دوست عزیز، به سایت علمی نخبگان جوان خوش آمدید

مشاهده این پیام به این معنی است که شما در سایت عضو نیستید، لطفا در صورت تمایل جهت عضویت در سایت علمی نخبگان جوان اینجا کلیک کنید.

توجه داشته باشید، در صورتی که عضو سایت نباشید نمی توانید از تمامی امکانات و خدمات سایت استفاده کنید.
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 1 , از مجموع 1

موضوع: دختر کوچولو خيلي دوستت دارم (داستان زيبا)

  1. #1
    دوست آشنا
    رشته تحصیلی
    لیسانس شیمی گرایش پتروشیمی
    نوشته ها
    885
    ارسال تشکر
    305
    دریافت تشکر: 632
    قدرت امتیاز دهی
    37
    Array

    پیش فرض دختر کوچولو خيلي دوستت دارم (داستان زيبا)

    روزي روزگاري،مرد بزرگي با زن رؤياهايش ازدواج کرد.ثمره ي عشق آنهادختر کوچولوي شاد و سرحالي بود و مرد بزرگ او را خيلي دوست داشت وقتي دختر کوچولو بود،مرد بزرگ بغلش مي کرد،برايش آواز مي خواند و به او مي گفتدختر کوچولو،خيلي دوستت دارم)) ...
    دختر کوچولو که ديگر کوچولو نبود،از خانه ي مرد بزرگ رفت تا دنيا را ببيند و تجربه بيندوزد.هر چه درباره ي خود بيشتر مي آموخت،مرد بزرگ را بهتر مي شناخت.دختر کوچولو حالا خيلي خوب مي دانست که مرد بزرگ به راستي قوي و بزرگ است،چون اکنون ديگر توانايي هاي او را مي شناخت يکي از بزرگ ترين تواناهايي هاي مرد اين بود که مي توانست عشقش را نسبت به خانواده اش ابراز کند و دختر کوچولويش هرکجا باشد،او در هر شرايطي دختر کوچولويش را صدا مي زد و مي گفتدختر کوچولو،خيلي دوستت دارم.))
    روزي به دختر که ديگر کوچولو نبود،کسي تلفن زد و گفت که مرد بزرگ بيمار شده،سکته کرده است و ديگر نمي تواند حرف بزند و شايد حتي متوجه ي حرفهاي ديگران هم نشود.مرد بزرگ ديگر نمي توانست بخندد،راه برود و به دختر کوچولو که ديگر کوچولونبود،بگويد که چقدر دوستش دارد .
    دختر به ملاقات مرد بزرگ رفت.وارد اتاق که شد،ديد مرد بزرگ چقدر کوچک و ناتوان شده است.مرد بزرگ به او نگاه کرد و کوشيد حرف بزند،اما نتوانست دختر کوچولو با چشماني لبريز از اشک،کنار تخت مرد بزرگ نشست و دستهايش را دور شانه هاي ناتوان پدرش حلقه کرد.سرش را بر سينه پدر گذاشت و خاطرات به ذهنش هجوم آورد.
    به ياد آورد که چه روزهاي شادي در کنار هم سپري کرده اند و چطور هميشه احساس مي کرد که مرد بزرگ از او حمايت مي کند و مايه شادي و امنيت خاطر اوست.
    فکر از دست دادن مرد بزرگ و تحمل اين درد جانکاه،سيل اندوه را به جسم و روحش دواند.ديگر کسي نبود که با کلام محبت آميزش خاطر او را تسلي بخشد.ناگاه دختر کوچولو از ميان قفسه سينه مرد بزرگ،صداي قلب اورا شنيد که هميشه موسيقي و کلام عشق از آن بيرون مي تراويد.
    قلب مرد بزرگ،بي توجه به ويراني جسمش،همچنان مي تپيد.دختر کوچولو سرش را روي قلب مرد بزرگ گذاشت .
    به معجزه عشق گوش جان سپرد.اين همان صدايي بود که همواره مي شنيد.قلب مرد بزرگ آنچه را مي گفت که ديگر زبانش قادر نبود بگويد:
    دوستت دارم
    دوستت دارم
    دوستت دارم
    دختر کوچولو
    دختر کوچولو
    دختر کوچولو.....
    ودختر کوچولو تسلي يافت
    آزادی جزتو چیزی مقدس نیست به تو رسیدن هم کار هرکس نیست


    پست های تکراری و بحث بر انگیز (جنجالی )بدون اطلاع به کاربر بعد از 24 ساعت پاک خواهند شد

  2. کاربرانی که از پست مفید پارمیدا72 سپاس کرده اند.


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. مقاله: برترين و بزرگترين تاریخچه کامل tekken
    توسط Geek در انجمن نقد و بررسی بازی های کامپیوتری
    پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: 6th September 2011, 02:40 PM
  2. پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 9th January 2010, 06:38 PM
  3. ناگفته‌هاي زندگي خصوصي آيت‌الله خامنه اي
    توسط moji5 در انجمن زندگی نامه ی شخصیت های مذهبی
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 12th November 2009, 10:52 AM
  4. معرفی: مروري بر مجموعه داستان گداها هميشه با ما هستند اثر توبياس وولف
    توسط *میترا* در انجمن کارگاه داستان نویسی
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 27th October 2009, 10:50 AM
  5. معرفی: آنتو‌ن پاولوويچ چخوف
    توسط diamonds55 در انجمن مشاهیر ادبی
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 21st January 2009, 04:45 AM

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •