SCREAM OF THE ANTS
فرياد مورچه ها
محصول:2006
به کارگردانی:Mohsen Makhmalbaf
فیلمنامه:Mohsen Makhmalbaf
بازیگران:
Mamhoud Chokrollahi
Mahnour Shadzi
Karl Maass
Tenzin Chogyal
زمان:85 دقیقه
اهنگساز:Craig Pruess

یادداشتی بر فیلم فریاد مورچه ها
فيلم فرياد مورچه ها ،محصول سال 2006 کشور فرانسه ،هند و به کارگرداني محسن مخملباف ،کارگردان نام اشناي ايراني است که پيش از اين نيز،تجربه کارگرداني در خارج از ايران را با فيلمي راجب به وضعيت مردم افغانستان (اوای افغان)در کارنامه خود داشت و البته فيلم ص ک ص و فلسفه که فيلمي خاص و تاثير گذار ،درست به مانند فرياد مورچه ها است.
اگر به اين فيلم نگاهي کلي بيندازيم بايد گفت که فرياد مورچه ها فيلمي با ساختارهاي قوي و کاملا هوشمندانه است که از يک بعد به مسئله مذهب و عرفان ميپردازد و از سوي ديگر نگاهي هوشمندانه به مقوله سياست دارد .مخملباف در اين فيلم مخاطب عادي را هدف قرار نداده ،بدون شک فيلم فرياد مورچه ها فيلمي است که براي مخاطبان خاص ساخته شده است و نه در حوصله مخاطب معمولي ،مگر به خاطر حضور بازيگر زن اين فيلم (مه نور شادزي) که حضورش در اين فيلم به گيشه و يا حداقل به ديده شدن اين فيلم کمک ميکند.هر چند که علاقه مندان به سينماي مخملمباف در ايران کم نيست ،و نام اين کارگردان و کارنامه هنري وي اشتياق براي ديدن اثار او را دوچندان ميکند.خصوصا اينکه اين بار در قالبي نو تر و به دور از هرگونه محدوديت و اعمال فشاري ،که در داخل ايران وجود دارد ،مخملباف با دستاني باز فيلمنامه فرياد مورچه ها را که خود به تنهايي کار نوشتنش را انجام داده جلوي دوربين ميبرد،هرچند که حاشيه ها هميشه همراه اين کارگردان و خانواده وي بودهُ به طوري که بارها و بارها وي تهديد به مرگ شده است ! .اما فرياد مورچه ها- که در نگاه نخست فيلمي است در ژانر ماجراجويي ،در واقع جستجويي براي حقيقت و پيدا کردن خدايي که براي انسان مذهبي و انسان کمونيسم يک ماهيت را داشته باشد،"خداي عادل". دختري که به خدا باور دارد،عاشق مردي است که به خدا باور ندارد.ان ها تصميم ميگيرند،براي ماه عسل به هند بروند و البته جستجوي خدا .محسن مخملباف به عنوان کارگردان اين فيلم چيزي فراتر از سينماي ايران را ارائه ميدهد ،شايد اين به خاطر همان عامل ازادي باشد که مخملباف در ساخت اين فيلم داشته است،البته خيلي ها بعد از تماشاي فرياد مورچه ها مخملباف را مورد تاخت و تاز قرار دادند و اين به علت نشان دادن صحنه هايي از مردماني کاملا عريان است که مثل قبايل بدوي زندگي ميکنند و البته سکانس زن و شراب که يکي از قوي ترين سکانس هاي اين فيلم نيز ميباشد.با اين حال و با تمام انتقادها اين فيلم يک فيلم خوش ساخت با فاکتورهایی از سينماي مستند است ،مخملباف در اين فيلم از يک دوربين 35 ميلي متري استفاده کرده و براي لوکیشن های شهر کاملا به شيوه فيلمهاي مستند عمل ميکند تا صحنه ها واقعي تر و طبيعي تر در نظر تماشاگر جلوه کند،و به درستي که اين کار را به خوبي انجام ميدهد چون صحنه ها و تصاويري که در اين فيلم ميبينيم بسيار تاثير گذار و تکان دهنده هستند و اين تصويربرداري خوب و عالي توام ميشود با موسيقي هاي محلي و بومي اين فيلم که مخاطب را در بطن ماجرا قرار ميدهد.کار تدوين اين فيلم نيز بر عهده مخملباف بوده ،تنها ضعفي که ميتوان به اين فيلم گرفت همان وجود صحنه هاي اروتيک فيلم است ،هرچند که به شخصه اين صحنه ها را ضعف نميدانم و بر عکس معتقدم که مخملباف با نشان دادن اين صحنه ها در واقع نوعي به عريان بودن مردم هند از فرهنگ و تمدن اشاره ميکند،در واقع مخملباف واقعيت را همانگونه که هست به تصوير ميکشد اما خب وجود اين صحنه ها در فيلم امکان ديدن اين فيلم به همراه خانواده را به مخاطب نميدهد.از ديگر نقاط قوت فيلم صحنه پردازيهاي اين فيلم است.مخملباف در این فیلم از میزانسن های طبیعی کمک گرفته نوع پوشش و ظاهر بومیان هندی که شامل رنگ پوست و رنگ لباس های زنان هندی که از چندین رنگ شلوغ و شاد تشکیل شده به اضافه اثار باستانی و مجسمه خدایان با اشکال متفاوت باعث بوجود امدن میزانسن های طبیعی شده است. بازي بازيگران فيلم و به خصوص بازيگران بومي اين فيلم بسیار خوب است. مخملباف از اين بازيگران بومي به خوبي بازي گرفته است ،مه نور شادزي (لونا شاد) و محمود شکرالهي بازيگران اصلي اين فيلم هستند که در کل يک بازي معمولي را ارائه ميدهند ،البته اين بازي معمولي بيشتر در اوايل فيلم مشهود است و رفته رفته بازيگران از ان قالب خشک بيرون مي ايند و بازي روان تري را ارائه ميدهند خصوصا مه نور شادزي که در صحنه هايي از اين فيلم تجربه هاي فراموش نشدني از مراسمات مذهبي و غسل در رودخانه مقدس و ... را تجربه ميکند.در کل محسن مخملباف با فرياد مورچه ها نشان داد که کارگردان شجاعی است و پيشرفت قابل ملاحظه اي را ميتوان در طی این چند سال در کارهای وی مشاهده کرد ،چون اين فيلم با فيلمي مثل بايکوت که در ايران ساخته شده اصلا قابل مقايسه نيست و همان طور که پيش تر گفتم فرياد مورچه ها فيلمي است که مرزهاي بين الملي را پشت سر گذاشته و مخملباف با اين اثر تاثير گذار و همچنين فيلم ص ک ص و فلسفه اين نکته را ياد اوري ميکند که اگر کارگردانان داخل ايران با ازادي کامل فيلم بسازند حرف هاي زيادي براي گفتن در عرصه بين المللي خواهند داشت.

نماد های اشکار
فیلم فریاد مورچه ها را از جنبه های زیادی میتوان مورد تحلیل و بررسی قرار داد،خوشبختانه در فریاد مورچه ها علی رغم اینکه منتقدان مخملباف را به شعار دادن و یا شعار زدگی متهم میکنند ،اما اعتقاد دارم این فیلم پیامهای بسیار زیادی برای مخاطب خود به ارمغان خواهد اورد ،فیلم به صورت کاملا نامتعارف با تصویر زن و مردی روی ریل قطار اغاز میشود که مرد یا همان نماد کمونیسم، دست خود را جلوی چشمانش گرفته است ،اما در مقابل، جلوی چشمان زن را یک دستکش پارچه ای گرفته ! کمونیسم خود نمیخواهد حقیقت را ببیند و مذهبی، را دستان غیر واقعی ،اجازه نمیدهد،از همین سکان های اغازین فیلم و قرار گرفتن شخصیت مرد سمت چپ و شخصیت زن سمت راست تصویری که از نمای دور فیلمبرداری شده متوجه اختلاف بنیادین و فاصله بین شخصیت های زن و مرد میشویم .در واقع مسیر انسان چپ گرا یا همان ازادی خواه با انسان راست گرا و یا مذهبی یک مسیر واحد نشان داده میشود ،و اینکه هر دو روی یک ریل قرار دارند اما مخالف جهت هم ،این نشان گر این موضوع است که همان اندازه که مذهبی برای رسیدن به ارمانش تلاش میکند کمونیسم هم به همان اندازه تشنه رسیدن به جواب های سوال خود است ،با این تفاوت که کمونیسم با منطق و استدلال پیش میرود اما مذهبی با احساس.از این تصاویر نمادین و گاها کنایه امیز در فیلم به وضوح میتوانیم ببینیم ،در این فیلم به عناصری مثل حرکت قطار،شمع،رودخانه ،اتش،خاک و عوامل اینچنی تاکید زیادی میشود.مثلا حرکت قطار در این فیلم که خود قطار نماد تکنولژی و حرکت بشر به سوی مدرنیسم است اما این حرکت در کشور هند و جایی که پیرمرد مرتاض جلوی قطار نشسته متوقف میشود،شاید این تصویر کنایه از این موضوع داشته باشد که در کشورهای جهان سومی و شرقی حرکت به سوی مدرنیسم در جایی متوقف میشود و این توقف در سنت گرایی است،پیرمرد مرتاض که خود قربانی فرهنگ و عرفانی غلط است در اینجا خود ُنماد مانعی است برای رسیدن علم و دانش به مردم و حتی خودش!.در واقع اینکه مردم از روی ناچاری و فقر از یک پیر مرد معمولی یک ابر انسان میسازند خود جای بحث و بررسی دارد که در ادامه به ان اشاره خواهم کرد.با اینکه نماد پردازی ها در این فیلم بازگو کننده بسیاری از حقایق است و حرف های زیادی در پس زمینه برای مخاطب دارد اما گاهی همین نمادها بسیار اغراق امیز جلوه میکند ،مثلا صحنه ای که شخصیت مرد بدن عریان زن فاحشه را با گل و لجن میپوشاند.در هر صورت اینگونه نمادین اغاز شدن فیلم با تصاویری تقریبا سورئالسیمی با پایان نمادین فیلم خوب از کار درامده و به زیبایی های فیلم خصوصا در بازبینی فیلم در دفعات بعدی کمک میکند.

مرد و کمونیسم
شخصیت پردازی کاراکتر مرد فیلم که انسانی بی خدا و کمونیسم است ،به خوبی صورت گرفته ،شخصیتی کاملا طبیعی و عادی که از دیدن رنج انسانها عذاب میکشد و حتی در جایی اقدام به نجات انها میکند ،در واقع اینجا ماتریالیسم و یا بی خدا انسانی دلسوز و بشر دوست نشان داده میشود که برای ازادی انسان تلاش میکند،شاید حضور یک انسان بی خدا در سرزمینی که سه میلیون خدا دارد،به خودی خود جالب باشد ،اما اینکه از بین اینهمه خدا یان مختلف چگونه میتوان به جواب مشخصی رسید نکته ای است که باید این فیلم را دید تا به نوعی نا مشخص جواب انرا از پیام های فیلم بگیریم،در جایی از فیلم زمانی که زن فاحشه در قبال دریافت مبلغی تبدیل به میزی برای مرد میشود و جام شرابی که روی او گذاشته میشود، در میان تمام خدایانی که به صورت مجسمه در اتاق وجود دارند ،صحنه ای تاثیر گذار و فوق العاده قوی است ،شخصیت مرد بی خدا از بین گاو که خدای قدرت است،و خدای رقص،زن را هم خدا خطاب میکند ،خدایی که به نوعی حکم وسیله را دارد ،خدایی که با خدای قدرت یعنی گاو قیاس میشود ! این تقابل ماهیتی زن و قدرت و حیوانی مثل گاو در این صحنه بسیار جالب بود برایم ،خصوصا اینکه وقتی از سویی دیگر شخصیت زن فیلم را اگر تجزیه و تحلیل کنیم به نکات قابل توجهی میرسیم .مرد اینجا نماد کمونیسم و منطق است به طوری که در بین انهمه رنج و مشقتی که در فیلم مشاهده میکنیم این شخصیت با تمام نداشته هایش از بعد مذهبی و دلمشغولی به نام خدا ،به خاطر همان روند طبیعی و انسانی که دارد تبدیل به نقطه قوتی برای قلب تماشاگر میشود ،و این امید که در بین این همه مصیبت های وحشتناک حداقل یک انسان وجود دارد که میفهمد! و همین فهمیدن او باعث شده که همواره سوالات بی جواب بسیاری در ذهن داشته باشد،این شخصیتی است که ملموس تر است و به واقعیت نزدیک تر ،محمود شکر الهی که بی شباهت به حمید فرخ نژاد هم نیست ،در این فیلم بازی معمولی اما یکدستی ارائه میکند،تن صدای این بازیگر و صورت سرد و جدی وی،از ویژه گیهایی است که به کارگردان فیلم برای ارائه تصویری از یک انسان بی خدا کمک میکند.

زن و عرفان
شخصیت زن در این فیلم شخصیتی سست است که فقط و فقط به توصیه استاد یوگای خود راهی هند شده تا شخصیت مرموز و عجیب "مرد کامل" را ملاقات کند ،او با دیدن رنج و درد مردم برخلاف شخصیت مرد فیلم دچار غم و غصه نمیشود ،برای او اهمیتی ندارد که انسانها رنج میکشند!! برای او رسیدن به ارمان خودش اهمیت دارد و نه حتی همسرش و نه دیگران،انجام مراسمات مختلف مذهبی داخل رودخانه مقدس هند که از لجن زار بدتر است ،برای شخصیت زن لذت بخش است.
اگر این شخصیت را از این جنبه که زنان و به خصوص دختران ایرانی هم درست مثل شخصیت زن این فیلم به دنبال چیزهایی هستند که اساسا توهم خودشان است،مقایسه کنیم متوجه میشویم که این توهم ریشه های بسیار زیادی دارد که در حوصله یک وبلاگ سینمایی نمیگنجند و بحث های روانشناختی و جامعه شناختی را طلب میکند ،اما به اختصار اینکه در ایران هم دختران و زنان،چه مذهبی و چه غیر مذهبی ها از نسل امروز به شدت دچار خلع های شدید هستند اینکه انها به مانند زن فیلم ،به دنبال" مرد کامل "میگردنند،به دنبال استاد میگردند ،به دنبال نجات دهنده میگردند و این ناجی را گاه در خانقاه ها و گاه در عارفان خصوصا از نوع عارفان گمراه و گه گاهی هم در تصوف و جادوگری جستجو میکنند ،میتوان به جرات گفت که شخصیت زن که زنی با خدا است شخصیتی ساده لوح در برجورد با اتفاقات است ،که برخلاف شخصیت مرد به دنبال کشف حقیقت نیست ،حتی در جایی از فیلم وقتی مرد به زن ابراز نیاز میکند او همسرش را تمکین نمیکند و همین عامل باعث میشود که مرد نیاز خودش را در یک فاحشه جستجو کند.زن در این فیلم با اینکه معصوم و زیبا به تصویر کشیده شده اما اصلا قوت قلبی برای تماشاگر نیست شاید حضور او و دیالوگهایش مرهمی باشد بر روی زخم ها و به نوعی به اصطلاح عامیانه دلخوشی بیهوده!.دیالوگهایی که بین زن و مرد هنگام عروسی انها در بین مردم فقیر رد و بدل میشود جالب است;
مرد:جواب خدا به اینهمه بدبختی و فقر چیه؟
زن:مطمئن باش جواب خدا به تو سوسیالیسم الهی نیست! جواب خدا به فقرا خوشبختی های کوچیک کوچیکه.وقتی گرسنه ای،یه لقمه نون خوشبختیه!،وقتی تشنه ای یک قطره اب خوشبختیه !،"برای اینکه خوشبخت بشی باید چیزی از دست بدی "و نه اینکه چیزی دست بیاری!،خوشبختی یک خط نیست ،خوشبختی یک مشتی از لحظاته،میدونی! لحظه ای که میخندی ،این لحظه درست مثل یک نقطه کوچیک میمونه ،وقتی این لحظات کوچیک به هم نزدیک میشن ،این نقطه ها هم به هم نزدیک میشن و تبدیل به یک خط میشن ،من فکر میکنم فقرا خیلی خوشبختر هستند تا اون ادمهایی که مثل ما فکر میکنن که دیگه به اخر همه چی رسیدن ،"خدا فقرا را افریده که با چیزهای کوچیک کوچیک خوشبختشون کنه" !
مرد:پس فکر میکنی اینهمه پولدار رو کی پولدار کرده؟همین خدا! پس خدا یا نیست یا اگر هست عادل نیست.

در واقع با شنیدن این دیالوگ هاشخصیت زن ،علی رغم تمام زیبایی ها و سادگی های کلمات،این نکته کاملا مشخص و اشکار است میشود که، زن تمام چیزهای منفی و مثبت را بدون هیچگونه تفکری قبول میکند و سعی میکند از انها لذت ببرد! این نوع تفکر که شاید از نکاتی باشد که مخملباف روی ان در پس زمینه داستان تاکید میکند ،ممکن است تفکری خوب و سالم باشد اما از طرفی خطرناک جلوه میکند،اینکه یک زن از تمام واقعیت های منفی چشم پوشی میکند و به جای جستجو برای راه حل، ان نکات منفی را مطلقا میپذیرد ،تفکری سرزنش شده است که معمولا انسانهای سست و ضعیف به ان تن میدهند و در قالب مذهب و عرفان سعی میکنند خلع ها و سرخوردگی های خود را با جایگزین کردن چیزی که نام ن خدا است اما ماهیت ان خدا نیست پر کنند،نوعی فرار از واقعیت و تن دادن به شکست و هم سو شدن و جستجوکردن چیزی که اساسا خیال است و غیر واقعی .شخصیت "مرد کامل" کسی که باعث شده تا دختر جوان از راهی دور به دیدن ان بیاید!! یک مرد فقیر و معمولی که چند گاو دارد ! نکته ای که اینجا در تقابل بین یک مرد روستایی و فقیر و یک مرد تحصیل کرده و روشن فکر روی میدهد این است که هر دو مرد به نوعی در عذاب هستند مرد روستایی و فقیر از لحاظ مادی و فقر رنج میکشد و مرد روشن فکر امروزی از لحاظ روحی، با این تفاوت که مرد روشن فکر به دلیل عدم رسیدن به نقطه قابل اتکایی به نام خدا در عذاب به سر میبرد،در اینجا برای مخاطب هیچ چیزی به عنوان مرد کامل وجود ندارد چون هیچکدام از این دوشخصیت کامل نیستند اما در نظر شخصیت زن که عمری دچار فرار از واقعیت های پیرامونش بوده (به عنوان زن ایرانی) مرد روستایی و ساده یک مرد کامل است! چون این مرد او را اذیت نمیکند،شکنجه نمیکند،محدود نمیکند،به او ازادی میدهد،تضمین میدهد و...
پس با این تفاصیل شخصیت زن به دنبال خدا نیست و به دنبال ازادی است و البته یک ناجی حتی در قالب یک مرد بی چیز و فقیر ،که بتواند او را از شرایط بدی که دارد نجات دهد ،این مسئله نکته قابل تاملی است که شاید نتوان به سادگی از ان گذشت،با اینکه شخصیت زن این فیلم به نظر می رسد در ایران بزرگ نشده و تاکیدی روی این مسئله نمیشود ،اما حضورش به طور غیر مستقیم کنایه ای است از تمام دختران و زنان ایرانی که به مقتضی زمان و محدودیت ها گرایش پیدا کردند به خدایی که فقط نام خدا را یدک میکشد.به هر حال علی رغم تمام این موضاعات پیرامون زن در این فیلم،با شخصیتی قوی برخورد نمیکنیم ! شاید در ابتدا این شخصیت به دلیل داشتن همان فاکتورهای عرفانی ،قدرتمند جلوه میکند اما رفته رفته متوجه میشویم که این زن ،همان زن شرقی است (زن ایرانی) که به او ظلم میشود و حقوقش نادیده گرفته میشود،اما برای اندک امیدش به زندگی چه در قالب عشق وچه در قالب عرفان تلاش میکند و هر طور که شده سعی دارد به هدفش برسد.این تلاش قابل ستایش است و شاید ان جنبه مقدس شخصیت زن در این فیلم به خاطر همین تلاش کردن باشد، حتی به قیمتی گزاف! زن در این فیلم مقدس است،ساده است،مهربان است،زیرک است،و حتی خدا هم هست! .زن ایرانی و زن هندی در این فیلم درست مشابه هم عمل میکنند و هردو در یک خط مشترک به عنوان زن شرقی معرفی میشوند.شخصا انتظار بیشتری از این شخصیت در فیلم داشتم،این شاید به این دلیل بود که انتظار میرفت در طی این مسیر طولانی زن همسر کمونیسم خود را از پوچ گرایی نجات دهد،اما متاسفانه یا خوشبختانه این اتفاق رخ نمیدهد و مخملباف اینجا نگاهی کاملا واقع گرایانه به موضوع دارد .به هر حال شاید از یک زن ایرانی مخاطب انتظار بیشتری داشت ! اما از نیمه دوم فیلم به طور کل زن و مرد از هم جدا میشوند(از هدف مشترک) و هریک به سوی دیگری میرود و به دنبال ان حقیقتی که دوست دارند ببینند، نظر کارگردان فیلم در نشان دادن تصویر یک زن ،در این فیلم محترم است،تصویری که در بسیاری مواقع در حاله ای از ابهام قرار میگیرد(درست مثل فیلم ص ک ص و فلسفه) و تماشاگر سردرگم میشود که کاراکتر زن این فیلم تکلیفش چیست؟قرار است به خود کمک کند و یا به همسرش و یا اینکه به "زن"؟!
^
خدا
و اما خدا !!! نگاه مخملباف به این مورد نگاه مشخصی نیست،شاید او در این فیلم میخواهد خدا را انکار کند و یا بلعکس فیلمی ساخته است که خدا را نشان دهد! این بستگی به نوع درک و برداشت هر مخاطبی با توجه به سلیقه شخصی خود دارد،شاید خدا در فیلم فریاد مورچه ها همان زن باشد و یا شراب و گاو ! خدا در این فیلم خواه یا ناخواه یک عامل کلیدی است ،چون هدف از این جستجو ،هم برای شخصیت مرد و هم شخصیت زن پیدا کردن خدا است.اما کدامین خدا؟کدامیک از سه میلیون خدای موجود در کشور هند خدای واقعی است؟برای درک این مسئله میتوان باز هم اشاره به صحنه هایی کرد که در نماهایی دوربین اسمان را نشان میدهد ،و این عمل چندین بار تکرار میشود،و این تکرار شاید تاکید بر خدایی "یکی" است که در اسمانهاست و به نوعی ناظر تمام اتفاقات و رنجها است ،این فرضیه زمانی قدرت میگیرد که" مرد کامل" در دیالوگهایی که با شخصیت زن رد و بدل میکند ،خدا را من،تو،او ،پروانه ،اب،باران خطاب میکند ،اینکه حتی وقتی پروانه ای روی انسان مینشیند این دست نوازش خداست و یا اینکه زمانی ستاره ای در اسمان چشمک میزند این نشانه لبخند خداست و مثالهای اینچنینی ،در واقع خدایی که فریاد رس فریاد مورچه هایی است که به راحتی زیر پای رهگذران له میشوند و فریاد درد انها را کسی جز خدا نمیشنود ،خدایی که ناظر بر تمامی این رنج ها و مصائب انسان است.نام فیلم و انتخاب این نام برای این فیلم بسیار هوشمندانه است،چون در جایی که مخاطب با دیدن رنج و درد های بیشمار انسان به عدالت خدا شک میکند ،اما با این وجود درگیر پیدا شدن خدایی میشود که شاید انسانهای روی زمین برایش حکم مورچگانی زحمت کش را دارند ،و یا شاید خدایی که انقدر مقتدر باشد که تمام ریشه های ظلم و ستم را از میان بردارد و انسانهای جهان را از این جهل و نادانی نجات دهد،بیننده خواه یا ناخواه درست به مانند کاراکترهای این فیلم در بطن فیلم و در ذهن خود خدا را جستجو میکند ،و همین جستجو و فکر کردن راجب به خدا و چرا هایی که در ذهن مخاطب ایجاد میشود یکی از بزرگترین موفقیت های فیلم فریاد مورچه ها و محسن مخملباف به عنوان کارگردان این فیلم است که ،با کارگردانی اثری متفاوت مخاطب را از کانال های دیگری به غیر از مذهب به خدا نزدیک میکند.

قانون کارما و سیاست
این گردونه که انسان گرفتارش هست، چیست؟"کارما"است،تناسخ است.یعنی تو-هرفرد-زندانی این جبری که بیایی،رشد کنی،رنج ببری،زحمت بکشی،تلاش کنی،کینه و عشق بورزی،محرومیتها ببینی،زندگی کنی و بمیری و پیر شوی و بمیری.و باز دوباره این حرکت دایره وار اغاز شود،و باز در اندام حیوان و انسانی دیگر،به دنیا بیایی و همین مراحل سخت و پر رنج را بگذرانی،و از خانه تولد به قله پیری بروی و به حضیض مرگ بیفتی،و باز دوباره و سه باره و چهار باره،و همچنین تا ابد!!!
"کارما"چنین فلسفه ای دارد که نه تنها در زندگی روزمره،بلکه در فلسفه زندگی مطرح میکند.تو میزائی،رنج میبری،زندگی میکنی،و همه محرومیت ها،گسستن ها،پیوستن ها،پیروزیها،شکستها،و تلخی ها و شیرینی ها رو تحمل میکنی و میمیری.و باز دوباره و دوباره .نام این گردونه "کارما"است.بنابر این تو همیشه در یک جبر گردنده ،مجبوری و باید تا همیشه،تا ابد،بچرخی،و تا اسیر این گردشی و زندانی این جبری،نجات نمی یابی!!!
نجات در مذهب هندو ،معنای کاملا مشخصی دارد،که بیرون رفتن از این گردونه تناسخ است.اگر شخصی در زندگی های گذشته فساد کرده باشد در زندگی بعدی به صورت فقیر و یا ذلیل برمیگردد و اگر فسادی نکرده باشد به صورت یک انسان قوی و پولدار به این زندگی برمیگردد،در واقع بهشت و جهنم هندو،همیشه کارمای بعدی است،یعنی گردونه بعدی و حیات بعدی،پاداش و یا کیفر زندگی قبلی انسان را میدهد. با اشاره ای کوتاه به این قوانین هندو که برای شناخت مذهب مردم هند ،برای درک بهتر فیلم بیان شد ،و البته بیان کردنش اجتناب ناپذیر بود،به سمت سیاست میرویم .متاسفانه ،این فلسفه ای بسیار هولناک است،و بزرگترین پایه بتون ارمه ای بوده که نظام طبقاتی و کاستی را در هند که از همه بیشرمانه و وحشیانه تر است،هزاران سال مستحکم کرده و نگاه داشته.چرا که تناسخ اصالت را به تولد میدهد،نه به عمل انسان.اما "نیروانا"یا همان مرحله ارامش مطلق که فقط مختص به یک قشر خاص و طبقه خاص است، در واقع در این قوانین مردم بدبخت و بیچاره قبول کرده اند که این بدبختی و بیچارگی نتیجه عمل خودشان و زندگی قبلی خودشان است،و این در حالی است که طبقه ثروتمند با همین رویکرد و ترویج ان توسط عوام فریبی و ساده لوحی و بی فکری این مردم سالهاست که قدرت را در دست دارند انهم به راحترین شکل ممکن،گاندی به عنوان یک رهبر بزرگ فقط توانست هند را از شر استعمار نجات دهد اما هرگز موفق نشد هند را از عقاید و خرافات بسیار هولناک و خطرناک و این قوانین رهایی بخشد ! قوانینی که بسیار ظالمانه است و جالب تر اینکه خود مردم هند خصوصا طبقه فرودست این قوانین را قبول کرده اند و سالهای سال بر همین منوال زندگی کرده اند،شاید تنها راه نجات از این همه ظلم و ستم یک حکومت کمونیسمی باشد ،حذف سه میلیون خدای دروغین و روی کار امدن یک حکومت کمونیسمی که اینجا کمنیسم برای این مردم از سه میلیون خدایی که میپرستند، قدرتمند تر و قوی تر است،کمونیسم در اینجا یعنی خدا ،یعنی برابری ،یعنی بازگشت به زندگی ،حضور یک فرد کمونیسم در این فیلم ، همان طور که پیش تر اشاره کردم باعث قوت قلب تماشاگر است،شاید کمونیسم در اروپا و کشورهای پیشرفته دورانی نداشته باشد اما برای بیچارگان هند کمونیسم یعنی نجات و ازادی.در کشوری که ایین هندو هنوز قدرتمند است و مذهب نظام طبقاتی را اینگونه تشریح میکند که :
طبقه اول:نیرومندها و قدرتمندها،که نسل به نسل طبق همان قانون احمقانه کارما و همان ارامش دروغین نیروانا سالها بر مسند قدرت بوده اند ،بدون هیچ اعتراضی!!!
طبقه دوم:افرادی بودند که ارواح خبیثه و اجنه را از قبایل دور میکردند،اینها سپاه دین بودند،و در کنارشان برهمان.
طبقه سوم:کشاورزان
طبقه چهارم:کارگران و غلامان
طبقه پنجم:نجسها،همان افرادی که محسن مخملباف ان ها را در این فیلم به تصویر میکشد،نجسها به این دلیل نجس هستند ،چون اریایی نبودند و پیش از امدن اریایی ها به هند ،در راه هند بوده اند،و جرمشان این است که از اریایی ها قدیمی تر بوده اند.نجسها کار میکردند،و بهنگام گرفتن مزد،باید کاسه ای در دست میگرفتند تا ارباب در تماس با انها الوده نشود،اکنون نیز چنین است! فقط بعد از سه هزار و چند سال است که گاندی ،اینان را بندگان خدا می نامد،البته به همان معنایی که ما امروز میگوییم:برادر دینی،برادر مومن،و بنده خدا!!! و این برادری هیچ الزامی ندارد و به معنای برابری نیست ،به معنای نوعی تعارف دروغ است،وقتی مخملباف در فیلم تصاویر اندکی از انقلاب را نشان میدهد و صحبت از گاندی را به وسط میکشد و اتفاقا او را مردی اسیر زن معرفی میکند (در سکانسی که لوناشاد درباره عشق بازی گاندی صحبت میکند) یعنی اینکه هنوز هم هیچ اتفاق خاصی رخ نداده،علی رغم اینکه کشور هند به سرزمین معجزه ها شهرت دارد هنوز هیچ معجزه ای برای نجسهای هند نشده ! کارما،نیروانا،سامسارا،یوگ ا،جوکی،هیچ کدام معجزه ای نکرده اند،بلکه تبدیل شده اند به داروی نیازمندی مردمان مناطق دیگر و به خصوص غربی که انسان را اینهمه قدرتمند ساخته ،اما با درونی تاریک و پر از پوچی! وقتی به این نقطه میرسیم میبینیم که شرق به کمونیسم و بی خدایی غرب محتاج است و غرب به عرفان و سه میلیون خدای هند!!! اما در این بین حقیقت چه میشود ؟؟؟ شاید فریادهای بلند شخصیت مرد فیلم هنگام سوزاندن مرده ها و شنیدن حرف های تلخ مرد المانی و غربی که از غرب گریزان به شرق امده ،فریادهای خیلی از انسانها باشد،فریادهایی از روی شکستن دل و غم های بزرگ! شاید فریاد های پایان فیلم محمود شکرالهی فریادهای کارگردانی باشد که میخواهد حرف های ناگفته خود را در چهارچوب سینما بزند و میخواهد تا کودکان از همان ابتدا چشمها و گوش های خود را نسبت به واقعیت ها و تلخی های موجو در جهان ،نبندند!!!

حرف اضافه:
با اینکه در نقد این فیلم حرف اضافه کم نزدم،اما حالا که سخن به میان امده باید بگویم که حرکت یکسری از فیلمسازان به سمت سینمای به اصطلاح معنوی ،سعی میکند مردم را از خوشبخت بودن واقعی دور کند،با نگاهی گذرا به فیلمهایی نظیر یک تکه نان،به اهستگی،ارامش در میان مردگان،و اخیرا فیلم به همین سادگی ،خوشبختی در بدبختی بسته بندی میشود و به خورد تماشاگری داده میشود که سعی میکند درست به مانند همان شخصیت زن با خدا در فریاد مورچه ها ،به جای تلاش کردن برای رسیدن به خود شناسی و پیدا کردن خوشبختی ، از مشکلات فرار کنند و بدبختی های بزرگ را در قالب خوشبختی های کوچک قبول کنند،فیلمهای اینچنینی را چه کسانی تحسین میکنند؟کدام طبقه از جامعه ؟ایا به غیر از طبقه مذهبی و رادیکال ایران کسی محسن مخملباف را زیر انتقادهای شدید قرار میدهد؟ایا فیلمی که بدبختی را خوشبختی میکند و فیلم تحسین شده سال لقب میگیرد دوای درد اینهمه مشکلات و معظلات است؟سینمای ایران احتیاج به یک موج نو دارد ،موجی که بتواند با قدرت و ازادی سخن بگوید ،درست مثل نئورئالیسم ایتالیتا که واقعیت های جامعه را به تصویر میکشیدند! به شخصه به شجاعت محسن مخملباف برای ساختن این فیلم احترام میگذرارم و معتقدم که باید از جایی این خط قرمزها و محدودیت ها شکسته شود.در نهایت فریاد مورچه ها را باید دید و این فیلم را به سینما دوستان توصیه میکنم .
حسین یوسفی
4/3/87

جوایز:
برنده ویژه هیات داوران(فریاد مورچه ها) در جشنواره بین الملی گراند سینه دل سور،اسپانیا.

فیلموگرافی محسن مخملباف:
فریاد مورچه‌ها، ۱۳۸۶
س ک س و فلسفه، ۱۳۸۴
سردتر از آتش، ۱۳۸۴
دوشنبه بازار، ۱۳۸۳
سفر قندهار، ۱۳۷۹
داستان‌های جزیره (اپیزود دوم، تست دموکراسی)، ۱۳۷۷
سکوت، ۱۳۷۷
قصه‌های کیش (اپیزود سوم: در)، ۱۳۷۷
مدرسه‌ای که باد برد، ۱۳۷۶
گبه، ۱۳۷۴
نون و گلدون، ۱۳۷۴
سلام سینما، ۱۳۷۳
هنرپیشه، ۱۳۷۱
ناصرالدین شاه آکتور سینما، ۱۳۷۰
شب‌های زاینده رود، ۱۳۶۹
عروسی خوبان، ۱۳۶۷
دستفروش، ۱۳۶۵
بای‌سیکل ران، ۱۳۶۴
بایکوت، ۱۳۶۴
استعاذه، ۱۳۶۲
دو چشم بی‌سو، ۱۳۶۲
توبهٔ نصوح، ۱۳۶۱

پ.ن
1-از لطف دوستانم کمال تشکر را دارم و اینکه تمام انگیزه ام برای نوشتن لطف و تشویق این دوستان خوب است که از همگی تشکر میکنم.
2-بعد از چیزی حدود 7 ماه دوری نوشتن درباره یک فیلم کار ساده ای نیست،ممکن است کیفیت مطلب پایین باشد که از همه دوستان عذرخواهی میکنم .
۳-نوشتن درباره فیلم هشت و نیم کار ساده ای نبود و کار ساده ای هم نخواهم بود،هشت و نیم فدریکو فلینی فیلمی بود که قلم من رو قفل کرد !!بارها نوشتم و پاک کردم ! اما برای 3 دقیقه اغازین فیلم هشت و نیم که مربوط به یک کابوس است مطالبی نوشتم که سر فرصت و با دقت بیشتری سعی میکنم مطلب فیلم هشت و نیم را به اتمام برسانم.
۴-قسمتهای کوتاهی از مطالب مربوط به قوانین هندو ، و کارما(نظام طبقاتی) از کتاب تاریخ ادیان نوشته دکتر شریعتی و فیلموگرافی کارگردان از سایت ویکی پدیا.


منبع