وهّابيّون معتدل را به جاى وهّابيون متعصّب تندرو مینشاند. با اين توضيح به سراغ فشرده اى از هر يک از فصول کتاب مزبور میرويم: ________________________ 1. داعية و ليس نبياً، صفحه 28 و 29 .
فصل اول : نقد کشف الشبهات با اين که کتاب کشف الشبهات که از معروف ترين کتب شيخ است، کتاب بسيار کوچکى است (در حدود 70 صفحه)، ابن فرحان در نقد خود سى و سه ايراد قابل ملاحظه بر او میگيرد و سخنان پيشواى وهّابيون را به خصوص در مسأله «تکفير» به نقد میکشد و قبلا ابراز تعجّب میکند که چگونه علماى وهّابى اين همه خطا و اشتباه را درکلمات شيخ ناديده گرفته و به سادگى از آن گذشتهاند. سپس میافزايد: اگر بعضى از آنان، حتّى چند مورد از خطاهاى وى را يادآور شده بودند، من ضرورتى براى نوشتن اين کتاب نمیديدم، ولى چه کنم که همه سکوت کردند. بد نيست در اينجا به اولين و آخرين ايراد او (از 33 مورد) اشاره کنم. غلو و زياده روى درباره صالحان محمّد بن عبدالوهّاب در آغاز کتاب «کشف الشبهات» میگويد: «توحيد، دين پيامبرانى است که خدا آنها را به سوى بندگانش فرستاده است، اول آنها نوح(عليه السلام) است، خداوند او را به سوى قومش فرستاد در زمانى که آنها درباره «صالحان» غلو کرده بودند». سپس «ابن فرحان» میگويد: آغاز اين سخن صحيح است ولى پايانش ناصواب و مقدّمه اى است براى تکفير!
زيرا خداوند نوح را براى دعوت به سوى خداوند يگانه و ترک شرک فرستاد، چون آنها بت هايى را به نام ودّ و سواع و... میپرستيدند; مشکل آنها تنها غلوّ درباره صالحان نبود، غلو و زياده روى ممکن است گاهى سبب شرک شود، ولى هر زياده روى شرک نيست که به بهانه آن خون مسلمين ريخته شود. سپس میافزايد : من هرگز نمیگويم زياده روى هايى که درباره صالحان و بزرگان دين میشود يا بعضى مراسم خرافى صحيح است، من میگويم خطاست ولى کفر نيست. گويا شيخ میخواسته است با اين سخن خود به ايراد مهمّى که بر او میکردند پاسخ گويد. به شيخ ايراد میکردند کسانى را که تو تکفير میکنى و با آنها میجنگى و به قتل میرسانى، مسلمانانى هستند که نماز میخوانند و روزه میگيرند و حج بجا میآورند. او میخواست بگويد چون درباره بزرگان دين زياده روى میکنند، پس همگى کافرند حتّى از مشرکان عصر جاهليّت بدترند!(1) کوتاه سخن اين که تهمت شرک و آن هم «شرک اکبر» يعنى شرکى که سبب اباحه اموال و نفوس گردد، تهمت کوچکى نيست که به هر کس کهاندک زياده روى درباره يکى از بزرگان دين کند، بزنند و جان و مال او را مباح دانند. «ابن فرحان» از اين تعجّب میکند که اين مخالفان غلو، خودشان ________________________ 1. داعية و ليس نبياً، صفحه 33 (با تلخيص).
درباره شيخ محمّد بن عبدالوهّاب چنان مرتکب غلو شدهاند که او را از هر خطا مبرّا میپندارند، حتّى يکى از آنها از او تعبير به «شيخ الوجود» میکند.(1) تعبيرى که حتّى درباره پيغمبر اکرم(صلى الله عليه وآله)آن را جايز نمیشمرند! و در آخرين ايراد (ايراد سى و سوم) به شيخ میگويد او در صفحه 70، از کتاب خود تنها گروهى را که از مسأله کفر استثنا کرده همان «مکره» است يعنى کسى که او را مجبور کنند که سخن کفرآميزى بر زبان جارى سازد و به آيه «إِلاَّ مَنْ أُکْرِهَ...» استناد جسته، سپس ابن فرحان گروه ديگرى را میشمرد که بر اثر جهل و نادانى يا اشتباه در فهم معانى آيات و روايات به انکار بعضى از مسائل دين برخاستهاند (در حالى که اصول اسلام را قبول دارند) اينها نيز به مقتضاى آيات قرآن و روايات معذورند و کافر نيستند. سپس میافزايد: يکى از عيوب روش شيخ آن است که يک آيه يا يک حديث را میگيرد و بقيّه آيات و احاديث را رها میسازد و اين اشتباه بزرگى است. * * * در فصل دوم کتاب به سراغ نقد آراى شيخ در کتاب «الدرر السنيّة» میرود و 40 مورد از خطاهاى او را متذکّر میشود، از جمله اين که ________________________ 1. داعية و ليس نبياً، صفحه 14 .
طبق آنچه در اين کتاب آمده(1) علماى نجد و قضات آن منطقه هيچ يک معنى لا إله إلاّ الله را نمیدانند و ميان دين محمّد(صلى الله عليه وآله) و دين «عمرو بن لحى» (بت پرست معروف عصر جاهليّت) تفاوتى قائل نيستند، بلکه دين عمروبن لحى را بهتر میشمرند و دين صحيح میدانند!! به اين ترتيب تمام علما و فقها و قضات منطقه را مشرک و کافر قلمداد میکند. آنگاه به ذکر کتاب هايى که درباره علما و فقهاى اين سرزمين نوشته شده، میپردازد و میگويد اين يک نمونه روشن است که شيخ محمّد راه خطا را در تکفير مسلمين میپيمود. از جمله مواردى که به عنوان غلوّ در تکفير از سوى اين گروه تندرو وهّابى میشمرد، دو مورد زير است: 1ـ تکفير شيعه: شيخ محمّد بن عبدالوهّاب در اين زمينه میگويد کسى که در کفر شيعه شک کند، کافر است!(2) ابن فرحان میافزايد: در حالى که ابن تيميه با آن همه غلوّ و عداوات نسبت به شيعه، آنها را مسلمان ـ هر چند اهل بدعت! ـ میشمرد و با صراحت میگويد، کافر نيستند.(3) نگارنده میگويد: به دنبال اين فتاواى غير انسانى و غير اسلامى ________________________ 1. الدرر السنية، جلد 10، صفحه 51 . 2. همان مدرک، صفحه 369. 3. داعية و ليس نبياً، صفحه 86 .
بود که ريختن خون شيعيان که پيشروترين مکتب توحيد را در اسلام بنا نهادهاند و غارت اموال آنها در مناطق مختلف آغاز شد و هنوز ادامه دارد. 2ـ شيخ میگويد : هر کس يک فرد صحابى از صحابه پيامبر(صلى الله عليه وآله)را (هر کس باشد) لعن کند کافر است!(1) در حالى که به گفته ابن فرحان مالکى معاويه طبق صريح «صحيح مسلم»(2) دستور سبّ حضرت على(عليه السلام)را صادر کرد (و دهها سال آن حضرت را بر فراز منابر به امر معاويه سب میکردند) آيا با اين حال معاويه مسلمان بود؟(3) نکته جالب اين که : اين عالم سنّى مالکى میگويد : بسيار ديده شده که شيخ محمّد در مقام دفاع از خود میگويد: «دشمنان میگويند من به مجرّد سوء ظن، افراد را تکفير میکنم يا افراد جاهل راکه اقامه حجّت بر آنها نشده، کافر میشمرم. اين بهتان عظيمى ________________________ 1. الدرر السنية، جلد 10، صفحه 369 . 2. او از سعد بن ابىوقّاص پرسيد چرا (با اين که دستور دادم) على را سبّ نمیکنى؟ سعد پاسخ داد: به خاطر سه جمله اى که از رسول خدا(صلى الله عليه وآله) در عظمت على(عليه السلام) شنيدم (آن گاه آنها را نقل کرد; صحيح مسلم، کتاب فضائل الصحابه، باب فضايل على بن ابى طالب، حديث سوّم). براى آگاهى از ترويج سبّ و ناسزاگويى معاويه نسبت به على(عليه السلام) رجوع کنيد به : تاريخ طبرى، جلد 4، صفحه 52 و 188; کامل ابن اثير، جلد 3، صفحه 472 و جلد 5، صفحه 42 ; شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد معتزلى، جلد 4، صفحه 56 و عقد الفريد، جلد 4، صفحه 366 . 3. داعية و ليس نبياً، صفحه 86 .
است، آنها میخواهند مردم را از دين خدا و رسولش دور سازند!»(1) ابن فرحان میگويد : همين تعبير شيخ خود يک تکفير ضمنى است، نسبت به تمام کسانى که مذهب وهّابيّت را نپذيرفتهاند، زيرا منظورش از دين خدا و رسول که میخواهند مردم را از آن دور کنند همان آيين وهّابيّت است، بنابراين، مخالفان وهّابيّت کافر به دين خدا و رسولند!(2) تناقض در کلمات شيخ ابن فرحان به دنبال اين سخن به تناقضهای صريح ديگرى در کلام پيشواى وهّابيان اشاره کرده، میگويد: اشتباهات و خطاهاى فراوانى به شيخ نسبت دادهاند و او آنها را از خود دفع میکند، در حالى که غالب آنها در کلماتش وجود دارد! سپس او 25 مورد از اين نسبتها را با ذکر مأخذ و مدرک بر میشمرد، از جمله، اين که شيخ انکار میکند که : 1ـ کتب مذاهب چهارگانه اهل سنّت را باطل میداند! 2ـ کسى که به صالحان توسّل جويد، کافر است! 3ـ اگر توانايى پيدا کند گنبد و بارگاه پيغمبر اکرم(صلى الله عليه وآله) را ويران میکند! (و مانند قبور ائمّه اهل بيت(عليهم السلام) و ساير بزرگان بقيع با زمين يکسان میسازد). ________________________ 1. الدرر السنية، جلد 10، صفحه 113 . 2. داعية و ليس نبياً، صفحه 107 .
4ـ او زيارت قبر پيامبر را حرام میشمرد! 5ـ او همه مردم، جز کسانى را که از او پيروى میکنند، کافر میداند! و امثال اينها را انکار کرده، در حالى که صريحاً يا به طور ضمنى در سخنان او، در کتابهايش ديده میشود و اين تناقض شگفت آورى است. * * *
فصل سوّم : ادامه راه حسن بن فرحان مالکى در فصل سوّم کتاب خود «داعية و ليس نبياً» میگويد : متأسّفانه شاگردان و مقلّدين شيخ همان راه او را در تکفير پيمودند، و حکم کفر بسيارى از قبايل عرب و غير عرب و بسيارى از پيروان مذاهب اسلامى و جمعى از علماى معروف مسلمين را صادر کردند.(1) از جمله: 1ـ تصريح به اين که اهل مکّه و مدينه (که آن روز مذهب وهّابيّت را نپذيرفته بودند) همگى کافرند.(2) ________________________ 1. و به تعبير ديگر از چپ و راست حکم کفر دادند و همه مسلمين را از زير تيغ تکفير گذراندند. 2. الدرر السنية، جلد 9، صفحه 285.
2ـ هر کس دعوت محمّد بن عبدالوهّاب را پذيرفته ولى عقيده دارد که پدرانش مسلمان از دنيا رفتند کافر است!! بايد او را توبه دهند، هر گاه از سخن خود توبه نکرد، گردنش را میزنند! و مال او تعلّق به بيت المال دارد!! و اگر حج بجا آورده چون قبل از قبول وهّابيّت بوده مشرک بوده و بايد حج را اعاده کند!(1) 3ـ دولت عثمانى کافر بود و هر کس آن دولت را کافر نداند، کافر است!(2) 4ـ اشاعره کافرند و معنى شهادتين را نمیدانند(3)، معتزله نيز کافرند!(4) 5ـ مانع الزکاة کافر است.(5) 6ـ کسانى که غير مسلمانان را در دفاتر و شغلها وخانههای خود استخدام میکنند که بسيارى از واجبات را ترک کرده و بسيارى از محرّمات را انجام میدهند و از شهادتين چيزى جز الفاظ آن را نمیفهمند، همگى کافر و مرتدند!(6) * * *
________________________ 1. الدرر السنيّة، جلد 10، صفحه 143 و 138. 2. همان مدرک، صفحه 429. 3. همان مدرک، جلد 1، ص 364. 4. همان مدرک، صفحه 357. 5. همان مدرک، جلد 10، صفحه 177. 6. همان مدرک، جلد 15، صفحه 486.
حسن بن فرحان بعد از ذکر موارد 27 گانه اى که شاگردان شيخ و پيروان او از تکفير مسلمين سر دادهاند، میافزايد: «بعد از اين همه زياده روى در امر تکفير که نظير آن را سراغ نداريم، گروهى از علماى وهّابى حملات خشونت آميز تکفيرى خود را متوجّه «سيّد قطب» و «مودودى» و «اخوان المسلمين» و «حزب التحرير» کردهاند. درست است که اينها در جانب سياسى گرفتار زياده روى بودند، ولى زياده روى آنها هرگز به پاى زياده روى وهّابيون در همه جوانب، اعم از سياسى، عقيدتى، فقهى، فرهنگى و اجتماعى نمیرسد، انصاف هم چيزى خوبى است».(1) سپس میافزايد: «در عبارات گذشته بينديشيد، آيا چيزى از برنامههای به اصطلاح جهادى! (و حمله بر مسلمين) باقى مانده که وهّابيون نگفته باشند».(2) و در پايان اين بحث متذکّر میشود که بعد از محمّد بن عبدالوهّاب موج تکفير دامان خود وهّابيان را نيز گرفت و بعضى بعض ديگر را تکفير کردند و زنانشان را به اسارت گرفتند! سپس نمونههای متعدّدى از آن را با استناد به کتاب الدرر السنية ذکر میکند.(3) ________________________ 1 . داعية و ليس نبياً، صفحه 117 . 2. همان مدرک. 3. داعية و ليس نبياً، صفحه 123 به بعد.
در برابر اين نقطههای تاريک و اشمئزازآور به نقطه قوّتى در پايان اين فصل نيز اشاره میکند و میگويد: فرزند بنيانگذار مذهب وهّابى به نام عبدالله بن محمّد هنگامى که بعد از سقوط «درعيه» (يکى از شهرهاى حجاز) به مصر رفت و از آن محيط بسته تعصّب آلود به محيط باز منتقل شد و به علوم تازه اى دست يافت، رو به مکتب اعتدال آورد، حکم به تکفير گروههای مختلفى از مسلمين را به خاطر پاره اى از بدعتها که پدرش به آن معتقد بود نفى کرد و گفت هيچ کس را نمیتوان کافر دانست، مگر آن کس که منکر ضرورى دين باشد يا کارى که به اجماع مسلمين سبب کفر است انجام دهد.(1)(2) * * *
در چهارمين بخش اين کتاب سخن از مخالفان شيخ به ميان میآورد که او (شيخ) و تمام وهّابيون را تکفير کردند، سپس به دفاع از آنها میپردازد و میگويد: اين گونه تکفيرها نيز اعتبارى ندارد، تنها بايد به خطاى آنها ـ به خصوص در مسأله تکفير ـ اعتراف کرد. وى در اين فصل، 22 نفر از علماى معروف اهل سنّت را نام میبرد که غالب آنها اهل نجد و مکّه بودند و بعضى از علماى دمشق، عراق، تونس و مراکش، همه به مخالفت با شيخ برخاستند، و بعضى ________________________ 1. الدرر السنية، جلد 10، صفحه 244. 2. داعية و ليس نبياً، صفحه 125 .
از آنها کتب ردّيه اى در ردّ سخنان محمّد بن عبدالوهّاب نگاشتند.(1) به اين ترتيب نشان میدهد که اکثر معارضين او کسانى بودند که از منطقه خود او برخاستند يا از خويشان نزديک او بودند! مهمترين اتّهامات پيشوايان وهّابى ابن فرحان در ذيل بحث سابق، مهم ترين ايراداتى را که علماى معروف اهل سنّت به شيخ گرفتند در چهار چيز خلاصه میکند: 1ـ تکفير مسلمين. 2ـ ادّعاى نبوّت. (به زبان حال نه به زبان قال) 3ـ قائل شدن به تشبيه و جسم بودن خداوند. 4ـ انکار کرامات اولياء و بزرگان دين. سپس میگويد: اتّهام عمده، همان اولى است که هيچ کس نمیتواند آن را انکار کند. آنگاه از شيخ احمد زينى دحلان، عالم و نويسنده معروف در کتاب «دعوى المناوئين» نقل میکند که او میگويد: «وهّابىها هيچ کس را موحّد نمیدانند، مگر کسى که از تمام گفتههای آنها پيروى کند!».(2) از عالم مشهور ديگرى به نام «زهاوى» نقل میکند که اگر کسى سؤال کند مذهب وهّابيون کدام و نتيجه اين مذهب چه چيزى ________________________ 1. داعية و ليس نبياً، از صفحه 127 تا 133 . 2. دعوى المناوئين، صفحه 166 .
مى باشد؟! من در جواب هر دو سؤال میگويم: «حکم به کفر همه مسلمين جهان! اين پاسخ کوتاه براى اين گونه سؤال هاکافى است».(1) نامبرده (حسن بن فرحان) سعى میکند که شيخ را از سه اتّهام ديگر تبرئه کند، ولى اتهام اول که آن را با تأکيد تمام پذيرفته، اتّهام کوچکى نيست، با اين که قرآن صريحاً از متّهم ساختن مسلمين و حتّى کسانى که در ظاهر ادّعاى اسلام میکنند (مادامى که منکر ضروريّات اسلام نشدهاند) منع میکند «وَلاَ تَقُولُوا لِمَنْ أَلْقَى إِلَيْکُمُ السَّلاَمَ لَسْتَ مُؤْمِناً تَبْتَغُونَ عَرَضَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا»(2); «به کسى که اظهار اسلام میکند نگوييد مسلمان نيستى تا بدين وسيله، سرمايه ناپايدار دنيا را به دست آوريد (و اموال او را به غنيمت گيريد)». آيا با صراحت اين آيه شريفه، جايى براى تکفير مسلمين، آن هم بر اثر اشتباهات روشن تکفير کننده، در مسأله توحيد و شرک باقى میماند. در جاى ديگر میفرمايد: «وَمَنْ يَقْتُلْ مُؤْمِناً مُّتَعَمِّداً فَجَزَاؤُهُ جَهَنَّمُ خَالِداً فِيهَا وَغَضِبَ اللهُ عَلَيْهِ وَلَعَنَهُ وَأَعَدَّ لَهُ عَذَاباً عَظِيماً»(3); «هر کس فرد مؤمنى را عمداً به قتل برساند، کيفر او جهنّم است، جاودانه در آن میماند و خدا او را غضب و لعن میکند و عذاب عظيمى براى او ________________________ 1. دعوى المناوئين، صفحه 167 . 2. نساء، آيه 94 . 3. نساء، آيه 93 .
فراهم ساخته است». اين آيه پشت هر انسان با ايمانى را میلرزاند; تهديد به آتش دوزخ، آن هم به صورت خلود و جاودانگى توأم با قهر و غضب الهى، تعبيرى است که درباره هيچ گناهى از گناهان کبيره ـ جز قتل نفس ـ نيامده است. تعبير به خلود و جاودانگى عذاب الهى ـ با توجّه به اين که اين کيفر عظيم مخصوص افراد بى ايمان است ـ نشان میدهد که قاتلان مسلمين به يقين بى ايمان از دنيا میروند، تا راه براى خلود آنها در دوزخ باز شود. حال فکر کنيد چگونه خواهد بود حال کسانى که مؤمنان نمازخوان و روزه گير و مؤدّب به تمام آداب اسلامى را به بهانههای واهى به قتل رساندند، زنانشان را اسير کردند و اموالشان را به غارت بردند. نه يک نفر بلکه صدها و هزاران نفر را اعمّ از زن و مرد و کودک شيرخوار و پير و جوان. و نام آن را دين اسلام و توحيد محمّدى گذاردند و خود را اهل نجات میدانند، نعوذ بالله العظيم! و حال آن که مصداق آيه شريفه «وَزَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطَانُ أَعْمَالَهُمْ فَصَدَّهُمْ عَنِ السَّبِيلِ فَهُمْ لاَ يَهْتَدُونَ»(1); «شيطان اعمال نارواى آنها را در نظرشان تزيين کرد و آنها را از راه حق باز داشت و لذا هدايت نمیشوند»، هستند. ________________________ 1. نمل، آيه 24.
خوشبختانه اخيراً بسيارى از پيروان اين مذهب به اشتباه خود پى بردهاند و تکفير مسلمين را گناهى عظيم میدانند، هر چند از نظر آنها، اهل بدعت باشند و ان شاءالله اين طليعه مبارکى است براى پيراستن آيين پاک اسلام، از خشونت و ترور و ارهاب و نمايان ساختن مهر و محبّت و عطوفت اسلامى که نمونههای آن را در دو کتاب «مفاهيم يجب أن تصحّح» و «داعية و ليس نبياً» و طرفداران اين دو کتاب ملاحظه کرديد. در پايان ـ به عنوان حسن ختام ـ به سراغ اعلاميه مهمّى میرويم که جمعى از علما و فقها و محدّثان عربستان سعودى از وهّابيون معتدل، آن را اخيراً نگاشته و منتشر ساختهاند : اين اعلاميّه در جرايد متعدّدى چاپ شد، ولى ما آن را از کتاب «معجم طبقات المتکلّمين» نقل میکنيم. * * *
بيانيه هيئت علماى بزرگ سعودى نخست متن عربى اين بيانيه که در مورد محکوم ساختن خشونتهای وهابيان است، تقديم میگردد: بيان من هيئة کبار العلماء الحمد لله، و الصلاة و السلام على رسول الله، و على آله و صحبه و من اهتدى بهداه، أمّا بعد: فقد درس مجلس هيئة کبار العلماء فى دورته التاسعة و الأربعين المنعقدة بالطائف ابتداء من تاريخ 2/4/1419 هـ ، ما يجرى فى کثير من البلاد الاسلامية و غيرها من التکفير و التفجير، و ما ينشأ عنه من سفک الدماء، و تخريب المنشات و نظراً الى خطورة هذا الامر، و ما يترتّب عليه من إزهاق أرواح بريئة، و إتلاف أموال معصومة، و إخافة للناس، و زعزعة لأمنهم و استقرارهم، فقد رأى المجلس إصدار بيان يوضِّح فيه حکم ذلک نصحاً لله و لعباده، و ابراء للذمة، و إزالة للبس
فى المفاهيم لدى مَن اشتبه عليه الأمر فى ذلک، فنقول و بالله التوفيق: اولا : التکفير حکم شرعى، مردّه الى الله و رسوله، فکما أنّ التحليل و التحريم و الإيجاب، إلى الله و رسوله، فکذلک التکفير، و ليس کلّ ما وصف بالکفر من قول أو فعل، يکون کفراً أکبر، مخرجاً عن الملّة. و لما کان مَرَدّ حکم التکفير إلى الله و رسوله لم يَجُز أن نُکَفِّر إلاّ من دلّ الکتاب و السنَّة على کفره دلالة واضحة، فلا يکفى فى ذلک مجرّد الشبهة و الظن، لما يترتّب على ذلک من الأحکام الخطيرة، و إذا کانت الحدود تُدْرأ بالشبهات، مع أن ما يترتّب عليها أقلّ ممّا يترتّب على التکفير، فالتکفير أولى أن يدرأ بالشبهات; و لذلک حذر النبى(صلى الله عليه وآله)من الحکم بالتکفير على شخص ليس بکافر، فقال : «أيّما امرئ قال لاخيه: يا کافر، فقد باء بها أحدهما، ان کان کما قال و إلاّ رجعت عليه». و قد يَرِد فى الکتاب و السنّة ما يُفهم منه أن هذا القول أو العمل أو الاعتقاد کفر، و لا يکفر من اتصف به، لوجود مانع يمنع من کفره، و هذا الحکم کغيره من الاحکام التى لا تتمّ إلاّ بوجود أسبابها و شروطها، و انتفاء موانعها کما فى الإرث، سببه القرابة ـ مثلا ـ و قد لا يرث بها لوجود مانع کاختلاف الدين، و هکذا الکفر يُکره عليه المؤمن فلا يکفر به. و قد ينطق المسلم بکلمة الکفر لغلبة فرح أو غضب أو نحوهما فلا يکفر بها لعدم القصد، کما فى قصّة الذى قال : «اللهم أنت عبدى و أنا ربک» أخطأ من شدّة الفرح.
و التسرُّع فى التکفير يترتّب عليه أمور خطيرة من استحلال الدم و المال، و منع التوارث، و فسخ النکاح، و غيرها مما يترتّب على الردة، فکيف يسوغ للمؤمن أن يقدم عليه لأدنى شبهة. و جملة القول: أنّ التسرع فى التکفير له خطره العظيم; لقول الله عزّ و جلّ: «قُلْ إِنَّمَا حَرَّمَ رَبِّىَ الْفَوَاحِشَ مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَمَا بَطَنَ وَالاِْثْمَ وَالْبَغْىَ بِغَيْرِ الْحَقِّ وَأَنْ تُشْرِکُوا بِاللهِ مَا لَمْ يُنَزِّلْ بِهِ سُلْطَاناً وَأَنْ تَقُولُوا عَلَى اللهِ مَا لاَ تَعْلَمُونَ».(1) ثانياً : ما نجم عن هذا الاعتقاد الخاطئ من استباحة الدماء و انتهاک الأعراض، و سلب الأموال الخاصّة و العامّة، و تفجير المساکن و المرکبات، و تخريب المنشآت، فهذه الأعمال و أمثالها محرّمة شرعاً بإجماع المسلمين; لما فى ذلک من هتک لحرمة الأنفس المعصومة، و هتک لحرمة الأموال، و هتک لحرمات الأمن و الاستقرار، و حياة الناس الآمنين المطمئنين فى مساکنهم و معايشهم، و غدوهم و رواحهم، و هتک للمصالح العامّة التى لا غنى للناس فى حياتهم عنها. و قد حفظ الإسلام للمسلمين أموالهم و أعراضهم و أبدانهم و حرم انتهاکها، و شدّد فى ذلک و کان من آخر ما بلغ به النبى(صلى الله عليه وآله) أمّته فقال فى خطبة حجّة الوداع: «إنّ دماءکم و أموالکم و أعراضکم عليکم حرام کحرمة يومکم هذا فى شهرکم هذا، فى بلدکم هذا». ثم قال(صلى الله عليه وآله) : «ألا هل بلغت؟ اللهم فاشهد». متّفق عليه. ________________________ 1. أعراف، آيه 33 .
و قال(صلى الله عليه وآله) : «کل المسلم على المسلم حرام دمه و ماله و عرضه». و قال عليه الصلاة و السلام : «اتّقوا الظلم فإنّ الظلم ظلمات يوم القيامة». و قد توعّد الله سبحانه من قتل نفساً معصومة بأشدّ الوعيد، فقال سبحانه فى حقّ المؤمن : «وَمَنْ يَقْتُلْ مُؤْمِناً مُّتَعَمِّداً فَجَزَاؤُهُ جَهَنَّمُ خَالِداً فِيهَا وَغَضِبَ اللهُ عَلَيْهِ وَلَعَنَهُ وَأَعَدَّ لَهُ عَذَاباً عَظِيماً».(1) و قال سبحانه فى حقّ الکافر الذى له ذمّة، فى حکم قتل الخطأ: «إِلاَّ أَنْ يَصَّدَّقُوا فَإِنْ کَانَ مِنْ قَوْم عَدُوّ لَّکُمْ وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَتَحْرِيرُ رَقَبَة مُّؤْمِنَة»(2) فاذا کان الکافر الذى له أمان إذا قتل خطأ، فيه الدية و الکفارة، فکيف إذا قتل عمداً، فان الجريمة تکون أعظم، و الإثم يکون أکبر. و قد صحّ عن رسول الله(صلى الله عليه وآله) إنّه قال: «من قتل معاهداً لم يرح رائحة الجنّة». ثالثاً: إنّ المجلس اذ يبين حکم تکفير الناس بغير برهان من کتاب الله و سنّة رسوله(صلى الله عليه وآله) و خطورة اطلاق ذلک، لما يترتّب عليه من شرور و آثام، فإنّه يعلن للعالم أنّ الإسلام برىء من هذا المعتقد الخاطئ، و أن ما يجرى فى بعض البلدان من سفک الدماء البريئة، و تفجير للمساکن و المرکبات و المرافق العامّة و الخاصّة، و تخريب للمنشآت هو عمل إجرامي، و الإسلام بريء منه، و هکذا کلّ مسلم يؤمن بالله و ________________________ 1. نساء، آيه 93. 2. نساء، آيه 92.
اليوم الآخر برىء منه، و إنّما هو تصرّف من صاحب فکر منحرف، و عقيدة ضالّة، فهو يحمل إثمه و جرمه، فلا يحتسب عمله على الإسلام، و لا على المسلمين المهتدين بهدى الإسلام، المعتصمين بالکتاب و السنّة، المستمسکين بحبل الله المتين، و إنّما هو محض إفساد و إجرام تأباه الشريعة و الفطرة; و لهذا جاءت نصوص الشريعة قاطعة بتحريمه، محذّرة من مصاحبة أهله... رئيس المجلس عبدالعزيز بن عبدالله بن باز صالح بن محمد اللحيدان عبدالله بن عبدالرحمن البسام عبدالله بن سليمان بن تقنيع عبدالعزيز بن عبدالله بن محمد آل الشيخ محمد بن صالح العثيمي ناصر بن حمد الراشد عبدالله بن محمد بن ابراهيم آل الشيخ محمد بن عبدالله السبيل محمد بن سليمان البدرعبدالرحمن بن حمزة المزروقى راشد بن صالح بن خنيند. عبدالله بن عبدالمحسن الترکي عبدالله بن عبدالرحمن الغديان د. عبدالوهاب بن ابراهيم أبوسليمان محمد بن ابراهيم بن جبيرمحمد بن زياد آل سليمان د. صالح بن فوزان الفوزان د. صالح بن عبدالرحمن الأطرمحسن بن جعفر العتمى د. بکر بن عبدالله ابوزيد * * *
ترجمه بيانيه هيئت علماى بزرگ سعودى الحمد لله، و الصلاة و السلام على رسول الله، و على آله و صحبه و من اهتدى بهداه، اما بعد: هيئت «کبار العلماء» در جلسه چهل و نهم که در طائف از تاريخ 2/4/1419 هجرى قمرى تشکيل شد، حوادثى را که در کشورهاى اسلامى و غير آن، از تکفير و انفجارها و امور ناشى از آن، از خونريزىها و نابود کردن مؤسّسات مختلف اتفاق افتاده، مورد بررسى قرار داد، و نظر به اهميّت اين موضوع و پى آمدهاى آن، اعمّ از کشتن بى گناهان و اتلاف اموال، و ايجاد رعب و وحشت در مردم، و ايجاد ناامنى و تزلزل و بى ثباتى در جامعه، مجلس تصميم گرفت حکم اين موضوع را طىّ بيانيه اى به عنوان خيرخواهى الهى بندگان خدا و اداى تکليف، و رفع هرگونه اشتباه از کسانى که گرفتار اشتباه در مفاهيم اسلامى شدهاند، روشن سازد. به همين دليل نکات زير را يادآور میشود و از خداوند توفيق میطلبد: 1ـ تکفير (کسى را کافر دانستن) يک حکم شرعى است که بايد معيارش از سوى خدا و رسول او تعيين گردد، همان گونه که حلال و حرام و واجب بايد از سوى خدا باشد، همچنين تکفير، و گفتار و رفتارى که (در کتاب و سنّت) گاه کفر بر آن اطلاق شده به معنى «کفر اکبر» که سبب خروج از دين اسلام میشود، نيست. بنابراين ـ چون بايد حکم به کفر از سوى خدا و رسولش باشد ـ
جايز نيست کسى را تکفير کنيم مگر اين که دليل روشنى از کتاب و سنّت بر کفر او گواهى دهد، و گمان و احتمال هرگز کافى نيست، زيرا احکام سنگينى بر اين حکم بار میشود. هنگامى که ما، در مورد حدود معتقديم طبق قاعده «الحدود تدرء بالشبهات» بايد بدون قطع و يقين اقدام نکنيم، مسلّماً مسأله «تکفير» به خاطر آثار مهمّى که دارد از حدود مهم تر است و لذا پيغمبر اکرم(صلى الله عليه وآله) همگان را از تکفير کسى که واقعاً کافر نيست، بر حذر داشت و فرمود: هر کس به برادر مسلمانش بگويد: اى کافر! اگر راست بگويد، طرف مقابل گرفتار عذاب الهى میشود و اگر دروغ بگويد به خودش باز میگردد. گاه در کتاب و سنّت تعبيرى ديده میشود که فلان سخن يا عمل يا اعتقاد موجب کفر است، در حالى که موانعى وجود دارد که جلو اين حکم را میگيرد، و اين مانند احکام ديگرى است که بدون اجتماع اسباب و شرايط و نفى موانع حاصل نمیگردد، مثلا ارث يکى از احکام الهى است که به سبب خويشاوندى صورت میگيرد ولى گاه موانعى وجود دارد که جلو اين حکم را میگيرد، مانند اختلاف در دين. همچنين گاه کسى را اجبار بر اداى کلمات کفرآميز میکنند در حالى که سبب کفر او نمیشود (چون مجبور شده است) و نيز گاهى انسان سخن کفرآميزى بر اثر شدّت خوشحالى يا غضب و مانند آن میگويد (در حالى که از حالت طبيعى خارج شده) و اين موجب کفر او نمیشود چون قصدى ندارد، شبيه داستان معروفى که کسى از
شدّت خوشحالى میگفت «خداوندا تو بنده منى و من پروردگار توأم!». آثار مهم و خطرناکى بر شتاب در تکفير مترتّب میشود از جمله مباح شمردن خون و مال آن شخص، و جلوگيرى از ارث او و جدايى از همسرش و غير اينها که از آثار ارتداد است، بنابراين چگونه جايز است مسلمان به کمترين شبهه اى چنين نسبتى به کسى بدهد (و اين همه مسئوليّت را بپذيرد؟). حاصل اين که : شتاب در تکفير خطرات عظيمى دارد زيرا خداوند متعال میفرمايد : «قُلْ إِنَّمَا حَرَّمَ رَبِّىَ الْفَوَاحِشَ مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَمَا بَطَنَ وَالاِْثْمَ وَالْبَغْىَ بِغَيْرِ الْحَقِّ وَأَنْ تُشْرِکُوا بِاللهِ مَا لَمْ يُنَزِّلْ بِهِ سُلْطَاناً وَأَنْ تَقُولُوا عَلَى اللهِ مَا لاَ تَعْلَمُونَ».(1) (طبق اين آيه هرگونه کار زشت و ظلم و شرک و نسبت ناروا و سخن بى دليل نسبت به خداوند حرام شمرده است). 2ـ آنچه از اين عقيده باطل (نسبت شرک به مسلمين) حاصل شده، يعنى خونها را مباح شمردن و عِرْض و آبروى مردم را بردن و اموال آنها را غارت کردن و منفجر ساختن خانهها و وسايل نقليّه و مراکز ادارى و تجارى، اين اعمال و مانند آن به اجماع همه مسلمين حرام و گناه است، زيرا سبب هتک حرمت نفوس و اموال است و امنيّت و آرامش زندگى مردمى را که در خانهها و مراکز کار صبح و شام ________________________ 1. اعراف، آيه 33 .
رفت و آمد دارند از بين میبرد، و مصالح عمومى جامعه را که بدون آن نمیتوانند زندگى کنند بر باد میدهد. اين در حالى است که اسلام اموال و اعراض و نفوس مسلمين را محترم شمرده و به هيچ کس اجازه تجاوز به حريم آنها نمیدهد، و از آخرين امورى که پيغمبر اکرم(صلى الله عليه وآله) در خطبه حجّة الوداع به همه مسلمانان ابلاغ کرد اين بود که فرمود: خونها و اموال و اعراض شما بر يکديگر محترم است مانند احترام امروز (روز عيد قربان) و احترام اين ماه (حرام) و احترام اين سرزمين مقدّس (مکّه) ; سپس (براى تأکيد) فرمود: خداوندا گواه باش (من آنچه را بايد بگويم) گفتم! اين حديث مورد اتّفاق همه محدّثان است. و نيز فرمود: تمام هستى مسلمان بر مسلمان حرام است، خونش، مالش و ناموس و عرضش و نيز فرمود : از ظلم بپرهيزيد که ظلم در قيامت ظلمات است. و نيز خداوند سبحان کسى را که خون بى گناهى را بريزد به اشدّ مجازات تهديد کرده و فرمود: «هر کس فرد با ايمانى را عمداً به قتل برساند، مجازاتش دوزخ است و براى هميشه در آن خواهد ماند و خداوند او را مورد غضب و لعن خود قرار خواهد داد و مجازات عظيمى براى او قرار داده است».(1) و نيز درباره قتل سهوى کافرى که در امان مسلمين زندگى میکند، ________________________ 1. نساء، آيه 93 .
فرموده «بايد ديه و کفاره بدهيد».(1) با اين حال قتل عمد او چه حکمى خواهد داشت. به يقين جرم او عظيم تر و گناه آن سنگين تر خواهد بود. در حديث صحيح از پيغمبر اکرم(صلى الله عليه وآله) آمده است کسى که غير مسلمانى را که با مسلمين پيمان دارد به قتل برساند، هرگز بوى بهشت را نخواهد شنيد! 3ـ اين مجلس با توجّه به حکمى که در بالا نسبت به تکفير مردم بدون دليل از کتاب و سنّت صادر کرده و اهمّيت آن را به سبب آثار شوم و گناهانى که بر آن مترتّب میشود، بيان داشته به تمام مردم جهان اعلام میکند که اسلام از اين گونه عقيدههای باطل بيزار است و آنچه در بعضى از کشورها از ريختن خون بى گناهان و منفجر ساختن مساکن و مرکبها و مراکز عمومى و خصوصى و تخريب کارگاهها و مانند آن صورت میگيرد، عملى جنايت کارانه میداند که اسلام از آن بيزار است. همچنين هر مسلمانى که به خدا و روز جزا ايمان دارد از اين اعمال بيزار میباشد، و اين کارها تنها کار کسانى است که داراى افکار منحرف و گمراهند و گناه و جرم آن به گردن آنهاست و هرگز نبايد به حساب اسلام و مسلمانانى که به هدايت اسلام هدايت شدهاند و متمسّک به کتاب و سنّت و پيرو قرآن مجيدند، گذارد. اين کارها فساد و جنايت بزرگى است که شريعت اسلام و فطرت پاک ________________________ 1. برگرفته از آيه 92 سوره نساء .
انسانى آنها را نمیپذيرد. لذا روايات اسلامى به طور قاطعانه آن را تحريم کرده، و از همنشينى با اين گونه افراد بازداشته است...» سپس اين بيانيّه با آيات و رواياتى که نشان میدهد اسلام دين محبّت و دوستى و تعاون در نيکى و تقوى و گفتگوى منطقى و حکيمانه و پرهيز از هرگونه خشونت و پرخاشگرى است، پايان داده شده است.(1) * * *
تحليل کوتاهى در مورد اين بيانيّه اين بيانيّه که به امضاى برترين مقام مذهبى وهّابيّت عربستان در عصر خودش يعنى «عبدالعزيز بن عبدالله بن باز» و 20 نفر از علماى طراز اول آنان رسيده و کمى قبل از فوت آن عالم معروف مذهبى وهابى تهيّه شده، حاوى نکات مهمى است که به بعضى از آن ذيلا اشاره میشود: 1ـ گرچه سزاوار بود اين بيانيه پيش از آن همه خونريزى و هتک نفوس و اموال و اعراض منتشر میشد، و بى شباهت به نوشداروى بعد از مرگ سهراب نيست، ولى با توجّه به اين که ضرر را از هر جا ________________________ 1. اين بيانيّه در بسيارى از جرايد و مطبوعات عربستان سعودى انتشار يافت و ما آن را از کتاب معجم طبقات المتکلمين، جلد 4، صفحه 100 نقل کرديم.
جلوگيرى کنند سود و منفعت است، جاى تقدير و تشکّر فراوان دارد که در برابر گروه تندروان که مدّعى پيروى از دستورات شارع هستند، اتمام حجّت بسيار قوى و گويا شده است و روشن ساختهاند آنها که پيرو اين بيانيه نيستند، پيروان هوى و هوسهای خويشتن میباشند نه دستورات اسلامى و در يک کلمه اسلام از اين کارها بيزار است. 2ـ اين بيانيّه عملا راه را براى نقد افکار و عقايد شيخ محمّد بن عبدالوهّاب گشوده که حتّى وهّابيان میتوانند با حفظ احترام او، افکارش را نقد کنند و به جمع بندى معتدل ترى در آيين وهّابيّت برسند که بتوانند با ساير مسلمين جهان تعامل خوبى داشته باشند. 3ـ اين بيانيّه که با تعبيراتى حساب شده همراه است به تندروان وهّابى اعلام میکند که دوران تکفير مسلمين گذشته است، و نبايد و نمیتوان هر کس را که موافق افکار آنها نيست، متّهم به کفر کرد و جان و مال و عرض او را بر باد داد، و اين کار ممکن است سبب کفر عامل آن گردد. 4ـ اين بيانيّه خدمت خوبى به جهان اسلام میکند و چهره کريه خشونت بارى را که اين گروه، از اسلام، در برابر جهانيان ترسيم کردهاند تا حدّ زيادى اصلاح میکند و نشان میدهد مسلمانان واقعى از اين کارها بيزارند، گرچه برچيدن آثار منفى آن اعمال خشونت بار که ساليان دراز انجام شده به اين آسانى ممکن نيست، به خصوص اين که بهانه خوبى به دست ارباب کليسا و صهيونيستها داده، که آن را
چهره واقعى اسلام معرّفى کنند و جهانيان را از آن بترسانند، پناه بر خدا از زيانهای جاهلان، اميدواريم خداوند همه را به راه راست هدايت فرمايد و از دام شيطان برهاند. * * *
توصيه دوستانه به علماى حجاز ما به همه علماى وهّابى که راه اعتدال را میپويند، خاضعانه و دوستانه توصيه میکنيم; فرصت خوبى را که در اين شرايط تاريخى براى بازنگرى در اصول وهّابيّت فراهم شده است، از دست ندهند و شکاف عظيمى را که ميان آنها و ساير مسلمين جهان پيدا شده است و دشمن از آن بهره گيرى میکند، با هوشيارى پر کنند. ما امور زير را دوستانه به آنان پيشنهاد میکنيم: 1ـ متّهم ساختن مسلمين را به شرک و کفر به خاطر مسائلى که حدّاکثر، مسائل اجتهادى محسوب میشود، محکوم کنند، و دستور شريف قرآنى «وَلاَ تَقُولُوا لِمَنْ أَلْقَى إِلَيْکُمُ السَّلاَمَ لَسْتَ مُؤْمِناً» را به همه پيروان خود توصيه نمايند. 2ـ هرگونه خشونت مذهبى که سبب ترورهاى وحشتناک در عراق و پاکستان وافغانستان و حتّى عربستان و ساير نقاط شده است، به شدّت محکوم کنند.
همان خشونت هايى که علاوه بر ويرانىهای عظيم، خون مسلمانان بى گناه را اعمّ از زن و مرد و کودک و پير و جوان و سنّى و شيعه، بر خاک میريزد و آيين پر افتخار اسلام را که به يقين دين آينده تمام جهان است، بدنام میکند، و بهترين ابزار تبليغاتى را بر ضدّ اسلام و مسلمين در اختيار دشمنان اسلام قرار میدهد، وتمام زحماتى را کهانديشمندان اسلامى و مبلّغان و نويسندگان آگاه اسلامى در راه نشر اسلام کشيدهاند بر باد میدهد، آرى همه اينها را محکوم کرده و مصداق هلاک «حرث» و «نسل» که در قرآن آمده است، بشمارند. 3ـ راه گفتگوى منطقى و دوستانه را بر اساس احترام متقابل، و دور از هر گونه اهانت و تهمت به شرک و جهل، ميان خود و ساير دانشمندان اسلام بگشايند و در مسائل مورد اختلاف به بحث بنشينند و به مصداق «يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ» آن چه را صحيح تشخيص دادند، پذيرا شوند. 4ـ مرزهاى فکرى و جغرافيايى خود را به روى کتب علمى و منطقى ساير مذاهب اسلامى بگشايند، و احساس خطرى برخود در اين کار نداشته باشند، و با حوزههای علميّه کشورهاى اسلامى مبادله طلاّب و دانشجو کنند. 5ـ ديوارهاى بى اعتمادى و سوء ظن و بدبينى را ميان خود و ساير مسلمين از ميان بردارند و به حوزههای علميّه يکديگر رفت و آمد
کنند و براى شرکت در همايشها براى مسائل مختلف اسلامى در هر جاى دنياى اسلام اعلام آمادگى کنند. 6ـ دوستان خود را از مطلق نگرى، يعنى اجتهادهاى خود را در اصول و فروع، حقيقت اسلام دانستن وغير آن را کفر و ضلالت و بدعت شمردن، بر حذر دارند، و به پيام آيه شريفه «وَمَا أُوتِيتُمْ مِّنَ الْعِلْمِ إِلاَّ قَلِيلا» گوش فرا دهند. هر گاه اين اصول شش گانه به کار بسته شود، اميد میرود که وحدت ميان صفوف مسلمين تقويت شود و اعتصام بحبل الله کامل شده و «لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ کُلِّهِ» حاصل گردد. به اميد آن روز، وَاللهُ الْمُسْتَعانُپايان
محرّم الحرام 1426
ناصـر مکـارم شيـرازى
فهرست منابع 1 ـ قرآن کريم. 2 ـ نهج البلاغه. 3 ـ پايان عمر مارکسيسم، ناصر مکارم شيرازى. 4 ـ ميزان الحکمة، محمّدى رى شهرى. 5 ـ شرح کشف الشبهات عثيمين، محمّد بن صالح عثيمين. 6 ـ خصال صدوق، شيخ صدوق. 7 ـ سفينة البحار، شيخ عبّاس قمى. 8 ـ صحيح بخارى، محمّد بن اسماعيل بخارى. 9 ـ دائرة المعارف کويتى. 10 ـ کنزالعمّال، على متّقى هندى. 11 ـ غنائم الأيّام، ميرزا ابوالقاسم قمى. 12 ـ البحر الرائق، ابن نجيم مصرى. 13 ـ الغدير، علاّمه امينى. 14 ـ سير اعلام النبلاء، محمّد بن احمد ذهبى. 15 ـ الصحيح من السيرة، سيّد جعفر مرتضى. 16 ـ الذريعة، سيّد مرتضى. 17 ـ فصل نامه مکتب اسلام. 18 ـ مفردات راغب، راغب اصفهانى. 19 ـ شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحديد. 20 ـ بحارالانوار، علاّمه مجلسى. 21 ـ تنزيه الاعتقاد، صنعانى. 22 ـ تاريخ تمدّن، ويل دورانت. 23 ـ مسند احمد، احمد بن حنبل. 24 ـ مستدرک الوسائل، ميرزا حسين نوری.
25 ـ سنن کبرى، احمد بن حسين بيهقى. 26 ـ سنن ابن ماجه، محمد بن يزيد قزوينى. 27 ـ معجم طبرانى، سليمان بن احمد طبرانى. 28 ـ مفاهيم يجب أن تصحّح، يوسف بن علوى مالکى. 29 ـ داعية و ليس نبياً، شيح حسن بن فرحان مالکى. 30 ـ الدرر السنية، عبدالرحمان بن محمّد حلبى. 31 ـ تاريخ طبرى، محمّد بن جرير طبرى. 32 ـ الکامل فى التاريخ، ابن اثير. 33 ـ عقد الفريد، احمد بن محمد بن عبد ربّهاندلسى. 34 ـ دعوى المناوئين، شيخ احمد زينى دحلان. 35 ـ معجم طبقات المتکلّمين، جعفر سبحانى. ماخذ: وهّابيّت بر سر دو راهى، آیت الله مکارم شیرازی، انتشارات امام علی بن ابی طالب(علیه السلام)، قم، 1390ش
منبع
علاقه مندی ها (Bookmarks)