یارب
یه لحظه از خستگی سرمو بلند کردم چشمم به دیوار روبرو افتاد. چقدر این دیوار حرفا داره. تابلوی "هر که شد محرم دل در حرم یار بماند" و دیدم یاد فاطمه افتادم دیگه ازش خبری ندارم دربست ناپدید شده، یاد شب احیاء بخیر که با چه ذوقی این خطّا رو می نوشت، می گفت نذر دارم فکر کنم نذرش نیروی عجیبی به این صفحات خطاطی ها داده بود که همه روی خط فوق العاده زیبای "یا علی گفتیم و عشق آغاز شد" ش به هر حیله و کلکی دست می زدند تا نظر فاطمه رو جلب کنن و اون خط رو صاحب بشن.
شب احیاء شد و کوی متصل به نمازخونه رو از فانوسها زینت داده بودند و پای هر فانوسی یکی از این نوشته های زیبا و .... آهنگ اذان موذن ... همه اش ایده ی فاطمه بود و کارای خودش ....
توی تاریکی شب زیر نور فانوسا هر کسی دل به جمله ای می سپرد .... یادش بخیر درویشی که برای شب احیاء اومده بود جمله ی زیبای " یاعلی گفتیم و عشق آغاز شد" را برداشته بود و جاش مبلغی گذاشته بود .... معلوم بود نتونسته بود فقط خواننده باشه و رهگذر یا باید دلشو اونجا زیر درختی و نور فانوسی جا می گذاشت یا باید جمله ی زیبا ی خوش خط را بر می داشت که دومین راهو انتخاب کرده بود معلوم بود بد جوری حافظ دلش بوده ....
هر کجا هست خدایا به سلامت دارش. آمین.
اینم نقاشی این لحظه ی من ...
![]()
یاعلی
علاقه مندی ها (Bookmarks)